رمان دل زده پارت 20 - رمان دونی

رمان دل زده پارت 20

وارد که شدند مورد استقبال گرم و احوالپرسی های هانا و زنعمویش قرار گرفتند
به خوبی پذیرایی می کردند و البته که مهمان نوازی اما این میان نگاه بی قرار سمیه میانشان می چرخید تا بلکه شخصی به نام آرمین را بجوید اما ارمینش کجا بود ؟
چرا نبود ؟ مگر به بهانه ی دیدن سمیه و آرمین این شام تدارک داده نشده بود ؟
یعنی عشق و احساسش تا به این حد ارزش و اعتبار داشت ؟
سمیه لب هایش را کج کرد ، راست میگویند خیال باطل است هر چه عاشق شدن …
روی زمین با تکیه به پشتی قرمز رنگ نشسته بود کیفش را نزدیک پایش نهاده صدای هانا را در حالی که در آشپزخانه بود شنید
زنعمویش هم گوشه ای نزدیک به سمیه‌ نشسته بود
_ دیگه چخبر سمیه جون حالت خوبه عزیزم ؟ شما که نمیای به ما سر بزنی !

نه که هانا هم یک بند او را به خانه شان دعوت می کرد الان هم جهت چیز دیگری در این مهمانی خانوادگی دعوت شده بود وگرنه این دعوت کردن ها با خلقیات خانواده ی عمویش تناسب نداشت

لبخند مضحک و غمگینی به لب هایش بخشید !

چقدر دلگیر بود ، پس آرمین اندازه ی پشیزی دوستش نداشت و تمام آن دوستت دارم ها ز بند دروغ و کلک بوده است !

در باورش نمی گنجید که آن تب داغ عشق ، خاموش گردد
عجب عشق فانی ! اصلا عشق را در چه معنی می کردن ؟‌ شاید از نظر دنیای امروز دل شکاندن را عشق بود …

دلش شکست ، آمده بود این عشق را به پایان برساند اما با نیامدن آرمین متوجه شد زود تر به پایان رسیده
سمیه چه خوش خیال بود که می‌گفت آرمین پس از جواب منفی اش شکسته و کمرش خمیده خواهد شد

سمیه ی بیچاره دل نگران آرمین بود ، برای آرمین می ترسید و هم اکنون متوجه شد ترس و اضطرابش بی دلیل بوده لبخند تلخی زد نگاهی به آشپزخانه و هانا انداخت
خوشا به حال آنان که نچشیده بودند طعم این عشق بی انصاف را !
_ ممنون خوبم عزیزم !
دستش را مشت کرده روی سرش نهاد و آرنجش را به زانویش تکیه داد و به نقطه ای هر چند نامعلوم خیره شد …
امشب با خودش با قلب شکسته اش وداع کرد !
صدای زنعمویش هم این میان آرامش هر چند نداشته اش را از او سلب نمود چرا نمی گذاشتند راحت باشد ؟ آن از آرمین که یکباره گل عشق در باغچه ی دل او رویاند و بعد ریشه ی گل عشق را ساقط کرد و از ریشه زد …
زنعمویش لب زد : دلمون برات تنگ شده بود عزیز دلم !
لبخند مسخره اش را بیشتر کش داد و لب زد : ممنون ما هم همینطور !
چه دروغ ها سمیه اگر هم دلتنگ می بود دلتنگ آرمین بود نه شخص دیگری …
دلتنگی که سعی می کرد در خلا خفه اش کند و امشب برای مردن این عشق قصد داشت جان فدا کند که دید نیازی نیست گویی احساسش یکطرفه بوده و عشق یک‌طرفه را چه درد عمیق و پر عذابیست !

سرش را به زیر خم کرد صدای مکالمه ی مادرش و زن عمویش را شنید
– هی ! یاد اون روز ها بخیر با سلمان خان و مسلم !
چه شد که دل مادرش هوای آن روز ها را کرد ؟ هر چند دروغ هم نمی گفت آن موقع ها که سایه ی پدرش بود زندگیش بهتر بود
حداقل نام دختر را داشت ، نام زن بودن را یدک نمی کشید ، حداقل می توانست به خود فرصت عاشق شدن ازدواج و بچه دار شدن دهد اما هم اکنون فقط مرگ در خیال خود می پروراند …

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 2.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان میرآباد pdf از نصیبه رمضانی

  خلاصه رمان:     قصه‌ی ما از اونجا شروع می‌شه که یک خبر، یک اتفاق و یک مورد گزارش شده به اداره‌ی پلیس ما رو قراره تا میرآباد ببره… میراباد، قصه‌ی الهه‌ای هست که همیشه ارزوهایش هم مثل خودش ساده هستند.   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آشوب pdf از رؤیا رستمی

    خلاصه رمان :     راجبه دختریه که به تازگی پدرش رو از دست داده و به این خاطر مجبور میشه همراه با نامادریش از زادگاهش دور بشه و به زادگاه نامادریش بره و حالا این نامادری برادری دارد بس مغرور و … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تمنای وجودم

  دانلود رمان تمنای وجودم خلاصه : مستانه دختر زیبا و حاضر جوابی است که ترم آخر رشته عمران را می خواند. او در این ترم باید در یکی از شرکتهای ساختمانی مشغول بکار شود. او و دوستش شیرین با بدبختی در شرکت یکی از آشنایان پدرش مشغول بکار میشوند. صاحب این شرکت امیر پسر جذابی است که از روز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
18 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ثنا
ثنا
2 سال قبل

سلام بر نویسندهههه عزیزم اول از همه بسیار خوش حالم که سلامتی تون رو بدست اوردید و امید وارم که دیگر هیچ کاه مریض نشوید دومممم خیلی جایی‌که ادبی و عاشقانه نوشتید رو دوست داشتم و خیلیییی مممنونم از قلم زیبا تون

ثنا
ثنا
2 سال قبل

چه قدر رررررررر با ادبیات قشنگیییی این پارت رو نوشتیییی ، خیلیییی از فن بیان ادبی تون لذت بردم و خوش حالم که حال تون بهتر شده و انشالله همیشه سلامت باشیننن و ممنونم از قلم زیبا تون اون قسمت های ادبی شو خیلی دوستتتتت داشتم

پناه
پناه
2 سال قبل

سلام خوشحالم که حالتون خوب شده
امیدوارم که پارت های بیشتری رو بگذارید 🌹💖
زندگی شاید به ساز تو نرقصه اما از تو عجیب بهترین رقاص روزگار میکنه درست مثله سمیه

پناه
پناه
2 سال قبل
پاسخ به  mahsanori

عزیزی💖

Elina
Elina
2 سال قبل

سمیه چه زود داستان سرایی میکنه
آرمین بدبخت🥺

Nahar
Nahar
2 سال قبل

بالاخره انتظار ب پایان رسید😍💫 چرا پارت نمیذاشتی

ساسان جون
ساسان جون
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

چون مرض داشت 😂

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  ساسان جون

چرا چرت پرت میگی
نویسنده مریض بود
الانم خدا رو شکر بهتر شده شروع کرده ب نوشتن

fati
2 سال قبل
پاسخ به  ساسان جون

لطفا درست حرف بزن

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  mahsanori

خوبی مهسا جان.
بهتر شدی،

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  mahsanori

خداروشکر…
ایشالا همیشه تنت سالم باشه عزیزدلم.

دسته‌ها
18
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x