رمان سکوت تلخ پارت 27 - رمان دونی

 

 

 

اخم میکنم

 

از اعتماد بنفسش

لبخند روی لبش حرصم میگیرد و با طعنه می گویم

 

– اره لحظه شماری میکردم واسه این لحظه…

 

نیم نگاهی سمتم می اندازد

 

– مشخص بود …

 

دهان باز میکنم چیزی بگویم که به یک باره میان آغوش کسی کشیده میشود

 

خاله نسترن چنان درآغوشم گرفته بود که استخوان هایم داشت له میشد …

 

بعد از آن که حسابی چلانده میشوم فاصله میگیرد

 

چشمان پر اشکش را به نگاهم میدوزد و لب میزند

 

– قربون شکلت بشم من ، خوشبخت بشی عزیز خاله ..

 

لبخندی میزنم

تشکر میکنم و او سراغ هاکان می رود

 

به او دست میدهد

 

می بوسدش و بعد از آن مادر هاکان پیش می آید.

 

لحظات درام که تموم میشود هاکان زیر گوشم می گوید

 

– چه جدی گرفتن بدبختا ..

 

نگاهش میکنم

 

با دیدن رژ جا مانده روی فکش دست پیش میبرم و انگشت شستم را روی گونه اش میکشم

 

#پارت_نودوهشت

 

به لطف فیلم بردار و دخالتش جمعیت جمع شده در اطرافمان عقب میکشند و اجازه حرکت به من و او میدهند

 

چند قدمی که جلوتر می رویم به میرزا بابا ، کمال خان میرسیم ..

 

برخلاف این روزها آقاجون با لطافت و مهربانی بغلم میکند

 

روی سرم را میبوسد و کنار گوشم می گوید

 

– من هیچ وقت بد تو رو نخواستم بابا …

اگر باهات مخالفت کردم همیشه بخاطر این بود که دلم میخواست عمرت رو پای کسی بذاری که لیاقتت رو داشته باشه …

 

چیزی نمی گویم

 

نگاه پر شده ام را از چشمانش برمیدارم و پس از بوسیده شدن دوباره پیشانی ام توسط پدربزرگ هاکان با هم به سمت جایگاه می رویم …

 

روی صندلی که می نشینیم

 

چشمم به کیارش می افتد

 

زل زده بود به چشمانم و خیره تماشایم میکرد

 

کنارش نسیم را‌ نمی دیدم

 

تنها بود

 

#پارت_نودونه

 

نگاهم را برمیدارم از او

 

می چرخم سمت هاکان

 

زل میزنم به صورتش

 

انقدر خیره نگاهش میکنم که میپرسد

 

– چیه؟

 

نمیدانستم چرا او را برای سوالم انتخاب کرده بودم

اما خب کس دیگری را هم نداشتم که بپرسم

 

– زشت شدم؟

 

لحظه ای نگاهش روی صورتم میماند و سپس تک خندی میزند

 

– بنظرت من آدمی ام که حاضر باشم زن زشت بگیرم؟

 

چیزی نمی گویم و او ادامه میدهد

 

– جون حاجی سارا نبود خودم تا آخر عمر گردنت میگرفتم …

 

آهی میکشد و سپس می گوید

 

– ولی اگه تو و سارا موافق باشید میتونیم با هم کنار بیایم…یه شب پیش تو یه شب پیش سارا …البته پیشنهاد بهتری هم دارم میتونم از خودگذشتگی کنم بین دوتاتون بخوابم…

 

با حرص نگاهش میکنم اما او دست برنمیدارد

 

– برق چشمات میگه خوشت اومده

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 185

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دردم pdf از سرو روحی

    خلاصه رمان :         در مورد دختری به نام نیاز می باشد که دانشجوی رشته ی معماری است که سختی های زیادیو برای رسیدن به عشقش می کشه اما این عشق دوام زیادی ندارد محمد کسری همسر نیاز که مردی شکاک است مدام در جستجوی کاری های نیاز است تا اینکه… به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریا پرست
دانلود رمان دریا پرست به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

      خلاصه رمان دریا پرست :   ترمه، از خانواده‌‌ی خود و طایفه‌ای که برای بُریدن سرش متفق‌القول شده و بر سر ‌کشتن او تاس انداخته بودند، می‌گریزد؛ اما پس از سال‌ها، درحالی که همه او را مُرده و در خاک می‌پندارند، با هویتی جدید و چهره‌ای ناشناس به شهر آباءواجدادی‌اش بازمی‌گردد تا تهمت‌ها و افتراهای مردم را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بچه پروهای شهر از کیانا بهمن زاده

    خلاصه رمان :       خب خب خب…ما اینجا چی داریم؟…یه دختر زبون دراز با یه پسر زبون درازتر از خودش…یه محیط کلکلی با ماجراهای پیشبینی نشده و فان وایسا ببینم الان میخوایی نصف رمانو تحت عنوان “خلاصه رمان” لو بدم؟چرا خودت نمیخونی؟آره خودت بخون پشیمون نمیشی توی این رمان خنده هست تعجب هست گریه زاری فکر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کابوس پر از خواب pdf از مریم سلطانی

    خلاصه رمان :   صدای بگو و بخند بچه‌ها و آمد و رفت کارگران، همراه با آهنگ شادی که در حال پخش بود، ناخودآگاه باعث جنب‌و‌جوش بیشتری داخل محوطه شده بود. لبخندی زدم و ماگ پرم را از روی میز برداشتم. جرعه‌ای از چای داغم را نوشیدم و نگاهی به بالای سرم انداختم. آسمانِ آبی، با آن ابرهای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به چشمانت مومن شدم

    خلاصه رمان :     این رمان راجب یه گروه خوانندگی غیرمجازی با چند میلیون طرفدار در صفحات مجازی با رهبری حامی پرتو هستش، اون به خاطر شغل و شمایلش از دوستان و خانواده طرد شده، اکنون او در همسایگی ترنج، دختری چادری که از شیراز جهت تحصیل در دانشگاه تهران آمده قرار گرفته با عقاید و دنیایی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رهگذر
رهگذر
8 ماه قبل

یه وقت هاکان خان رو دل نکنه

نام نامدار
نام نامدار
8 ماه قبل

نمیدونم الان داره مسخره بازی در میاره یا واقعا اخلاقش اینطوریه این هاکان اگه اخلاقش این طوری باشه بیچاره مانلی پیر میشه از دستش

علوی
علوی
8 ماه قبل

پسره رسماً روانیه!
یک لحظه به این فکر نمی‌کنه که الان دوربین روشنه، اما وقتی دوربین نبود و این سیرک تموم شد دختره دلیل دیگه‌ای برای زنده نگه داشتنش نداره 😁😂😁😁

خواننده رمان
خواننده رمان
8 ماه قبل

چه خوش اشتها😂😂

سارا
سارا
8 ماه قبل

چقدر ازخودراضی وخودشیفته اس هاکان بماند

آلا
آلا
8 ماه قبل

😂 😂 😂 😂 😂

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x