رمان سکوت تلخ پارت 11 - رمان دونی

 

 

 

 

پا روی پا می اندازد ، نگاهش را به چشمان حیران مانلی میدهد و با لحنی جدی می گوید

 

– حاجی سرطان داره..

 

منظور از حاجی

 

حاج کمال بود؟

 

– با دکترش حرف زدم ، شرایطش طوری نیست که بتونن مانع پیشرفت بیماری‌ش بشن

 

مکث کوتاهی میکند

 

– خیلی بخواد دووم بیاره دو سه‌ ماه دیگه ..

 

نفس عمیقی میکشد

 

– چه من و شما موافق این ازدواج باشیم چه‌ نه این اتفاق میفته ، پس لازمه که گوش بدی چی میگم ، حواست به منه؟

 

او که سر به تایید تکان میدهد هاکان توضیح میدهد

 

از آنکه باید بی هیچ مخالفتی این ازدواج را بپذیرند می گوید

 

از آنکه اگر یکی از آنها مخالفت کند کار را برای خودشان سخت کرده است

 

اینکه باید خود را مشتاق نشان دهند تا کسی متوجه خواسته قلبی آنها نشود

 

به طور کل به این معنا که تا مرگ حاج کمال باید دندان سر جگر بگذارند و پیش چشم دیگران زن و شوهری باشند که آنها میخواهند

 

یک زوج که با مصحلت بزرگترها کنار آمده و حتی بهم علاقه مند نیز شده اند

 

 

* * *

 

قبول کرده بود

 

شاید حماقت به نظر می رسید اما پس از آن شب و حرف های هاکان حسابی فکر کرده بود.

 

آن مرد گفته بود دل خوش نکند به آنکه بعد از بهم خوردن نامزدی اش میرزا تا این حد کوتاه آمده است

 

اگر پای او وسط نبود تا به الان سرش روی سینه اش بود و قبر هر کدام هم جدا …

 

هاکان تاکید کرده بود که آنها قدرت مقابله با کمال خان و میرزا رضا را ندارند ..

 

گفته بود مخالفتش میتواند حتی حاج کمالی که انگار از آن دسته پیرمرد های زبان نفهم و خودرای بود را نیز به جانش بی اندازد

 

تمام عواقب جواب رد دادن را گفته بود.

 

پذیرش این مسئله و قبول ازدواج با آن مرد شاید سخت به نظر میرسید اما هر چه که بود سخت تر از گذراندن دقایق در کنار پدربزرگش نبود.

 

حتی عموهایش حریف میرزا‌ نبودند چه رسد به او ..

 

پس از جواب مثبتی که صرفا فورمالیته بود کارهای عقد به سرعت توسط بزرگترهای انتخابی حاج کمال و میرزا در حال انجام بود

 

هیچکس حتی نظر آنها را هم نمیپرسید

 

که اگر میپرسید قبل از خواستگاری تاریخ عقد مقرر نمیشد ..

 

حاج کمال راضی بود

 

میرزا هم ..

 

قند در دلش آب بود .

 

خبر ازدواج و مراسم طبق دستور میرزا توسط طلا به گوش خانواده مادری اش رسیده بود

 

خاله ها در شوک بودند

 

خصوصا کیارشی که باورش نمیشد

 

گیج بود و حیران

 

چطور مانلی توانسته بود ازدواج کند؟

 

 

در تلاش صحبت با مانلی بود.

 

هنوز نامزدی آنها به هم نخورده قصد ازدواج داشت؟

 

خون بود که خونش را می خورد

 

هر چه نسیم در این چند روز تماس گرفته و در تلاش صحبت با کیارش بود اما موفق نبود

 

نسیم ذوق ازدواج مانلی را داشت

 

با رفتن آن دختر دیگر مانعی سر راه او و کیارش نبود

 

میتوانستند ازدواج کنند

 

از شر آن دختر راحت میشدند .

 

هر چه نسیم خیال بافی میکرد اما کیارش در حال و هوایی دیگر به سر میبرد

 

شاید پشیمانی ..

 

آمده بود دم خانه میرزا رضا و کشیک میداد

 

منتظر بود مانلی بود

 

باید میدیدش

 

حرف میزدند

 

البته که با چه رویی تا به اینجا آمده بود را فقط خدا میدانست

 

 

 

روز دیدار مانلی و هاکان بود

 

باید برای خرید لباس عروس میرفتند

 

میرزا و حاج کمال لطف کرده و این یکی را به عهده خودشان گذاشته بودند

 

با تماس هاکان و اعلام آنکه تا چند دقیقه دیگر میرسد

 

هر چه طلا غر میزند که منتظر بماند تا هاکان دم در برسد اما‌گوش نمیدهد

 

از خانه بیرون می آید

 

درب حیاط را باز میکند

 

به دیوار تکیه میزند و منتظر چشم در این سر و آن سر خیابان می چرخاند

 

نفس عمیقی میکشد

 

دست به سینه انتظار آمدن هاکان را میکشد که نگاهش به سمت مرد آشنایی که به طرفش می آمد کشیده میشود

 

لحظه ای شوکه میماند

 

کیارش؟

 

آن هم اینجا؟

 

چه میخواست از جانش؟

 

قدمی به عقب برمیدارد میخواهد پشت به او بچرخد ، فاصله بگیرد و اما کیارش است که به بازویش چنگ میزند

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 182

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ماه دل pdf از ریحانه رسولی

  خلاصه رمان :   مهرو دختری ۲۵ ساله که استاد دفاع شخصی است و رویای بالرین شدن را در سر می‌پروراند. در شرف نامزدی است اما به ناگهان درگیر ماجرای عشق ناممکن برادرش می‌شود و به دام دو افسر پلیس می‌افتد که یکی از آن‌ها به دنبال انتقام و خون خواهی و دیگری به دنبال نجات معشوقه‌اش است. آیهان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاصدک های سپید به صورت pdf کامل از حمیده منتظری

    خلاصه رمان:   رستا دختر بازیگوش و بی مسئولیتی که به پشتوانه وضع مالی پدرش فقط دنبال سرگرمی و شیطنت‌های خودشه. طی یکی از همین شیطنت ها هم جون خودش رو به خطر میندازه و هم رابطه تازه شکل گرفته دوستش سایه با رضا رو بهم میزنه. پدرش تصمیم میگیره که پول توجیبی اون رو قطع بکنه و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
8 ماه قبل

کاش مانلی کیارش رو یجوری ضایع کنه که کیارش فقط چند دقیقه طول بکشه که از شک در بیاد

آخرین ویرایش 8 ماه قبل توسط سمیرا موسوی
Helen Helen
Helen Helen
8 ماه قبل

کیارش پروووووووووووووو

Bahareh
Bahareh
8 ماه قبل

کیارش پرووو پشیمونی فایده نداره امیدوارم مانلی شخصیت و غرورش رو همچنان حفظ کنه و کیارش رو کامل حذف کنه برای همیشه.

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

خیلی کیارش پررو تشریف داره فاطمه جان لطفا فردا هم پارت بذار

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x