رمان دل زده پارت 28 - رمان دونی

سمیه کلافه بود ، هیچ دلش نمی خواست با آرمین هم کلام شود اما این نگاه خیره ی پر از گله او را مجاب می کرد سر بلند کند و به او چشم بدوزد آب دهان قورت داده گفت : ممنون خو..خوبم !

 

سمیه صدایش می کرد و الان می‌گفت دختر عمو ! خب حق داشت عصبانی بود !

 

سمیه بیشتر در خود جمع شده ، نگاهی اجمالی دیگر به آرمین دوخت ، اما نگاه آرمین مغرور و عاشق روانه ی صفحه ی سیاه و خاموش تلویزیون بود

دهانش باز مانده شروع کرد به بازی با گوشه ی روسریش !

همین غرور آرمین نجاتش داده بود وگرنه اگر آدم مغروری نبود و به راحتی از او شکایت می کرد چه پاسخی داشت بدهد

می دانست آرمین از درون در حال نابود و داغان شدن است اما همینکه مسکوت بود آرامش به او هدیه می کرد !

این سکوت در تلاطم از حرف ها را دوست می داشت …

نیاز نبود توضیح بدهد ! اما با این حال بغض داشت ، خود سمیه هم بغض داشت

با چشمانی که بغض در آن در حال شنا کردن بود بیشتر با گوشه ی روسریش بازی کرد ، کاش میشد بمیرد

با عشق خود چه کار کرده بود ؟ در دل به خود ناسزا می‌گفت ، خود را دشنام می داد و لعنت می کرد

در دل به خود القاب مناسبی نمی داد

می‌گفت من دختر خرابی هستم که دل عشقم را شکانده ام !

اما این چه حرفیست ؟ سمیه که دختر فاسدی نبود ؟ بود ؟ او فقط فقیر و بی کس بود !

فقر چه کار کرده بود با او ؟ فقر همه چیزش را از او گرفت ، ای دنیای بی رحم کاش میشد خودت هم عاشق شوی تا بدانی بار دیگر این کار را با دلان عاشق نکنی

تمام آن ده دقیقه شان در سکوت گذشت ، سمیه که غرق در خیال و غوطه ور در بغض وسیعی در گلو بود و گوشه ی روسریش را هم که دیگر سوراخ کرده بود !

آرمین هم ، در دنیای خود بود ! سخت است مغرور باشی و خیلی هم عاشق باشی ، بعد در عین حال عشقت ، کسی که از صمیم قلب او را دوست می داری اینگونه با تو برخورد نماید ! آرمین شکست و مرد ….

بعد از ده دقیقه سفره را چیدند و هر یک گوشه ای جای گرفتند و مشغول به خوردن شام شدند

غذا استانبولی بود و دستپخت نظیر هانا بود که به این حد نپخته بود !

سمیه کنار مادرش نشسته به کاسه ی پر از استانبولی نگریست ، مقداری استانبولی در دهان گذاشته آرام و آهسته شروع به جویدن کرد

صدای قاشق و بشقاب فضا را در بر گرفته هانا با خنده در حالی که دهانش پر بود گفت : امشب خیلی خوشگل نکرده بودی سمیه !

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طالع دریا

    خلاصه رمان:     من دنیزم اتفاقات زیادی و پشت سر گذاشتم برای اینکه خودمو نکشم زندگیمو وقف نجات دادن زندگی دیگران کردم همه چیز می تونست آروم باشه… مثل دریا… اما زندگیم طوفانی شد…بازم مثل دریا سرنوشتم هم معنی اسممه مجبورم برای شروع دوباره…یکی از بیمارارو نجات بدم… روانشو درمان کنم بیماری که دچار بیماریه خطرناکیه که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی چهرگان به صورت pdf کامل از الناز دادخواه

    خلاصه رمان:   رویا برای طرح کارورزی پرستاری از تبریز راهی یکی از شهرهای جنوبی می‌شه تا دو سال طرحش رو بگذرونه. با مشغول شدن در بخش اطفال رویا فرار کرده از گذشته و خانواده‌اش، داره زندگی جدیدی رو برای خودش رقم می‌زنه تا اینکه بچه‌ای عجیب پا به بیمارستان می‌ذاره. بچه‌ای که پدرومادرش به دلایل نامشخص کشته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی شهرزاد

    خلاصه رمان:         یه دختر هفده‌ساله‌ بودم که یتیم شدم، به مردی پناه آوردم که پدرم همیشه از مردونگیش حرف میزد. عاشقش‌شدم ، اما اون فکر کرد بهش خیانت کردم و رفتارهاش کلا تغییر کرد و شروع به آزار دادنم کرد حالا من باردار بودم و… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به تماشای دود
دانلود رمان به تماشای دود به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

    خلاصه رمان به تماشای دود :   پیمان دایی غیرتی و بی اعصابی که فقط دو سه سال از خواهر‌زاده‌ش بزرگتره. معتقده سر و گوش این خواهرزاده زیادی می‌جنبه و حسابی مراقبشه. هر روز و هر جا حرفی بشنوه یه دعوای حسابی راه می‌ندازه غافل از اینکه لیلا خانم با رفیق فابریک این دایی عصبی سَر و سِر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زمان صفر
دانلود رمان زمان صفر به صورت pdf کامل از مدیا خجسته

      خلاصه رمان زمان صفر :   داستان دختری به نام گلبهاره که به دلیل شرایط خانوادگی و تصمیمات شخصیش برای تحصیل و مستقل شدن، به تهران میاد‌‌ و در خونه ای اقامت میکنه که قسمتی از اون ، از سمت مادر بزرگش بهش به ارث رسیده و از قضا ارن ، پسر دایی و همبازی بچگی شیطون

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
27 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
گوزو بانو
گوزو بانو
2 سال قبل

ادمین سایت خوجملم
ادامه رمانو کی میزاری ؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  گوزو بانو

اینو نویسندش میزاره
اگه پارت نداد فردام بهش پیام میدم

Nahar
Nahar
2 سال قبل

چرا پارت نمیذاری؟؟

مینا
مینا
2 سال قبل

سلام فاطمه جون خوبی ؟
نویسنده رمانو وی آی پی کرده ؟

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  مینا

سلام نه عزیزم

fati
2 سال قبل

پس چرا رمانو نمیزاره؟

فر کرده است چرا که🏨
فر کرده است چرا که🏨
2 سال قبل
پاسخ به  fati

وی آی پی کرده رمانو ، تو کانال تلگرامش گذاشته

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر

واقعا ؟؟

Paniz...
Paniz...
2 سال قبل

وی ای پی کرده یعنی چی؟
میشه ادرس تلگرامش بدید

Paniz...
Paniz...
2 سال قبل

میشه بگید بایدچطوری بقیهرمان رو بخونیم ادرسی چیزی نداره وی ای پی یعنی چی؟

سپیده و قاسم
سپیده و قاسم
2 سال قبل

سلام!
مهسا چرا پارت نمیزاری؟

یه بنده خدا
یه بنده خدا
2 سال قبل

چرا انقدر دیر به دیر پارت میذاری؟
چند وقت یه بار میذاری؟

فر کرده است چرا که🏨
فر کرده است چرا که🏨
2 سال قبل

نویسنده رمانو وی آی پی کرده 😐😒

kimia majd
kimia majd
2 سال قبل

وا !
چقده قیمت وی آی پی ؟ کجا وی آی پی گذاشته ؟

ثنا
ثنا
2 سال قبل

خوب چی میخواد بگه یکم خودتون بزارید جای سمیه واییی خیلییی وحشدناک

فر کرده است چرا که🏨
فر کرده است چرا که🏨
2 سال قبل

سمیه ی انگل 😒

ثنا
ثنا
2 سال قبل

سمیه انگل نیستتت ، خیلی ها به خاطر فقر مجبور به خیلی کارا میشن اما اون که نخواسته شرایط زندگیش ایجاب کرده

sanaz
2 سال قبل

بابا خو نوسینده عزیز یه رحمی هم ب ما ها کن رمانتو غمگین نکن من تو این قسمتش اشک ریختم خو🥺😂😂🤦‍♀️🥺

fati
2 سال قبل

چه رمان غمگینیه بغض گرفتم یه دل میگه نخونمش

zizi
zizi
2 سال قبل

داستانش خیلی خوب بنظر میادد اما خیلی کم مینوسید ادم کنج کاو میشه بعدش چی میشه

Nahar
Nahar
2 سال قبل

میگم ارمین که پول نداره اگه باسمیه ازدواج کنه کجا میخواد زندگی کنن؟ مگه میشه خونه مادرش؟ مهسااا خانممممم پیگیری کن,😂😐

Elina
Elina
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

دقیقا داشتم به این فکر میکردم
اصن اگه ازدواج کنن برن سر خونه زندگیشون کی خرج زنعمو و هانا رو میده؟🤣

سپیده
سپیده
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

من اصلا فکر نکنم ب خاستگاری هم برسه😐😂شما نگران چی هستید؟خونه😂

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  سپیده

سپی کجایی؟
برو آدرس چت روم رو بزار اسمش نیلو تو کامنتای دلارای میخواد بیاد بلد نیست 😂😂

پناه
پناه
2 سال قبل

مرگ ادما همیشه به دست خدا نیست
بعضی وقتا مرگ ادما دست روزگار بی رحمه🖤
#پناه

تشکر از مهسای عزیز ❣️😘💋😘❣️

پناه
پناه
2 سال قبل
پاسخ به  mahsanori

تشکر ازت وظیفه اس 😘

دسته‌ها
27
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x