رمان دلارای پارت 5 - رمان دونی

اشک در چشمانش جمع شده بود :

_ فکر کردی چون پا رو ۱۷ سال اعتقاداتی که خانوادم کردن تو سرم گذاشتم و به تو پیشنهاد شب موندن دادم یعنی فاحشه‌ام؟

ارسلان بی خیال سمت کمد رفت و سیگاری برداشت :

_ فاحشه یعنی چی؟

_ داری مسخرم میکنی؟!

خندید :

_ مسخره چیه؟! من تقریبا کل عمرم امریکا بودم … یادت رفته؟!

دلارای زمزمه کرد :

_ لباسمو بپوشم؟

_ میخواستی بپوشی چرا دراوردی؟ بالا راضیم نکرد ، اگر مصممی بریم سراغ پایین

دلارای دست هایش را مشت کرد و دندان هایش را روی هم فشرد

از شدت بغض لب هایش برگشته بود

بی توجه به مسخره بازی های آلپ‌ارسلان خم شد و لباسش را برداشت

تونیک را تنش کرد و موهایش را پشت گوشش فرستاد

_ اصلا امروز و فراموش کن

ارسلان بی اعتنا کام عمیقی از سیگارش گرفت :

_ نمیشه دخترحاجی نمیشه … دیگه هروقت اون باباحاجیت و حاج خانومتون از تک دخترشون بگن تصویر لختت جلوی چشممه … به مامان جونتم بگو جای اینکه حرفای خاله زنکیش درباره تعداد زیرخوابای من باشه ، حواسش و بده به دخترش

اشک روی گونه دلارای سقوط کرد و دستگیره در را پایین کشید

_ دختر؟

دلارای در سکوت سرجایش ایستاد

_ از آخر نگفتی فاحشه یعنی چی

دلارای همانطور که از اتاق بیرون می رفت آرام جواب داد :

_ فاحشه یعنی من که حتی جلوی برادر و پدرم اجازه پوشیدن تیشرت ندارم و بعد برای تو لخت شدم!

* * * * *
پشت میز مدرسه نشسته بود
مانیا کنارش نشست :

_ دلارای چیکار کردی؟

هنوز هم با فکر به دیشب تنش می لرزید :

_ دیشب تو تلگرام دوستشو پیدا کردم
اسمش علیرضاست
بهش پیام دادم

مانیا بهت زده خندید :

_ دروغ میگی

_ بهش گفتم تو پارتی دیشب دیدمشون

_ از کجا فهمیدی؟!

_ شب قبلش مامان ارسلان زنگ زده بود به حاج خانم ، داشت ناله میکرد اینکه یکسره میره مهمونی‌های ناجور … گفت امشبم رفته

مانیا باورش نمیشد
دلارایی که می‌شناخت جرات این کارهارا نداشت!

_ دلارای خودتی؟ باورم نمیشه . پسره چی گفت؟

_ باور کرد . کارمو پرسید . منم گفتم … گفتم …

_ چی گفتی؟

_ گفتم از دوستش خوشم اومده

مانیا وا رفت :

_ دیوونه شدی؟!

_ ازم عکس خواست … منم چندتا از عکسایی که عروسی مژده گرفته بودم و آرایش داشتم فرستادم

مانیا لب گزید
عروسی مژده هردویشان به عنوان ساقدوش به آرایشگاه رفته بودند و بعد برادرهای دلارای چنان جنجالی به پا کرده بودند که دلارای حتی در عروسی شرکت نکرده بود

تنها چند عکس در آتلیه و دیگر هیچ

مانیا دلش سوخت و سعی کرد سرزنشش نکند :

_ پسره چی گفت؟

دلارای بعد از مدت ها خندید :

_ سنمو خواست … منم گفتم 21 … انقدر آرایش داشتم که راحت به 21ساله ها میخوردم

مانیا سکوت کرد و دلارای آرام ادامه داد :

_گفت امشب با ارسلان هماهنگ کنه اگر خلوت بود … اگر خلوت بود…

_ اگر خلوت بود چی؟!

_ اگر خلوت بود برم خونش!

زبان مانیا بند آمد :

_ ب… بری چیکار؟

دلارای جوابش را نداد

_ دلارای؟ بری خونه مجردیش؟ تنها؟

دلارای آرام زمزمه کرد :

_ من حاضرم بخاطر به دست آوردن ارسلان از همه چیم بگذرم

_ حتی بکارتت؟!

_ حتی بکارتم!

رنگ مانیا پریده بود
باورش نمی شد
دلارای همان دلارای قدیم نبود

_ چی داری میگی دلارای؟!

دلارای بدون شکی لب زد :

_ به دستش میارم … امشب میرم خونش و تا هرجا که بخواد پیش بره جلوشو نمیگیرم … خسته شدم مانیا … همین روزا حاج بابام بدون اینکه حتی پسره رو دیده باشم عروسم میکنه … من این زندگی و نمیخوام!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من به عشق و جزا محکومم pdf از ریحانه

    خلاصه رمان :       یلدا تو دوران دبیرستان تو اوج شادابی و طراوت عاشق یه مرده سیاه‌پوش میشه، دختری که حالا دیپلم گرفته و منتظر خواستگار زودتر از موعدشه، دم در ایستاده که متوجه‌ی مرد سیاه‌پوش وسط پذیرایی خونه‌شون میشه و… شروع هر زندگی شروع یه رمان تازه‌ست. یلدای ما با تمام خامی‌ها و بی‌تجربگی وارد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ۲۸ گرم به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

    خلاصه رمان:   راحیل با خانواده عمش زندگی میکنه شوهر عمش بخاطر دزده شدن ۲۸ گرم طلا راحیل قرار بندازه زندان و راحیل مجبور میشه خونش بده اجاره و با وارد شدن شاهرخ خسروانی داستان وارد معمایی میشه که ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برگریزان به صورت pdf کامل

    خلاصه رمان : سحر پدرش رو از دست داده و نامادریش به دروغ و با دغل بازی تمام ارثیه پدریش سحر رو بنام خودش میزنه و اونو کلفت خونه ش میکنه. با ورود فرهاد …   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 3.6 / 5.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

همینطوری ادامه بده

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x