رمان سکوت تلخ پارت 37 - رمان دونی

 

 

 

 

حالت نگاهش تغییر کرده بود

 

جدی بود و تهدید آمیز

 

طوری که کمی ترسیده بودم …

 

البته که حق هم داشتم

 

این طرز نگاه ترس هم داشت .

 

چشم از چهره رنگ وا داده ام برمیدارد و سمت کمد می رود..

 

تیشرتی به تن میکشد

 

دستش که سمت شلوارش می رود نگاه می دزدم و به سرعت پشت به او می چرخم .

 

چند دقیقه که که میگذرد سمتم می آید .

 

– خیلی باهاشون گرم نگیر …

مامان اگه چیزی در رابطه با دیشب ازت پرسید بگو مشکلی نداری همه چیز خوب بوده ..

 

زیر نگاه خیره اش سر تکان میدهم

 

دست میگذارد پشت شانه هایم و به جلو هدایتم میکند

 

در اتاق را باز میکند و بیرون می آیم

 

هم قدم با هم در حالی که دست او پشت کمرم جلو گرفته است به سمت پذیرایی می رویم

 

چشمم که به جماعتشان می افتاد

از طرز نگاهشان

رنگ به رنگ میشوم

 

خجالت میکشم و اما هاکان خونسرد احوال پرسی میکند .

 

 

او روی مبل می نشیند …جا برایم باز میکند و پیش چشم همه با لحنی عاری از خجالت خطاب به من می گوید

 

– بشین عزیزم …

طلا خانم زحمت پذیرایی رو میکشه!

 

#پارت_صدوبیست‌وهفت

 

در کنارش روی مبل می نشینم

 

خجالت زده بودم

 

ما غلطی نکرده بودیم اما

 

حضور یک ایل آدم

 

آن هم از خانواده او معذبم کرده بود

 

آمده بودند که چه شود؟

 

چه لزومی داشت صبح اول وقتِ شب بعد از عروسی ، حاج کمال به اینجا بیاید؟

 

حداقل زمان دیگری می‌آمد!

 

برای شام مثلا …

 

سر صبح آمده بودند که چه شود؟

 

میخواستند از حجله عروس و داماد مطمئن شوند؟

 

– برنامه ماه عسلتون چیه؟

 

کمال خان میپرسد

 

من مات میمانم

گیج میشوم و هاکان اما توضیح میدهد

 

– فعلا درموردش حرفی نزدیم …

 

– پابوس آقا رفتن حرف نمیخواد پسرجان ، وحید براتون بلیط گرفته …فردا شب پرواز دارید…

 

#پارت_صدوبیست‌وهشت

 

انقباض فک هاکان را…

 

مشت شدن دستش را حس میکنم ..

 

زیر چشمی نگاهش میکنم و اوست که در جواب می گوید

 

– برنامه ما واسه فردا جور نیست حاجی ، سر وقتش میریم

 

حاج کمال بود که بی آنکه ذره ای از موضعش پایین بیاید

 

با لحنی که زور تهدید در آن می چربید می گوید

 

– جورش کن پسرم …

وقتش الانه …

رو خیر و صلاح بزرگترت که قرار نیست نه بیاری؟

 

طرز نگاه هاکان می ترساندم

 

قطعا اگر در این لحظه کارد میزدی خونش در نمی امد

 

تماما سرخ شده بود.

 

حاج کمال هم دست از آن نگاهش برنمیداشت.

 

هر چند که خوشحال بودم حال او را گرفته است اما خب مسئله این بود که در این ماه عسلی که حرفش را زده بودند من هم باید حضور پیدا میکردم.

 

طلا خانم که با سینی چایی به پذیرایی می اید جو سنگین ایجاد شده در فضا از بین می رود.

 

گپ و گفتگو باز هم از سر گرفته میشود و این هاکان است که برمی خیزد و بی انکه حتی عذرخواهی کند به سمت آن اتاق می رود

 

اتاقی که سارا در آنجا بود.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 176

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان بی گناه به صورت pdf کامل از نگار فرزین

            خلاصه رمان :   _ دوستم داری؟ ساعت از دوازده شب گذشته بود. من گیج و منگ به آرش که با سری کج شده و نگاهی ملتمسانه به دیوار اتاق خواب تکیه زده بود، خیره شده بودم. نمی فهمیدم چرا باید چنین سوالی بپرسد آن هم اینطور بی مقدمه؟ آرشی که من می شناختم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان در جگر خاریست pdf از نسیم شبانگاه

  خلاصه رمان :           قصه نفس ، قصه یه مامان کوچولوئه ، کوچولو به معنای واقعی … مادری که مصیبت می کشه و با درد هاش بزرگ میشه. درد هایی که مثل یک خار میمونن توی جگر. نه پایین میرن و نه میشه بالا آوردشون… پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مهمان زندگی
دانلود رمان مهمان زندگی به صورت pdf کامل از فرشته ملک زاده

        خلاصه رمان مهمان زندگی :     سایه دختری مهربان و جذاب پر از غرور و لجبازی است . وجودش سرشار از عشق به خانواده است ، خانواده ای که ناخواسته با یک تصمیم اشتباه در گذشته همه آینده او را دستخوش تغییر میکنند….. پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
7 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ستاره
ستاره
7 ماه قبل

سلام دوستان

میگم فقط منم که از دست مانلی حرص میکشم یا شماها هم مثل منید؟😑

من جاش بودم وقتی تهدید میکرد میگفتم اونی که باید بترسه تویی نه من چون تویی که به من محتاجی بخاطر ارثیت من برام همینقدر کافیه که حال پدربزرگم و بگیرم و بفهمه اونی که برام لقمه گرفته چقدر لاشیه پس همین الان میتونم راحت لوت بدم و برگردم پیش پدربزرگم و بعدم تو بمونی و پدربزرگ عزیزت که البته پدربزرگ منم بهش اضافه میشه😏

‌‌‌‌
‌‌‌‌
7 ماه قبل

حقیقتا سارا از اول بوده و مانلی جفت ‌ا پریده وسط رابطشون
ولیییی هاکان عوضی میدونه که مانلی از روی اجبار تن به این ازدواج داده
پس چرا انقد زر میزنه من نمیفهمم واقعا

ستاره
ستاره
7 ماه قبل
پاسخ به  ‌‌‌‌

ببین درسته که سارا از اول بوده ولی این مانلی نبوده که افتاده دنبال هاکان اگه واقعا هاکان اینقدر عاشق ساراست میتونه از ارثش بخاطر عشقش بگذره و یه نفر دیگه رو قربانی نکنه الان اسم مانلی به عنوان زنش تو شناسنامشه پس بهش متعهده هر چند سوری ولی اینقدر باید مخش کار کنه که حرمت این چند وقت و نگه داره آوردن سارا به اون خونه توهینه به مانلی

خواننده رمان
خواننده رمان
7 ماه قبل

چقدر دلم میخواد بدون سارا برن سفر

نام نامدار
نام نامدار
7 ماه قبل

ولی به نظرم سارا و هاکان با هم میرن سفرو مانلی نمیره باهاشون و اینکه خودش رو پنهون میکنه که کسی نفهمه هاکان با سارا رفته ماه زَهَر

سارا
سارا
7 ماه قبل

خدا لعنتت کنه سارا که توامثال تو یزندگی نابودمیکتید اخ ک چقدر دلم خنک میشه بزاری در باغ این هاکان عوضی ،طفلکی مانلی مونده چی کنه بنظرم سکوتش خیلی بده

ستاره
ستاره
7 ماه قبل
پاسخ به  سارا

نگران نباش به زودی قیافه واقعی سارا آشکار میشه و قیافه هاکان دیدنیه اونوقت میفهمه که چرا پدربزرگش اینقدر مخالف بود

دسته‌ها
7
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x