رمان سکوت تلخ پارت 71 - رمان دونی

 

 

زهرخندی روی لبهایم می نشیند…

 

لرز تن و دستانم هم از کنترلم خارج میشود…

 

باید یکی مغز نداشته ام را باز میکرد

 

این احساسات مزخرفی که تازگی‌ها داشتم را درمی آورد و حواله سطل آشغال میکرد …

 

من احمق بودم که حرف های او را جدی میگرفتم ..

 

که فکر میکردم واقعا اگر سارا در زندگی اش وجود نداشت

شاید همه چیز فرق میکرد …

 

هر چند که من با وجود سارایی که حالا بود

 

هیچ وقت خواستار این نبودم که رابطه آنها خراب شود

 

دوست داشتنم را

احساساتم برای خودم نگه داشته بودم…

 

آن عقد و ازدواج را هم مسخره خواندم و به این باور کردم که خود نفهم من با یک قول و قرار تن به این ازدواج دادم و حالا طلب شوهر نداشتم.

 

– موهاش واسه اینکه بهش حسی نداشته باشم کافیه ، این همه مدت نفهمیدی من از موی فر متنفرم؟

 

حالا قلبم طوری دیگر بازیچه شده بود

 

بغض همانجا بیخ گلویم شبیخون میزند

 

موهایم …

 

– خیله خب حاضر شو میریم ناهار رو بیرون…

 

#پارت_دویست‌وسی‌وچهار

 

مترسک وار ایستاده بودم

 

هنوز بند آن جمله بودم

 

هنوز ذهنم از سنگینی حرف‌‌ش آزاد نشده بود.

 

موهایم نفرت انگیز بود …

 

شاید خودم هم …

 

با باز شدن کامل در به خود می آیم

 

سرم به سمتش می چرخد

 

نگاه شوکه اش را روی خودم می بینم

 

شاید انتظار اینجا بودنم را نداشته است…

 

تعجب چهره اش

حال جا خورده‌اش این را میگفت که اصلا توقع بودنم را نداشته …

 

حالا حتما میدانست که شنیده ام

از اول تا آخر آن مکالمه را …

 

بیزاری اش از موهایم را …

 

لبهایم تکان میخورد

 

مهلتی برای حرف زدن به او نمیدهم

 

نگاهم را هم از چشمانش برنمیدارم

 

– سوفی گیر داده بود که بیام برای ناهار بیدارت کنم …مجبور شدم …

 

همین

 

چیز دیگری اضافه نمیکنم..

نگاهم را میگیرم ..

 

اولین گام را که سوی اتاقم برمیدارم صدایم میزند

 

– مانلی …

 

نمی ایستم

نادیده اش میگیرم و سوی اتاقم می روم

 

ایستادن نداشت

من دنبال شنیدن توجیحاتش نبودم

 

#پارت_دویست‌وسی‌وپنج

 

دنبالم نمی آید

 

آمدنش را هم‌نمیخواستم

 

انتظاری نداشتم ..

 

وارد اتاق که میشوم ، در که بسته میشود

 

چانه ام لرز میگیرد …

 

لبهایم هم از بغض روی هم فشرده میشود

 

می ایستم مقابل آینه

 

موهایم …

 

فر بودند ..

من دوستشان داشتم

 

جاوید هم

 

میگفت آن سر دنیا مردم جان میدهد برای همچین مویی

 

میگفت اگر دست به آنها بزنم و به فکر کراتین کردنشان باشم خودش گردنم را میزند …

 

کاش جاوید بود

 

کاش به حرفش گوش میدادم

 

کاش نمیترسیدم از آنکه او نتواند از پس حاج میرزا بربیاید …

 

تقه ای به در اتاق کوبیده میشود

 

شانه هایم بالا میپرد

 

صدای مردانه او را میشنوم

 

– مانلی

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 169

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان فرار دردسر ساز
رمان فرار دردسر ساز

  دانلود رمان فرار دردسر ساز   خلاصه : در مورد دختری که پدرش اونو مجبور به ازدواج با پسر عموش میکنه و دختر داستان ما هم که تحمل شنیدن حرف زور نداره و از پسر عموشم متنفره ,فرار میکنه. اونم کی !!؟؟؟ درست شب عروسیش ! و به خونه ای پناه میاره که…   به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دستان به صورت pdf کامل از فرشته تات شهدوست

    خلاصه رمان:   دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق محال او pdf از شقایق دهقان پور

    خلاصه رمان :         آوا دختری است که برای ازدواج نکردن با پسر عموی خود با او و خانواده خود لجبازی میکند و وارد یک بازی میشود که سرنوشت او را رقم میزند و او با….پایان خوش. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان جوانه عشق pdf از غزل پولادی

  خلاصه رمان :     جوانه عاشقانه و از صمیم قلب امیر رو دوست داره اما امیر هیچ علاقه ای به جوانه نداره و خیلی جوانه رو اذیت میکنه تحقیر میکنه و دل میشکنه…دلش میخواد جوانه خودش تقاضای طلاق بده و از زندگیش خارج بشه جوانه با تمام مشکلات میجنگه و زندگی سختی که با امیر داره رو تحمل

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
غزل
غزل
1 ماه قبل

ادامه ش بزارید مرتب لطفاچی میشه مانلی وهاکان باهم میمونن.
لطفا مرتب بزارید پارت ها رو

فرشته منصوری
فرشته منصوری
1 ماه قبل

بیشتر بزار لطفاااا

غزل
غزل
1 ماه قبل

چرادوهفته ی یبار پارت میزارید خب چرا اذیت می کنید پشت سرهم بزارید ببینیم میرسن بهم مانلی وهاکان، اذیت نکنید همه رمان ها هفته دوبار میزارید الا این رمان

فاطمه
فاطمه
1 ماه قبل

حالا ادامه اش چی میشه؟؟؟تا کی بشه هوس کنی یه پارت بزاری مارو از خماری در بیاری.

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x