* * *
در اتاق را بسته بود
مشغول تعویض لباس هایش بود و صدای هاکان همچنان می آمد
بیخیال نشده بود
داشت از وجنات رفیق عزیزش میگفت
فرحان ، مردی که طبق گفتههای هاکان از آن دست مردهای بود که تمام وقتش صرف کار ورزش و تفریح میشد
میگفت در طول عمر سی و چندساله اش شاید نهایت با دو دختر رابطه داشته است…
آن هم رابطه ای که او بعید میدانست به تخت خواب کشیده شده باشد.
از موقعیت اجتماعی
اخلاق و رفتارش میگفت و تمام تلاشش این بود که آن دو را با هم آشنا کند
– بهتر از فرحان نمیتونی پیدا کنی ، تیپ ، قیافه ، تحصیلات ، موقعیت اجتماعی عالی ، چی میخوای دیگه؟
کلافه پوفی میکشد و موهایش را محکم با کش می بندد
باور کردنی نبود
شوهرش داشت تلاش میکرد که او را برای رفیقش لقمه بگیرد …
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 195
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
نویسنده میشه یکم پارت گذاری هات منظم باشه
میشه پارت ۶۰ رو زودتر بزارید بعد طولانی ترباشه
آدمهای این داستان یه جوری نیستند؟؟!
درسته این ازدواج صوریه و همهچیز الکی، اما هم هاکان، هم مانلی هم سارا غیرطبیعی به نظرم میان.
جواب جمله هاکان تو پارت گذشته این بود: «من هیچ نظری در مورد دوست دختر تو ندادم. در مورد پارتنرهام ازت نظر نمیخوام.» اگه سعی داشت پافشاری بیخود کنه جواب این میشد: «توصیف اوضاع و احوال و سطح خودت و دوست دخترت به جمله نمیاد، کتابچه لازم داره. دهنت رو در مورد بقیه ببند و سرت تو … دوست دختر خودت باشه»
قفل کردن و جواب ندادن و زبون بند اومدن نداره دیگه!
هاکان که خوب بلده وقتی بحث سمت خودش و سارا میره با یه به تو مربوط نیست بحث رو ببنده. الان هم باید جواب خودش رو بدونه. از نظر احساسی هیچ ربطی بین هاکان و مانلی نیست که داره پشت سر هم براش تعیین تکلیف میکنه.
قربون اون روزت برم هاکان خان که با مخ میری تو دیوار روزی که میفتی دنبالش و مانلی محل سگ بهت نمیده خیلی دیدنیه قیافت خیلییییی
الان مانلی چرا انقدر جوگیره؟ خیلی انتظارات بیجا از هاکان داره به نظرم
از اول هم قرار همین بود و مانلی خیلی حرکتش مزخرفه که انتظار داره هاکان اونو به سارا ترجیح بده منم اگه جای سارا بودم همین مدلی بی قراار میشدم
وقتی از اول میدونستی هاکان عاشق یکی دیگست چرا ازش انتظار داری باتو بخواد مثل زنش رفتار کنه حتی همینم که جلو هاکان با مایو رفته بود مسخره بود هرچند که اتفاقی بود ولی باید بفهمه که این ازدواجه قراره یه جایی تموم شه و هاکان در نهایت به دختری که دوسش داره برسه
هرچند که داستان هرگز قرار نیست این مدلی پیش بره طبق معمول سارا یه هرزه از اب درمیاد و هاکان و مانلی عاشق هم میشن ولی درکل از لحاظ منطقی کار مانلی اشتباهه
خب هاکان که اینقدر به قول شما عاشق ساراست جلوی پدربزرگش وایمیستاد از ارث و میراث میگذشت و سارا رو رسما عقد میکرد از نظر من سارا هم خیلی احمقه که پاش مونده مردی که بخاطر ارث و میراث عشقش و کتمان کنه فردا روز بخاطر خیلی چیزا زیر پاش لهش میکنه
ارث و میراث نبود
سرمایه ای بود که هاکان دهنش سرویس شد تا به دستش اورد و اسم و رسم دار شد و پدربزرگ گاوش چیزی که هیچ ربطی بهش نداشت و قرار بود از هاکان بگیره
منم جای هاکان بودم از نتیجه ی سگ دو زدنام نمیگذشتم
فک نمیکنی یه ادمه عاشق برای عشقش باید از هرچی تو زندگی داره دست بکشه اگه غیر از این باشه این عشق به حساب نمیاد درضمن هاکان میتونست سارا رو عقد کنه بعد به پدربزرگش بگه اما اینکارو نکرد پس هاکان داره زر مفت میزنه که عاشق ساراست عاشق هست اما توی چیزای دیگه و یک عاشق واقعی هیچوقت به حریم عشقش تجاوز نمیکنه و این اجازه رو بهپخودش نمیده بدون تعهد باهاش کاری انجام بده کاری که هاکان با سارا کرد
نظرم حتی یه درصد باهات یکی نیست
حرفایی که زدی منطق 12_13 سالگی خودمه نمیدونم چند سالته قصدمم توهین نیست ولی اگه سنت کمه احتمالا بعدا بفهمی که عشق همه چیز نیست.هر چقدرم که عشق کافی باشه نمیتونه یه تنه همه نیازهای زندگی رو رفع کنه هاکان تصمیم عاقلانه ای گرفت چون در غیر اینصورت باید با سارا تو خیابون میخوابیدن
اینجوری هم سرمایشو حفظ کرده هم سارارو
سلام دوست خوبم عذرمیخوام من خیلی اتفاقی واشتباها از رمان که تا پارت 58خوندم لفت دادم. کانال خصوصی شده راهب برا ارتباط با ادمین وجود داره من این رمان روخیلی دوست دارم ممنون میشم کمک کنید دوباره عضو بشم
زیادی بی غیرته مگه نه ؟
حتی اگه قرار باشه مانلی رابطه ای هم شروع کنه بازم هاکان نباید شخصی باشه که پارتنر شو انتخاب کنه
کاش هاکان انقدر حال بهم زن نباشه که اگه یه روزی عاشق مانلی شد و از سارا جدا شد
هر بار که یه جمله عاشقانه بخواد به مانلی بگه ما اینور حالت تهوع نگیریم
سلام
اندازه پارت خیلی کم است
لطفاً پارت ها را طولانی کنید
چی بگم
داستانهای این رمانها برگامون رو ریخته
انتظار برای هر پارت هم که دیگه خشکمون کرده
شدیم شیر پیر بی دندون
البته صبر و تحمل هم آموختیم از سه سال پیش با دلارای تا بقیه داستانا داریم پیر میشیم
حالا این رمان قطره چکانی هم اضافه شد از بس کوتاه هستن نمیدونی چی میشه
چ تلخ