رمان دلارای پارت 334 - رمان دونی

 

 

 

 

ارسلان کمرنگ اخم کرد و صورت کوچک هاوژین را میان دستش گرفت

 

نمایشی سرش را پایین آورد و کنار صورت دخترک گرفت

 

_ شبیهم نیست مگه؟

 

ساینا بهت زده پچ زد

 

_ یاخدا … نه!

 

ارسلان پوزخند زد

 

_ آره

 

_ دخترته؟!

 

ارسلان گونه‌ی آویزان هاوژین را بوسید

 

_ خودشه

 

_ خدمتکارو حامله کردی؟!

 

کمرنگ اخم کرد

 

_ خدمتکار نیست ، زنمو حامله کردم با اجازت

 

ساینا خنده‌ی تلخی کرد و گونه‌ی هاوژین را نوازش کرد

 

_ مبارکه … پسرحاجی!

 

هاوژین خودش را عقب کشید و ارسلان پوزخند زد

 

_ خوشش نمیاد لپشو بکشی

 

 

ساینا پشت میز نشست

 

چشمانش خیس بود اما اشکی روی گونه هایش سقوط نمی‌کرد

 

_ به باباش رفته یا مامانشم اعصاب درست حسابی نداره؟

 

سیگاری از پاکت روی میز بیرون کشید و فندک صورتی رنگ دخترانه اش را چنگ زد

 

_ همیشه تصور میکردم بچه‌ات آروم و مظلوم بشه

 

آلپ‌ارسلان پشت میز نشست و هاوژین را روی پایش نشاند

 

هم زمان دستش را لبه میز گذاشت تا در صورت پایین افتادن سر بچه ، صورتش با لبه میز برخورد نکند

 

این کار را از دلارای یاد گرفته بود!

 

_ چرا آروم؟

ننه باباش اصلا آروم نیستن

 

ساینا دود را بیرون فرستاد و از پشت هاله‌ای از اشک به هاوژین خیره شد

 

_ مامانی که من براش تصور میکردم مظلوم بود ولی!

 

ارسلان پوزخند زد

 

گیلاس شراب روی میز را برداشت و سر تکان داد

 

_ کی بود حالا این نقشِ مامانِ مظلوم بچه‌ی من؟

 

 

_ نمیدونی؟

 

_ تا قبل مظلوم گفتنت فکرم رفت سمت خواهرت اما بعدش نه!

صدف شیطون رو درس می‌داد

 

ساینا تلخ و پر کینه پوزخند زد

 

_ مظلوم نبود و رفت زیر خاک؟

 

_ هرکی میره زیر خاک صرفا مظلوم نیست ساینا

 

جرعه ای از گیلاس نوشید و آن را سرجایش برگرداند

 

هم زمان که بلند میشد ادامه داد

 

_ بعضیا بخاطر حماقتشونه!

 

ساینا کام عمیقی از سیگارش گرفت و ارسلان به برگه های اطرافش اشاره زد

 

_ اینجایی چون تو این شهر بیشتر از همه طراحی تورو قبول دارم!

ولی اگر بخوای گذشته رو وسط بکشی هزینه میکنم و طراح برجای حاجی رو از ایران میارم

 

_ ترسیدی ارس؟

 

_ ترس؟ ترسناک تر از تو الان زیر خاکه

 

_ پس بذار حداقل وقتی بعد از چندسال بچه به بغل می‌بینمت خودمو خالی کنم!

 

 

خاکستر سیگارش را در زیرسیگاری تکاند و خیره به هاوژین زمزمه کرد

 

_ شاید اگر تقدیر باهامون مهربون تر بود الان من خاله‌اش بودم!

 

هاوژین کلافه و گیج خواب سرش را روی شانه ی ارسلان گذاشت و بی حوصله به ساینا خیره شد

 

_ ماما

 

دلش مادرش را می‌خواست

 

از ناز کردن خسته شده بود!

 

_ بچه‌ی من خاله نداره ساینی جون!

خواستی میتونه خاله صدات کنه به شرطی که قبلا با مادرش هماهنگ کنی

 

_ از قصد میکنی؟

 

_ نمی‌فهمم…

 

_ از قصد خواستی بیام اینجا

که گذشته رو شخم بزنی؟ که اذیتم کنی؟

 

_ به هرحال وقتی صدف خودشو راحت کرد خواهرش باید جورکش بشه

 

_ بسه لعنتی …‌ صدف مرده

چطور دلت میاد؟!

 

_ من دل ندارم

 

_ پس اون بچه چیه بغلت؟

 

_ دل واسه تو و خواهرت ندارم

 

ساینا با حرص سیگارش را در زیرسیگاری خاموش کرد

 

_ مادرش کیه؟

چند دقیقه پیش دیدمش ولی بغل خدمتکار بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 448

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان 365 روز
دانلود رمان 365 روز به صورت pdf کامل از گل اندام شاهکار

    خلاصه رمان 365 روز :   در اوایل سال ۱۳۹۷ گل اندام شاهکار شروع  به نوشتن نامه‌هایی کرد که هیچ وقت به دست صاحبش نرسید. این مجموعه شامل ۲۹ عدد عشق نامه است که در ۳۶۵ روز  نوشته شده است. وی در نامه‌هایش خودش را کنار معشوق‌اش تصور می‌کند. گاهی آنقدر خودش را نزدیک به او احساس می‌کند که می‌تواند خانواده‌ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی قرارم کن

    خلاصه رمان:       #شایان یه وکیل و استاد دانشگاهه و خیلی #جدی و #سختگیر #نبات یه دختر زبل و جسور که #حریف شایان خان برشی از متن: تمام وجودش چشم شد و خیابان شلوغ را از نظر گذراند … چطور می توانست یک جای پارک خالی پیدا کند … خیابان زیادی شلوغ بود . نگاهش روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طهران 55 pdf از مینا شوکتی

  خلاصه رمان :       در مورد نوا دختری جسور و عکاسه که توی گذشته شکست بدی خورده، اما همچنان به زندگیش ادامه داده و حالا قوی شده، نوا برای نمایشگاهه عکاسیش میخواد از زنهای قوی جامعه که برخلاف عرف مکانیک شدن عکس بگیره، توی این بین با امیریل احمری و خانواده ی احمری آشنا میشه که هنوز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوئوکا pdf از رویا قاسمی

  خلاصه رمان:   یه دختر شیطون همیشه خندون که تو خانواده پر خلافی زندگی می کنه که سر و کارشون با موادمخدره ولی خودش یه دانشجوی درسخونه که داره تلاش می‌کنه کسی از ماهیت خانواده اش خبردار نشه.. غافل از اینکه برادر دوست صمیمیش که یه آدم خشک و متعصبه خیلی وقته پیگیرشه و وقتی باهاش آشنا می‌شه صهبا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روابط
دانلود رمان روابط به صورت pdf کامل از صاحبه پور رمضانعلی

    خلاصه رمان روابط :   داستان زندگیِ مادر جوونی به نام کبریاست که با تنها پسرش امید زندگی می‌کنه. اونا به دلیل شرایط بد مالی و اون‌چه بهشون گذشت مجبورن تو محله‌ای نه چندان خوش‌نام زندگی کنن. کبریا به‌خاطر پسرش تو خونه کار می‌کنه و درآمد چندانی نداره. در همین زمان یکی از آشناهاش که کارهاش رو می‌فروخته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان می تراود مهتاب

    خلاصه رمان :       در مورد دختر شیطونی به نام مهتاب که با مادر و مادر بزرگش زندگی میکنه طی حادثه ای عاشق شایان پسر همسایه ای که به تازگی به محله اونا اومدن میشه اما فکر میکنه شایان هیچ علاقه ای به اون نداره و برای همین از لج اون با برادر شایان .شروین ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
104 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
.....
.....
2 ماه قبل

مثله اینکه اصلا قصد نداری رزهای وحشی و فئودالو بزاری

.....
.....
2 ماه قبل

دارم بده

.....
.....
2 ماه قبل

برام بالا نمیاد

.....
.....
2 ماه قبل

چرا برام بالا نمیاد میگه این صفحه مشکل داره

پرواز
پرواز
2 ماه قبل

من الان چند ساله این رمان رو دنبال کردم ولی وقتی یع رمان بهتر بخونی میفهمی که رمان دلارای چرت ترین رمانی بوده که خوندی
متاسفم برای نویسنده
بچه برید رمان《 شوگار، زئوس ، تژگاه رو بخونید 》
بهترین رمان هایی هستند که تا الان خوندم اصلا رمان دلارای در برابر اینا هیچ هستش
اینقدر خوبن که یک لحظه به سمت همچین رمانی نمی‌آید
اسمشو بزنید اینترنت رایگان پی‌دی‌اف شو بخونید
تازه نویسنده هاشونم یکی هستش اصلا معلومه خیلی جالب هستن رماناش .
دیگه وقت خودتونو با این رمان مزخرف تلف نکنید

هیچ کس
هیچ کس
6 ماه قبل

دمستان هیچ رمان خوبی بارداری ناخاستە یا اجباری سراغ دارین

مریم
مریم
6 ماه قبل
پاسخ به  هیچ کس

تقاص

به انتظار نشسته
به انتظار نشسته
6 ماه قبل

خدا نیامرزدش روحش غمگین😁😁

Maedeh
Maedeh
6 ماه قبل

خدابیامرزه نویسنده رو آدم خوبی بود 🖤

نازی برزگر
نازی برزگر
6 ماه قبل

دوستان به نظر من اگه برای رمانای اینجوری اصلا نه نظر بدیم نه امتیاز بهتر باشه تا بدونن چقدر دارن به ماها توهین میکنن من که دیگه امتیاز نمیدم

delvin
delvin
6 ماه قبل
پاسخ به  نازی برزگر

شما امتیاز میدادین؟
ما نزدیک یه ساله امتیاز نمیدیم اصن😂

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

بمیر

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

کاش اصن من بمیرم از دست تو راحت بشم،توکه جون سختی نمیمیری الکی فقط همه و اذیت میکنی خودتم فهش میخوری

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

لعنت به روزی که داشتم تو سایت میگشتم چشمم به این رمان کوفتی خورد

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

خسته شدمممم

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

ماهم خیالمون راحت شه که کلن دیگه خبری از پارت نیست

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

کاشکی بمیری

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

دیگه خسته شدممممم

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

بمیرررر

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

خدالعنتت کنههه

قاتل نویسنده
قاتل نویسنده
6 ماه قبل

نویسنده بمیر،اوکی

گوربه ناراحت
گوربه ناراحت
6 ماه قبل

خواستم یاداوری کنم الان بعد از دوماه شایدم بیشتر فقط یه شب از شبی که این هاوژین کچه سگ (توله سگ) از بیمارستان اومده میگذره حتی شاید همون یه شب هم نشده(بس که نویسنده تند تند پارت میده یادم نمی مونه)

آخرین ویرایش 6 ماه قبل توسط گوربه ناراحت
ماهرخ
ماهرخ
6 ماه قبل

یه شب هم نگذشته
همین دیشب بیمارستان بود

Behgol
Behgol
6 ماه قبل

بچه ها رمان خوب پلیسی ،مافیایی اگر سراغ دارید معرفی کنید ممنون.

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
6 ماه قبل
پاسخ به  Behgol

تیری در مسیر
اکالیپتوس
گریز از تو
گرد باروت

ماهرخ
ماهرخ
6 ماه قبل
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ

تیری در مسیر خوبه

بانو
بانو
6 ماه قبل
پاسخ به  Behgol

تا تباهی خیلی دوسش داشتم
بال های خیس
دل یار
ناقوس مرگ
مرده شور که ادامه قتل سریالی هست
نفوذ ناپذیر

Fati
Fati
6 ماه قبل

تو اگه اینطور بودی نویسنده از همون اول رمان نمیزاشتی 😑

مریم
مریم
6 ماه قبل

بچه ها رمان پیچک و آیین رو کسی خونده ؟کسی میدونه از کجا باید پیداش کنم ؟

دلوین
دلوین
6 ماه قبل
پاسخ به  مریم

منم به شدت دنبال این رمانم
میگن نویسنده چاپش کرده
هرچی میگردم پیداش نمیکنم
آخرین تیکه ای که من خوندم اونجا بود که پیچک فهمید آیین استادش شده

مریم
مریم
6 ماه قبل
پاسخ به  دلوین

من تا اونجا خوندم ک پیچک تو خونه آیین میرفت ب عنوان خدمتکار بعد فامیلاشون از روستا اومدن پیچک غذا درست کرده بود سر سفره غذا همه میگفتن این غذا مثل دستپخت مامانه پیچکه و …
واقعاااا دلم میخواد بقیشو بخونمممم

مینا
مینا
6 ماه قبل
پاسخ به  مریم

اسم اصلی اش چیع

مریم
مریم
6 ماه قبل
پاسخ به  مینا

اونموقع ک من میخوندمش اسمش پیچک بود

ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ
6 ماه قبل
پاسخ به  مریم

فک کنم تو تلگرام توی کانال بانوی امروز پارت گذاری میشه

مریم
مریم
6 ماه قبل
پاسخ به  ꜱᴇᴘɪᴅᴇʜ

ایدی کانالشو بهم میدی ؟

دسته‌ها
104
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x