رمان دلارای پارت 86

5
(2)

 

هومن جلو آمد و دلارای زیر لب جوابش را داد

_ سلام

حاجی اما بلند گفت :

_سلام پسرم خوش اومدی

دلارای زیرچشمی نگاهش کرد

به ارسلان حق داد

این مرد با دیدن هومن از چشمانش محبت چکه می کرد

نمی دانست چطور مروارید تا به حال متوجه این نشده بود

تکه ‌های پازل سر جای خودشان می‌نشستند اما بعضی چیز ها با عقل جور در می آمد

اگر هومن پسر حاجی بود پس هنگامه هم دخترش محسوب می شد

اما دلارای در همین مدت کم هم متوجه شده بود این مرد هیچ احساسی به هنگامه ندارد

حتی زمانی که هنگامه صحبت می کرد و یا بحث به او کشیده می شد حس کرده بود اخم های حاجی درهم می شود

یک طور خاص که فقط دلارای درک می‌کرد

دلارای را یاد زمانی می‌انداخت که بحث از برادرانش سمت خودش کشیده می شد و حاج خانوم چشمانش را در حدقه می گرداند

احوالپرسی کوتاهی با هومن کرد و روی مبل نشست

موبایلش را از جیب شلوار جینش بیرون کشید

وقت برای فکر کردن به این خانواده عجیب و غریب نداشت

برای چیز دیگری اینجا بود

وارد صفحه شد و برای ارسلان نوشت :

_ هستی؟

ارسلان جوابی نداد

سنگینی نگاه هومن را روی خودش احساس می کرد

کلافه پوف کشید و از جا بلند شد

هومن به موهایش خیره مانده بود

چند باری هم مچش را زمانی که به لب های سرخش نگاه می کرد گرفت

وارد سرویس بهداشتی شد و در آینه به صورت خودش زل زد

زیاده روی کرده بود

قبل از اینکه پا در خانه بگذارد حرف‌های زیادی می‌زد اما حال که در این موقعیت قرار گرفته بود میفهمید شاید کمی تند رفته

ارسلان را می شناخت

آدم ملاحظه کردن نبود

اگر با این سر و وضع کنار هومن می دیدش همه چیز را به هم می ریخت

خواست آرایشش را پاک کند اما اینکه از این لحظه به بعد بدون آرایش و با حجاب پیششان برگردد زیادی غیر منطقی بود

از سرویس بهداشتی بیرون زد و وارد راهرو شد

با عجله پیام را پاک کرد

از اینکه ارسلان ندیده بود نفس راحتی کشید

دیدار بعدی با وضعیت بهتری می آمد یا حتی زمانی که هومن حضور نداشته باشد

لازم نبود به این شدت آلپ ارسلان را تحریک کند

شاید اگر کس دیگری بود اتفاقی نمی‌افتد اما ارسلان قابل پیش بینی نبود

قدم اول را برنداشته بود که موبایل میان دستانش لرزید

با دیدن شماره بهت زده به دیوار تکیه داد و نفس عمیقی کشید

سعی کرد طبیعی رفتار کند

_ الو؟

صدای ارسلان بعد از مکث کوتاهی آمد :

_ پیام میدی دختر حاجی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

55 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sania
Sania
1 سال قبل

پارت بده فاطمه

...
...
1 سال قبل

پارت جدید نمیزاری ؟؟؟؟؟؟

انیسا
انیسا
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

نیومده ی بار دیگه بزار

Tokyo
Tokyo
1 سال قبل

تا دیروز رمان آب میرفت، امروز کلا تایمشو رد کرده نمیاد..
میگم اگه خسته شدی بقیشو ما بنویسیم تو فقط بخون هاااا چطوره عسیسمممممم😅😅😅😒😒

انیسا
انیسا
پاسخ به  Tokyo
1 سال قبل

چرا نمی زاره
امروز ساعت ۸ شد دیگه تایمش خراب شد

:)
🙂
پاسخ به  Tokyo
1 سال قبل

واقعا

ناز
ناز
1 سال قبل

چرا پارت جدید نمی زاری؟؟؟!!

انیسا
انیسا
1 سال قبل

چرا پارت جدید نمی زارید

دیجی توووون🙂
دیجی توووون🙂
1 سال قبل

پس پارت جدید کو ؟؟☹👀

نیلو
نیلو
1 سال قبل

زمان افگار رو دیگه نمیزارید؟

الهام
1 سال قبل

فاطمه این چ کاری بود همه رفتن چت روم ،نه ب کامنتای دیروز نه ب امروز 😐💔

ماندانا
ماندانا
پاسخ به  الهام
1 سال قبل

الهام جان بالای صفحه سمت راست سه خط هست اونو بزن بیا رو صفحه اصلی چتروم رفاقتو پیدا کن بیا

الهام
پاسخ به  ماندانا
1 سال قبل

مرسی قشنگ

الهه
الهه
1 سال قبل

ارسلان عشق است😂چقد از طرز حرف زدنش که نویسنده مینویسه خوشم میاد کلمات سلمبه کلمبه😂

.....
.....
1 سال قبل

ببخشید چرا دیگه پارتای رمان این من بی تو رونمیزاری؟؟؟

.....
.....
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اهان حیف شد
ممنون🙏🏻

یکی
یکی
1 سال قبل

واقعا رمان رو مخیع اعصاب و میترکونه فاطمه اگه بقیه بچه ها موافقا یه گروه تو تلگرام بزن و اونجا گپ بزنیم

neda
neda
1 سال قبل

فاطی این چیه آخه… انقد کم

مهرسا
مهرسا
1 سال قبل

دیگه ن دسو دلمون ب خوندن میره ن حسو حوصلش میاد

مهرسا
مهرسا
1 سال قبل

عههههههه خسه شدیم اخه خیلی کند پیش میری یا طولانیش کن یا تو روز دوتا پارت بزار🤬 ی پارتم ک میزاری هیچ اتفاقی نیوفته فقط دختره رف دسشویی برگش ی حسایی بهش دس داد تموم شد😕

هلیا
هلیا
1 سال قبل

تو که نمیتونی درست عین آدم پارت بذاری چرا رمان مینویسی

NinoA
NinoA
پاسخ به  هلیا
1 سال قبل

تو کیستی ک هم نام منی 😂🙈

atena
atena
1 سال قبل

بچه ها چطورین؟؟
غضنفر دلم برات تنگه بیا بغلمممممم

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  atena
1 سال قبل

اخی سکینه منم دل تنگت شدم میگم تو پارت قبل گفتم ننم چجوری میپسنده فهمیدی هفته دیگه می ام خواستگاری بعدش تا آخر عمر به پای هم پیر میشیم سسککیینننههه مممم بی صبرانه منتظر اون روزی ام که ازدواج کنیم باهم اول برم برای این مهران آستین بالا بزنم بعدش می ام خواستگاریت

atena
atena
پاسخ به  آتاناز 🌹
1 سال قبل

مهران فدات شع عجکم

دم ادمی
دم ادمی
پاسخ به  آتاناز 🌹
1 سال قبل

منم همین طور سریع خودتون رو بندازید به هم😀

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
1 سال قبل

نویسنده اینو بدون که ما نمی آییم رمان مسخره و کلیشه ایت رو بخونیم برو خودتو معرفی کن به تیمارستان ما فقط می آییم با هم حرف بزنیم تعداد بازدید خوبه فک نکن خبریه ما که چند سال دیگه این رمان یادمون می‌ره ولی خدایی برو پیش روانشناس یک پسر بود شخصیت دلارا رو با ارزش تر نشون میداد تو که دختری خیلی خوردش کردی فقط اینو دارم بگم که تو ی رروواانننییی ههسستتتییییی😡😡

زهرا♡
زهرا♡
پاسخ به  آتاناز 🌹
1 سال قبل

دقیقاااااا
اصن بیا نخونیم خیلی رمان هیجانی و قشنگی هم نیست که اینقدر وقت بزاری یا حرص بخوری

atena
atena
پاسخ به  زهرا♡
1 سال قبل

من فقط بخاطر بچه ها میام😂

نیلو
نیلو
1 سال قبل

الان پارت چندمیم؟ چندتا پارت هست؟؟؟
؟؟

Zahra
Zahra
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

یا ابولفضل تا رمان تموم شه ک هممون پیر شدیم

DLARAM
DLARAM
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

حداقل روزی دوپارت بزار تورو خدا🥺💋

Maede
Maede
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

و باید گفت پشمامممممم😂یعنی چییییی یک سال بشینیم یه رمان بخونیم!!!!! زیادی مسخره است😂تو رو خدا حداقل دو سه پارت بذارید

....
....
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

😑😑 پس باید توی جهنم گوشی با خودم ببرم؟… اونجا آنتن میده یا نه؟

Sara
Sara
1 سال قبل

پارت ها خیلی کوتاه هستند و داستان افتاده رو دور تکرار،این موضو حوصله خواننده رو سر می بره. با همین سبک پیش برید قطعا مخاطبینتون رو از دست میدید.

مهسااااااا
مهسااااااا
پاسخ به  Sara
1 سال قبل

درسته

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
1 سال قبل

دیدین گفتم به احتمال شصت درصد هومنه؟

Zahra
Zahra
پاسخ به  آتاناز 🌹
1 سال قبل

افرین فقط تو درس گفتی
من خودمم فک میکردم ارسلانه😂

آتاناز 🌹
آتاناز 🌹
پاسخ به  Zahra
1 سال قبل

ببللهه من حس ششم قویه

هلیا
هلیا
پاسخ به  Zahra
1 سال قبل

منم انقد ناراحت شدم دیدم هومنه

You
You
پاسخ به  آتاناز 🌹
1 سال قبل

منظورت متوجه نمیشم🙂😂

دسته‌ها

55
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x