رمان سکوت تلخ پارت 36 - رمان دونی

 

 

 

مشغول بالا کشیدن زیپ دامن کتم هستم که در اتاق باز میشود ..

 

برمیگردم سمت هاکان

 

وارد اتاق میشود و همزمان با ورودش صدای مادرش نیز می آید

 

– عروس و داماد خوابن؟

 

هاکان جواب میدهد

 

– الان میایم مامان ..

 

در را می بندد .

 

و با همان بالاتنه برهنه‌اش روبرویم می ایستد

 

اخم بر چهره دارد..

 

وزن اخم و تخمش شاید روی هم دوکیلویی هم بشود.

 

طلب پدرش را از من دارد؟

 

خیر در چشمانم با تن صدایی‌پایین اما پر از خشم میپرسد

 

– تو عقل نداری؟

بدون اینکه به من و سارا بگی چه خبره چرا در خونه رو براشون باز کردی؟ اصلا حالیته تو چه موقعیتی هستیم؟

 

کفرم میگیرد

 

از این همه حق به جانب بودنش

 

– اون لحظه ای که به خودت اجازه دادی به وجود من تو این خونه بی حرمتی کنی و دست دوست دخترتو بگیری بیای اینجا باید فکر الانشو میکردی …

 

تک ابرویی بالا میدهد و من ادامه میدهم

 

– حق نداری دیگه بیاریش اینجا …

 

#پارت_صدوبیست‌وچهار

 

از کش آمدن گوشه لبش

 

و آن‌نگاه پر از تمسخر

 

حس خوبی نمیگیرم

 

– واسه آوردن یا نیاوردنش به خونه‌ام باید از تو اجازه بگیرم؟

 

یک قدم فاصله بینمان را پر میکند

 

– نکنه مسخره بازی دیشب رو جدی گرفتی؟ چون بوسیدمت هوایی شدی ؟ خیال کردی زنمی و میتونی وایسی جلوم زر زر کنی؟

 

داشتم آتش میگرفتم

 

چه خیال کرده بود پیش خود؟

 

با آنکه از حرص داشتم میلرزدیم اما خیره در چشمانش می گویم

 

– من فقط فکر میکردم چون تحصیلات داری در کنارش شعور هم داری ، انقدر آدم بالغی هستی که احترام حضورم تو خونه ات رو نگه داری و دست دوست دخترتو نگیری واسه سکس بیاری اینجا .!

 

میخندد

 

– پس با کردنش مشکل داری ، نکنمش اوکیه؟

 

از وقاحتش خون زیر پوستم می دود

 

میخواهم از کنارش بگذرم که بازویم را میگیرد

 

#پارت_صدوبیست‌وپنج

 

تنم را مقابل خود میکشد

 

از فاصله نزدیک میانمان شوکه نگاهش میکنم

 

میخواهم خودم را عقب کشم که دست دو طرف پهلوهایم سر میدهد .

 

– در رابطه با دیشب حق با توئه ..

 

معذب بودم

 

از برهنه بودن تنه او و این نزدیکی

 

میخواستم تقلا کنم رهایم کند اما اجازه نمیدهد

 

نگاهش به چشمانم نبود

 

دستانش هم داشت در گودی کمرم می خزید

 

– آوردن سارا به اینجا کار درستی نبود…

 

زیپ دامنم که بالا کشیده و نکشیده رهایش کرده بودم را لمس میکند..

 

تنم را جلوتر میکشد

 

از برخورد صورتم با قفسه سینه اش گر میگیرم ، او اما حین بالا کشیدن زیپ دامنم ادامه میدهد

 

– فکر میکردم خوابی …

وگرنه نمیذاشتم سر و صدایی به گوشت برسه…

 

او از دیشب حرف میزد و من اما در آن لحظه چیزی حالی ام نبود…

 

آتش گرفته بودم

گیج بودم و شوکه

 

– درکل دیشب رو نادیده بگیر ..

قرار نیست تکرار بشه …

اومدن سارا رو نمیگم ، اون بخش سر و صدایی که آزارت داده رو منظورمه …

 

زیپ را که بالا میکشد

 

کتم را روی تنم مرتب میکند

 

کمی فاصله میگیرد و به چشمانم زل میزند

 

– این از من …میمونه تو که یاد بگیری دیگه منو با حاج کمال تهدید نکنی …چون دفعه بعد به این سادگی با این مسئله کنار نمیام!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 191

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان تاوان یک روز بارانی

  دانلود رمان تاوان یک روز بارانی خلاصه : جانان توسط جاوید اجیر میشه تا با اغواگری هاش طوفان رو خام خودش کنه و بکشتش اما همه چی زمانی شروع میشه که جانان عاشق مردونگی طوفان میشه و…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی

    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم، انگشتان کوچکم زنجیر زنگ زده تاب را میچسبد و پاهایم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کنار نرگس ها جا ماندی pdf از مائده فلاح

  خلاصه رمان : یلدا پزشک ۲۶ ساله ایست که بخاطر مشکل ناگهانی که برای خانواده‌اش پیش آمده، ناخواسته مجبور به تغییر روش زندگی خودش می‌‌شود. در این بین به دور از چشم خانواده سعی دارد به نحوی مشکلات را حل کند، رویارویی او با مردی که در گذشته درگیری عاطفی با او داشته و حالا زن دیگری در زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را با گریه بخشیدم به صورت pdf کامل از سید بهشاد زهرایی

        خلاصه رمان:   داستان دختری به نام نیوشا ک عاشق پدرش است اما یکباره متوجه میشود اسمش از معشوقه قبلی پدرش گرفته شده ، پدری ک هیچوقت نتوانست عشقش را فراموش کند و نیوشا وقتی درک میکند ک خودش دچار عشق ممنوعه‌ای میشود ….     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
‌‌‌‌
‌‌‌‌
7 ماه قبل

چقد پسرای خوشگل و پولدار لاشی شدن
اشاره مستقیم نمیکنممممممم

بانو
بانو
7 ماه قبل

بیشرف لاشی😤

ستاره
ستاره
7 ماه قبل

یعنی این پسر روی هر چی آشغال لاشیه رو سفید کرده

از نظر من حقته مانلی چون عقل نداری همون روز خواستگاری که بهت گفت باید میومدی بیرون و آبروش و میبردی تا اون پدربزرگ احمقت هم بفهمه که عقل کل نیست بعدم میرفتی پیش عموت زندگی میکردی اون زندان پدربزرگت صد هزار بار شرف داشت به این تحقیر و ذلت

Bahareh
Bahareh
7 ماه قبل

کاش مانلی به هاکان بگه خفه بابا برو بمیر الاغ.

رهگذر
رهگذر
7 ماه قبل

واقعا دارم به شعور هاکان شک میکنم

نام نامدار
نام نامدار
7 ماه قبل

چقدر من از این هاکان بدم میاد اه حاله آدم بد میشه با اون اخلاق گَندش

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

پر رو طلبکارم هست مردک عوضی

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x