رمان دلارای پارت 327 - رمان دونی

 

 

 

 

دلارای بی حال پوزخند زد

 

صدایش از ته چاه بیرون می آمد

 

_ هرچقدر از امتیاز زنت بودن استفاده کردم اینم به کارم میومد

نگه دار برای مادر بچه‌های آیندت!

 

هم زمان پرستار وارد شد

 

دمای بدن هاوژین را گرفت و خیره به صورت رنگ پریده‌ی دلارای ، پرسید که کمک لازم دارد یا خیر

 

آلپ‌ارسلان با پوزخند ابرو بالا انداخت و جمله ای گفت که پرستار خندید

 

دلارای سر تکان داد

 

_ چی میگه؟

 

_ پرسید میتونه کمک کنه ، منم گفتم فقط داری خودتو برای من لوس میکنی!

 

دخترک بی جان “نفهم”ی زمزمه کرد و سرش را دوباره روی تخت گذاشت تا شاید حالش بهتر شود

 

پرستار با دیدن وضعیتش جلو آمد

 

_ أنت لا تبدو بخير

 

ارسلان به جای او جواب داد

 

_ لقد حدثت الفترة

 

_ هل تعاني دائمًا من انخفاض ضغط الدم خلال هذه الفترة؟

 

ارسلان نگاهی به دلارای انداخت و دست هایش را در جیب شلوارش فرو برد

 

_ میپرسه همیشه وقتی پریودی فشارت میفته؟

 

دلارای بینی اش را بالا کشید

 

چقدر خسته و تنها بود

 

از صدای آلپ‌ارسلان می‌توانست بی میلی را به خوبی تشخیص دهد!

 

زمزمه وار جواب داد

 

_ از زمان حاملگیم دیگه نشده بودم

 

 

 

پرستار با شنیدن جمله ای که ارسلان برایش ترجمه کرد سر تکان داد

 

_ لذلك بطبيعة الحال، ليس هناك ما يدعو للقلق. تأكد من رؤية طبيب أمراض النساء في وقت لاحق اعتني بهم، إنه وقت صعب وبعد أشهر يعود الجسم إلى طبيعته استريحي، وتناولي طعاماً صحياً، ولا تعانقي الطفل، ويفضل ألا تقومي من السرير اليوم

 

(پس طبیعیه ، جای نگرانی نیست.

بعدا حتما به دکتر زنان مراجعه کنن

مراقبشون باشید ، دوران سختیه

بعد از ماه ها بدن داره به حالت عادی برمی‌گرده

استراحت کنن ، غذای مقوی بخورن ، بچه رو بلند نکنن و ترجیحا امروز از روی تخت بلندنشن)

 

آلپ‌ارسلان سری تکان داد و زن با لبخند سمت در رفت

 

_اعرفي قيمتها، إذ تمر بعام مليء بالتحديات لتلد طفلك! من الحمل والولادة إلى الشفاء بعد ذلك!

 

(قدرش رو بدونید ، بخاطر به دنیا آوردن بچه‌ی شما یک سال چالش برانگیز رو پشت سر گذاشتن! از حاملگی و زایمان تا ریکاوری و بهبودی بعدش!)

 

دلارای با شنیدن صدای نق‌نق های هاوژین سرش را بلند کرد و دخترک را سمت خودش کشید

 

صدایش گرفته بود

 

_ چی گفت‌؟

 

ارسلان به هاوژینِ اخمو لبخند زد

 

_ گفت وقتی حالتو دیده فکر کرده تیر خوردی

باورش نمی‌شد بخاطر همچین موضوعی افتادی رو تخت

 

دلارای بی حال پوزخند زد و ارسلان جلو آمد و دست هایش را سمت هاوژین دراز کرد

 

_ بیا بغل من پدرسوخته

 

 

بچه گردن دلارای را محکم تر گرفت و او آرام گفت

 

_ خودم میارمش … مشکلی ندارم

 

ارسلان با یک حرکت به زور هاوژین را از آغوشش بیرون کشید و بی توجه به صدای کرکننده‌ی جیغش جواب داد

 

_ من مشکل دارم!

 

_ کجا میریم؟ مگه قرار نبود آزمایشو بگیریم؟

 

_ میگم بچه ها بیان بگیرن

 

گفت و بی توجه به دلارای سمت فروشگاه بزرگ کنار بیمارستان راه افتاد

 

دلارای بی حال روی نیمکت نشست و نگاهشان کرد

 

هاوژین با چشمان سرخ سرش را روی شانه‌ی پدرش گذاشته بود و دستش از روی شانه‌ی او آویزان بود

 

لبخند زد

روزی حسرت این لحظات را میخورد

 

از فروشگاه که بیرون آمدند هاوژین بستنی عروسکی صورتی رنگی لیس میزد و بسته پفک عجیبی که قبلا در ایران شبیهش را ندیده بود میان انگشتان دست دیگرش بود

 

آلپ‌ارسلان ماگ بزرگی سمتش گرفت و اشاره زد

 

_ بخور ، معجونه

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 323

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سیاه سرفه جلد اول pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:         مهری فرخزاد سال ها پیش به خاطر علاقه ای که به همکلاسیش دوران داشته و به دلیل مهاجرت خانوادش، تصمیم اشتباهی میگیره و… دوران هیچوقت به اون فرصت جبران نمیده و تمام تلاش های مهری به در بسته میخوره… دختری که همیشه توی محیط کارش جدی و منضبط بوده با اومدن نامی بزرگمهر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوماخر به صورت pdf کامل از مسیحه زادخو

        خلاصه رمان:   داستان از جایی آغاز میشود که دستها سخن میگویند چشم هاعشق میورزند دردها زخم بودند و لبخند ها مرهم . قصه آغاز میشود از سرعت جنون از زیر پا گذاشتن قوائد و قانون بازی …. شوماخر دخترک دیوانه ی قصه که هیچ قانونی برایش معنا ندارد .     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آمیخته به تعصب

    خلاصه رمان :     شیدا دختریه که در کودکی مامانش با برداشتن اموال پدرش فرار میکنه و اون و برادرش شاهین که چند سالی از شیدا بزرگتره رو رها میکنه.و این اتفاق زندگی شیدا و برادر و پدرش رو خیلی تحت تاثیر قرار‌ میده، پدرش مجبور میشه تن به کار بده، آدم متعصب و عصبی ای میشه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فردا زنده میشوم pdf از نرگس نجمی

  خلاصه رمان:     وارد باغ بزرگ که بشید دختری رو میبینید که با موهای گندمی و چشمهای یشمی روی درخت نشسته ، خورشید دختری از جنس سادگی ، پای حرفهاش بشینید برای شما میگه که پا به زندگی بهمن میذاره . بهمن هم با هزار و یک دلیل که عشق به خورشید هیچ جایی در آن نداره با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
29 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
هعی
هعی
8 ماه قبل

ولی سوال اینکه دلی چی تو این ارسلان دیده و عاشقش شده داره کاری میکنه به عقل اشرف مخلوقات شک کنمـ

هعی
هعی
8 ماه قبل

ما بیشتر از یک ماه تو یه شب گیر کردیم و جالب اینجاست اتفاق خاصی هم نیفتاده. سال ۱۴٠۳ هم داره میرسه، به نظرتون چند سال دیگ درگیریم؟ 😐

ارسلان حیا کن دلارای رهاکن
ارسلان حیا کن دلارای رهاکن
8 ماه قبل
پاسخ به  هعی

امیدوارم تا مردن نوه هام تموم بشه اومدن اون دنیا پیشم برام تعریف کنن😂

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل

اره واقعا😂👌🏼

هعی
هعی
8 ماه قبل

😂

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل
پاسخ به  هعی

من کلاس نهم بودم با این رمان آشنا شدم الان کلاس یازدهمم و هنوز این رمان ادامه داره..🫤

هعی
هعی
8 ماه قبل
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ

دقیقا مثل من:)

ماندگار
ماندگار
8 ماه قبل

بعدم یه جوری میگه امتیاز همسر ارسلان بودن رو از دست دادی، انگار چه پخ خاصی هست

هعی
هعی
8 ماه قبل
پاسخ به  ماندگار

والا، یعنی اگه جلبک اعتماد به نفس اینو داشت می گفت من پری دریایی ام😂

ماندگار
ماندگار
8 ماه قبل

ادمین عزیز میشه یک سوالی از نویسنده بکنید؟؟؟
خیلی دلم میخواد بدونم چرا تو تمام رمان های این خانم، مردهای داستان طوری در مقابل یک اشتباه شخصیت دختر رفتار میکنن انگار یادشون رفته در گذشته خودشون چه گ.. ی خوردن
چه ارسلانی که خودش باعث فرار دلارای شد و الان طلبکاره
چه ساواش رمان ماتیک که انگار یادش رفته که کار اون باعث تمام بدبختی هاس

delvin
delvin
8 ماه قبل

دوستان دیگه این رمان داره الکی و آبکی میشه،پیام پایینو توی دیالوگ تایم هم گذاشتم اگه دنبال رمانید اینا رو بخونید
وقتتون برای این رمان نزارید که تا 5 سال دیگه درگیریم.

delvin
delvin
8 ماه قبل

این رمان ها رو برای دوستانی که یه رمان بی نظیر با قلم قوی و پایان خوب میخوان پیشنهاد میدم:
(البته شاید از نظر شما دوستان قلم همه شون قوی نباشه.. )
رمان چوب‌ خط اوهام
رمان بوسه گاه غم
رمان الفبای سکوت
رمان دلوین(از حدیثه و رمز)
رمان حرارت‌ تنت
رمان الهه بانو
رمان ساقی(جلد دومش رمان پارازیت)
رمان غثیان
رمان واحد روبرویی(از شیوا بادی)
رمان گناه میکنم تو را(همه چیزش عالی بود به جز آخرش)
دوستانی هم که به تلگرام دسترسی دارن رمان افگار و پروانه ام رو توصیه میکنم(البته رمان پروانه ام رو اگه تلگرام ندارین به صورت پارت بندی توی سایت رمان وان میتونید بخونید ولی توی تلگرام کاملش رو میتونید پیدا کنید)

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل
پاسخ به  delvin

الفبای سکوت، حرارت تنت، ساقی، پروانه ام و افگار رو من خوندم عاااالی هستن

ladyshin
ladyshin
8 ماه قبل

دوستان تا جایی که من تاحالا دیدم و فهمیدم کلا مرد های رمان این نویسنده سادیسمی و متعلق به عصر هجر هستن
چون رمان ماتیک و… هم که این نویسنده نوشته خوندم اینطور میگم
شخصیت مردی که زن رو شکنجه میکنه به معنای واقعی و فاقد شعور و احساساته
ولی رمان دلارای هم دیگه ابکی شده و کیفیت نداره

حنا
حنا
8 ماه قبل

دوستان صبر کنید!
هنوز صدف وارد بازی نشده،یه یک سال دیگه بگذره ببینیم خدا چی میخواد…!

هعی
هعی
8 ماه قبل
پاسخ به  حنا

وای فکر اینکه عید هزار و چهارصد و سه رسید و هنوز درگیر این رمانیم اعصابمو خط خطی کرده

مندلیف
مندلیف
8 ماه قبل
پاسخ به  حنا

صدف کیه؟

حنا
حنا
8 ماه قبل
پاسخ به  مندلیف

مثل اینکه یه دختر که قدیما خیلی جدی تو زندگی ارسلان بوده

Kmkh
Kmkh
8 ماه قبل

چه عجب ارسلان آدم شد

روا
روا
8 ماه قبل

کاش حداقل این آخراش به خوبی تمومش کنید این که هی میگی ارسلان پوزخند زد یا دلارای پوزخند زد واقعا حالمو بد میکنه بعد این همه وقت حتا واسه هم دیگه ارزش قائل نیستن به خدا اگه ارسلان یکم مهربون تر باشه چیزی نمیشه حداقلش اینه دل دلارای هم یکم آروم میشه که کسی هست که پشتشه

\Me
\Me
8 ماه قبل
پاسخ به  روا

حالت به هم نخوره، ی مرد،زن عاشق نباشه عاشق نمیشه رمان ها همیشه آرمانی نوشته نمیشن

روا
روا
8 ماه قبل
پاسخ به  \Me

خب خوب نیست یعنی چی طرف مادر بچشو به عنوان دوست دخترش قبول داره حتا نمیتونه بگه من دوست دارم فکر میکنه با گفتن همین جمله غرورش له میشه حداقل بهتره یه قدم هم ارسلان جلو بزاره

delvin
delvin
8 ماه قبل

چرا داره الکی میشههه

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
8 ماه قبل
پاسخ به  delvin

خیلی وقته الکی شده:/

رهگذر
رهگذر
8 ماه قبل

هعیی کی بشه ارسلان یجوری عاشق دلارای بشه که واسه این رفتارش هرثانیه هزاربار خودشو لعنت کنه

فاطی
فاطی
8 ماه قبل

به نظرم دیگه رفتارهای ارسلان داره بیخود و اعصاب خورد کن میشه
کم کم نویسنده باید رفتار های ارسلان رو نسبت به دلارای گرم کنه

بابا دیگه چیزش رو درآورد...!
بابا دیگه چیزش رو درآورد...!
8 ماه قبل
پاسخ به  فاطی

نویسنده گاو تشریف داره:/حس میکنم خود نویسنده حق رو ب ارسلان داره میده تو دلش ک تا الان دس ب کار نشده:/

فاطی
فاطی
8 ماه قبل

فکرکنم نویسنده عاشق شخصیت ارسلان شده نمیخاد دستی دستی تقدیمش کنه به دلی

هعی
هعی
8 ماه قبل
پاسخ به  فاطی

😂 😂

دسته‌ها
29
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x