رمان دل زده پارت 25 - رمان دونی

رمان دل زده پارت 25

با این عملکرد حرفه ای که آرمین در عرصه ی رانندگی داشت به راحتی توانست خود را به در خانه برساند ، ترافیک چه بود گویی ساعت چهار صبح را در خیابان رانندگی کرده بود

پیکان قراضه اش را جلوی درب خانه پارک‌ نمود و این نزدیکی چند قدمی به سمیه ضربان قلبش را شدت بخشیده بود

از وقتی عاشق شده بود قلبش مال خودش نبود ، قلب او متعلق به سمیه بود ، گویی او اصلا قلب نداشت چرا که زود تر از آن قلبش را به سمیه هدیه کرده بود

به در طوسی و زنگ زده ی خانه شان نگریست ، بی اراده تبسمی به لبش نشست که حرف ها در خود می گنجاند

چه چیزی لبخند به لب هایش داده بود ؟ جز سمیه چه کسی قدرت خنداندن این پسر مغرور و عبوس و بد اخلاق را داشت !

از ماشین بیرون آمده نایلون های میوه را در هر دو دستش جای داد ، کمرش را خم کرده ، به زور با سوئیچش در ماشین را قفل کرد و نگاهش به سمت در خانه‌ شان دوید ….

چه حس لذیذی داشت ، او الان چند قدمی با سمیه بود و این یعنی پرواز در عالم بال شکسته ها ….

لبخندش عمق پیدا کرد ، دلتنگ بود ، دلتنگی را نمی توان با کلمات وصف کرد ، فقط می توان آن را گفت و تو ندانی چیست این دلتنگی

دلتنگی یعنی قلبت داد بزند که من بغلت را می خواهم ، بوسیدن طره موهایت را می خواهم و دیگران فقط بگویند او دلتنگ است

اصلا دلتنگی یعنی آرمین ، اصلا دلتنگی را اگر شخص بود آرمین جناب دلتنگ بود

هی آرمین خوش خیال ! الان برود سمیه تحویلش می گیرد ؟ به او ابراز عشق می کند ؟ نه دیگر سمیه عهد بسته بود که از این عشق و حرارت سوزان آن بر حذر باشد ، هر جا عشق آرمین باشد ، به سنگ دلی پناه ببرد آرمین آمده بود امشب این عشق را به اوج برساند طفلک بیچاره خبر نداشت سمیه آمده این عشق را به درجه ی نزولی ترینش منصب کند

نفس عمیقی کشید و به سمت در خانه حرکت کرد ، کلید داشت اما دستانش پر بود به سختی زنگ درب را فشرد و کمی بعد صدای آشنای خواهرش گوشش را اشغال کرد : بیا تو داداش

در با تیکی باز شد ، با پا در را کنار زده داخل حیاطشان شد

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 1 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان دل کش
دانلود رمان دل کش به صورت pdf کامل از شادی موسوی

  خلاصه: رمان دل کش : عاشقش بودم! قرار بود عشقم باشه… فکر می کردم اونم منو می خواد… اینطوری نبود! با هدف به من نزدیک شده بود‌…! تموم سرمایه مو دزدید و وقتی به خودم اومدم که بهم خبر دادن با یه مرد دیگه داره فرار می کنه! نمی ذاشتم بره… لب مرز که سهله… اگه لازم بود تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیاهپوش pdf از هاله بخت یار

    خلاصه رمان :   آیرین یک دختر شیطون و خوش‌ قلب کورده که خانواده‌ش قصد دارن به زور شوهرش بدن.برای فرار از این ازدواج‌ اجباری،از خونه فراری میشه اما به مردی برمیخوره که قبلا یک بار نجاتش داده…مردِ مغرور و اصیل‌زاده‌ایی که آیرین رو عقد میکنه و در عوضش… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اشرافی شیطون بلا

  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاهکار pdf از نیلوفر لاری

    خلاصه رمان :       همه چیز از یک تصادف شروع شد، روزی که لحظات تلخی و به همراه خود آورد ولی می ارزید به آرزویی که سالها دنبالش باشی و بهش نرسی، به یک نمایشگاه تابلوهای نقاشی می ارزید، به یک شاهکار می ارزید، به یک عشق می ارزید، به یک زندگی عالی می ارزید، به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
13 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پناه
پناه
2 سال قبل

من متاسفانه نتونستم چت روم رو پیدا کنم
به راهنمایی بیشتر نیاز دارم🙏🏻🙏🏻😘

پناه
پناه
2 سال قبل
پاسخ به  mahsanori

مرسی عزیزم

ثنا
ثنا
2 سال قبل

به به چه قلمی چه ذوقیییی ، خیلیییی زیبا می نویسید با این که کوتاه اما زیبا مختصر و عالییی قلم تون ادم کیف میکنه

kiana_y
2 سال قبل

خلاصه این رمان::: آرمین رفت لایی کشید و اومد خونه تا سمیه رو ببینه فقط همین؟؟؟ چرا مثل نمنم بارون پارت میدین شما نویسنده ها؟؟؟؟

fati
2 سال قبل

چ رمان غمگینی…..ولی خدایی خیلی داری کشش میدی یکم خلاصش کن

kimia majd
kimia majd
2 سال قبل

کاش زود تر سمیه رو ببینه 🌷

Nahar
Nahar
2 سال قبل

مهسا خانم شما قبلا رمان هم مینوشتین؟ یا این اولین رمانتونه؟

kimia majd
kimia majd
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

اگه دارین اسمشو میگین ؟ دان کنیم

ساسان جون
ساسان جون
2 سال قبل

پسسس کی قراره آرمین تهفععع سمیه جونو ببینه ⁦🖕🏿⁩😐

kimia majd
kimia majd
2 سال قبل
پاسخ به  ساسان جون

اون انگشت چیه 😁

دسته‌ها
13
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x