دلارای اما طاقت نیاورد
بغض کرده سر تکان داد
_ میایم حاج بابا … ارسلانم نیاد من و هاوژین میایم
ارسلان با خشم غرید
_ زن و بچهی من بدون خودم تا پایین کلابم نمیرن! چه برسه یک کشور دیگه
دلارای خدارا شکر کرد که حاجی صدای آرام او را نشنید
مرد سرفه ای کرد
_ بچهات … دختره یا پسر؟
دلارای سعی کرد بخندد اما با این چشمان اشکی مگر میشد؟
_ دختره ، خوابیده
_ اگر شوهرت راضیه … بگیر دوربینو روش ببینمش
دلارای دوربین را سمت هاوژین برگرداند و زیرلب غر زد
_ انگار شوهرم زاییدش که راضی نباشه!
ارسلان با تاسف سری تکان داد
دخترک شیشهشیرش را در آغوش داشت و با دهان نیمه باز عمیق نفس میکشید
حاجی با چشمان سرخ شده خندید
_ هزارماشاالله ، صبح … صبح حاج خانم بیاد میگم صدقه بده
اگر عمرم به این دنیا باشه … مرخص بشم خودم جلوی پاش هفت تا گوسفند قربونی میکنم
#part1460 🖤
ارسلان با اخم خیرهی دخترش شد
بچهی او بود! خودش پدر داشت و نیازی نبود دیگران برایش قربانی دهند!
دلارای اما غمگین لبخند زد
پیرمرد دستش به جایی بند نبود
دلش را به همین چیزها خوش میکرد دیگر…
_ میارمش حاج بابا … تا مرخص بشی ما هم میایم میبینیش
مرد دوباره سرفه کرد
صدایش خش دار و مریض بود
_ برای شماها پدر بودن رو یاد نداشتم دلارای
کم گذاشتم میدونم
حتی تو حال داراب که الان خدا رو بنده نیست من و مادرتون مقصریم…
واسه نوههام ولی میخوام سنگ تموم بذارم
میخوام بیاریش بذارمش رو چشمم
دلارای مظلوم خیرهی ارسلان شد
او هم چشمانش متاسف بود اما دلش نمیسوخت!
پدر و مادرهایشان اگر روی چشم گذار بودند ، وضعیت او و دلارای این نبود!
برای چندمین بار به نشان نفی سر تکان داد
کافی بود کسی از خانواده خودش یا دلارای صدایش را روی هاوژین بالا ببرد تا نتواند خودش را کنترل کند و دردسر جدیدی درست شود
#part1461 🖤
_ سه ساله سرم جلوی حجره دارا پایینه
اگر عمری باشه .. میخوام نوهامو بغل بگیرم و سرمو بلند کنم
ما آدما خیلی دیرمیفهمیم راهمون اشتباه بوده
شصت و نه سال برای دلِ خودم نه ، برای دل مردم زندگی کردم
بچههامو بخاطر حرف مردم تربیت کردم
بخاطر آبروداری خوردیم ، پوشیدیم ، حرف زدیم و رفتار کردیم
یهو به خودمون اومدیم دیدیم عمرمون تموم شد
نه خودمون زندگی کردیم نه گذاشتیم بچه ها نفس بکشن
دیگه این آبرو و عزت رو نمیخوام دلارای
میخوام مردم پشتم حرف بزنن اما بچههام و نوهام دلشون خوش باشه….
دلارای آرام اشک می ریخت
با هرجمله اش دلش خون میشد
حاجی به سرفه افتاد
اینبار شدید تر از قبل
پرستار بعد از چنددقیقه وارد شد و ماسک اکسیژن را روی صورتش گذاشت
هنگامه نگران وارد شد
_ حالشون خوبه؟
_ لطفا بیرون اتاق باشید ، بیمار نیاز به استراحت داره
تماس قطع شد…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 348
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
اینکه نویسنده ک*صخله و روانیه خیلی واضحه میدونید چیه ک*صخل تر از اااااااااون ما هایم ک بعد نمیدونم چند وقت یاااااااااا حتا سال داریم این رمان نکبتی رو میخونیم🙄🤦🏻♀️😂
حتی دیگه از این به بعد نظری نمیزارم که نظرات بره بالا
نویسنده بخدا خیلی بی شرفی
خاک تو سر هرکی که رای میده
307 رای😐😐😐
چه عجیب یعنی نزدیک 600 نفر اینو میخونن 300 نفرم نمیدونم رو چه حساب رای میدن
خب عااا
چقد اسمت قشنگه😂😂😂😂😂
لیدیای محترمه، این رمان تو کانال “دلارای” پارت گذاری میشه به قلم حنانه فیضی، و کلیام از اینجا عقبتره، توی دوران سقطه دلارای به سر میبره…. و ایشون توی همون کانال اعلام کردن با پرداخت 47000 تومن میتونین وارد کانال vip بشین و کلی پارت جلوتر بخونین…. پیشنهاد نمیشه پولو پرداخت کنید واسه vip، چرا؟! چون یسریا اعلام کردن که ما همچین کاری کردیم و خلاصه اسکلمون کرده بودنو هر قرن یه بار پارت میومد، مثله همینجا😂😔، خلاصه گفتم تا جمع جَمعه یچیزیم ما بگیم و البته نمیتونم لینک کانالو بزارم که حنا جون خوش خوشانش بشه
عقده ای تر از طراح و مصحح ها نهایی این خانم به اصطلاح نویسنده است
دهن همه رو سرویس کردی
به شخصه دیگه به سایتتون و مخصوصاً رمان هایی که جدید میزارید اعتماد ندارم و نمیخونم
دقیقا اولش رمان رو خوب میزارید بعد دیگه هیچی به هیچی
چرا از سایتتون برش نمیدارید؟؟؟؟؟
ماشالا 290 تا هم که رای داره
مسخره اس
چرا من اینو میخونم؟!
نقل قول از بابا پنجعلی:
بود بود،نبودم نبود 🙂
محتوای رمان =💩
چس کلاسی نویسنده=∞
بدبخت سادیسمی،مگه جنون داری روانی خوشحال میشی؟ عشق میکنی؟هی منتظریم پارت نمیدی بدبخت
میشه بدونم چرا انقد زجرمون میدی؟
بیاید از رمان های قشنگی ک خوندید ی معرفی کوچولو برید از بی حوصلگی در بیام
رمان سیاه نمایی رو بخون خیلی قشنگه پی دی اف کاملش اومده . رمان اس کور هم تو همین سایت پارت گذاری میشه و خیلیییییی قشنگه
از رمان های همین سایت : یاکان، پروانه میخواد تو را ، آق بانو ، یه رمان کامل هم خوندم به اسم(تنهایی) ، این هم قشنگ بود
وای نگم برات ار رمان آق بانو و آیپارا عاای بودن 🥺
هیچ کسان رو خوندی؟
نمیدونم چرا دارم میخونمش ولی فقط منتظرم تموم شه
تا میایم احساسی شیم یه دو قطره اشک بریزیم
سایت میگه “به این رمان امتیاز بدهید” خب معلومه که نمیدم، حتی اگه روند پارت گذاری بشه در حد لیگا بازم نمیدم! ادمین دوست داره عشقش میکشه هر قرن یکبار پارت میذاره منم میتونم عشقم میکشه امتیاز که هیچ بیلاخ میدم🗿👍🏻….
😐 😐 😐 😐 😐 😐 😐 مزخرفه
آفرین خواهر خسته شدی بیام مساژ بدوم؟