رمان دل دیوانه پسندم پارت 113 - رمان دونی

 

 

دیگه تصمیم گرفتیم بریم از اتاق بیرون.

 

جلوی در بودیم که گفت :

الان چی بهشون بگیم؟

 

یکم فکر کردم و گفتم :

 

اینکه اینقدر طول کشید می تونه بهونه خوبی باشه

 

واسه اینکه حسابی حرف زدیم و یه تفاهم نرسیدیم.

 

_ شاید.

پس بریم ببینیم چی میشه.

 

درو باز کرد و وایساد من اول برم.

رفتیم با هم بیرون.

 

بزرگتر ها هم گرم صحبت بودن.

اولین نفری که متوجه ما شد خواهرش بود.

 

که گفت :

بالاخره اومدن.

دهنمون رو شیرین کنیم؟

 

همه برگشتن. با لبخند نگاهمون می کردن.

 

فکر نمی کردم این لحظه اینقدر سنگین باشت.

 

خوشبختانه علی نجاتمون داد و گفت :

دهنتون رو می تونید شیرین کنید.

 

اما به بهونه ما نه.

متاسفانه به تفاهم نرسیدیم.

 

 

 

 

یه لحظه سکوت سنگینی برقرار شد.

مامانش لبخند ملیحی زد و گفت :

 

این همه طولانی شد ما گفتیم دارین اسم بچه هاتون هم انتخاب می کنید.

 

همه ریز خندیدن.

علی گفت :

 

آخه مادر جان، زندگی مشترک که به همین سادگی ها نیست..

 

کلی زمان باید بگذره.

بابام گفت :

 

خب اگر کلی زمان باید بگذره چطور توی دیدار اول به تفاهم نرسیدید.

 

موندیم چی بگیم.

منم زبون باز کردم و گفتم :

 

معیار هامون با هم همخوانی نداشت.

 

علی هم پشتم رو گرفت و گفت :

 

بله. خب می دونید که به احتمال خیلی

بابا من هدفم مهاجرته

 

ولی دلارام خانم نمی خوان از اینجا برن.

 

 

 

_ همین یه مورد هم در نظر بگیریم کافیه که متوجه بشیم نمی تونیم با هم کنار بیایم.

 

مامانم نجاتمون داد و گفت :

اشکال نداره.

 

انشاالله هرچی خیره.

از خودتون پذیرایی کنید.

 

دیگه مشغول صحبت با هم شدن.

 

ما هم رفتیم نشستیم.

 

چند دقیقه بعدش هم بلند شدن و رفتن.

 

فکر نمی کردم تا این حد با آدم فهمیده از طرف باشم.

 

از طرفی اون حرف زدن ها هم آرومم کرد.

 

به قول اون واقعا نیاز داشتم با یکی حرف بزنم.

 

 

وقتی رفتن بابام گفت :

دخترم واقعا به تفاهم نرسیدید؟

 

نفس عمیقی کشیدم و گفتم :

نه بابا.

ببخشید.

 

مامانم از اونور گفت : ببخشید چرا. خب نشد دیگه.

 

جرم که نکردی

بابام همینجور که خیار پوست می کند گفت :

 

ولی خیلی پسر اقاییه

 

 

 

سر تکون دادم و گفتم :

بله.

خوب به نظر میومد.

 

ولی خب… نشد دیگه. انشالله خوشبخت بشه.

 

_ نمی خوای حالا یه تجدید نظر کنی؟

 

یکی دو بار دیگه همو ببینید؟

مامانم گفت :

 

چرا پیله شدی..

 

ولش کن. تو که می دونستی دلارام نمی خواد ازدواج کنه.

 

بابام آهی کشید و با لحن آرومی گفت :

 

دخترم… هنوز به مازیار فکر می کنی؟

 

سکوت کردم. نمی دونستم چی بگم.

اگه می گفتم نه دروغ بود.

 

میگفتم آره هم که نمی شد.

 

مامانمم اومد نشست و گفت :

نه فکر نمی کنه.

 

مگه نه؟

 

_ خانم بذار خودش جواب بده.

مشخص بود مامانم واقعا نگرانه.

 

برا اینکه از نگرانی درش بیارم گفتم :

 

بابا من فعلا به ازدواج فکر نمی کنم.

 

خیلی نامحسوس سؤالش رو پیچوندم

 

 

 

 

_ یعنی می خوای هر مورد خوبی که اومد ردش کنی؟

 

_ نمی دونم.

بابا من اصلا آمادگی زندگی مشترک رو ندارم.

 

ممکنه بگید حالا سریع که قرار نیست ازدواج کنی.

 

ولی من حتی آمادگی رابطه هم ندارم.

 

آشنایی… اصلا حوصلش هم نیست.

 

نمی تونم کسی. و کنار خودم ببینم.

_ خب تا کی؟

 

_ بخدا نمی دونم.

مامانم گفت :

 

هنوز به فکر مازیاری؟

نگاهش کردم.

 

چی بهش می گفتم الان.

کلافه گفتم :

 

مامان دنبال چی می گردی

 

_ می خوام علتش رو بدوننم

_ علتش اینه که بلاتکلیف و خستم

 

_ بلاتکلیف چرا

صد البته که علتش مازیار بود.

 

ولی نمی تونستم مستقیم بگم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سرمای دلچسب
دانلود رمان سرمای دلچسب به صورت pdf کامل از زینب احمدی

    خلاصه رمان سرمای دلچسب :   نیمه شب بود و هوای سرد زمستان و باد استخوان سوز نیمه شب طاقت فرسا بود و برای ونوس از کار افتادن ماشینش هم وضعیت و از اینی که بود بد تر کرده بود به اطراف نگاه کرد میترسید توی این ساعت از شب از ماشینش بیرون بره و اگه کاری انجام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان او دوستم نداشت pdf از پری 63

  خلاصه رمان :   زندگی ده ساله ی صنم دچار روزمرگی و تکرار شده. کاهش اعتماد به نفس ، شک و تردید و بیماری این زندگی را به مرز باریکی بین شک و یقین می رساند. صنم برای رسیدن به ارزشهای ذاتی خود، راه سخت و پرتشنجی در پیش گرفته !     پایان خوش     به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مرا به جرم عاشقی حد مرگ زدند pdf از صدیقه بهروان فر

  خلاصه رمان :       داستانی متفاوت از عشقی آتشین. عاشقانه‌ای که با شلاق خوردن داماد و بدنامی عروس شروع میشه. سید امیرعباس‌ فرخی، پسر جوون و به شدت مذهبیه که به خاطر حمایت از زینب، دختر حاج محمد مهدویان، محکوم به تحمل هشتاد ضربه شلاق و عقد زینب می شه. این اتفاق تاثیر منفی زیادی روی زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سرپناه pdf از دریا دلنواز

خلاصه رمان :       مهشیددختری که توسط دوست پسرش دایان وبه دستورهمایون برادرش معتادمیشه آوید پسری که به خاطراعتیادش باعث مرگ مادرش میشه وحالاسرنوشت این دونفروسرراه هم قرارمیده آویدبه طور اتفاقی توشبی که ویلاشو دراختیاردوستش قرارداده بامهشید دختری که نیمه های شب توی اتاق خواب پیداش میکنه درگیر میشه آوید به خاطر عذاب وجدانی که از گذشته داره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
saman
saman
1 سال قبل

مامی خونیم بزارید ادامه اشو لطفارمانش قشنگه

هانی
هانی
1 سال قبل

اینا خواننده ندارن واس یکی دونفر هم خودشونو خسته نمیکنن 😂

Roya
Roya
1 سال قبل

بعد این همه مدت گذاشتین اونم خیلی خیلی کم😑

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x