رمان صیغه استاد پارت 86

3.3
(4)

 

 
سرش و بين دستاش گرفته بود و موهاي خوشگلش، اسير پنجه مردونه اش شده بود. سريع جلو رفتم و جلوش زانو زدم.

مچ دستاش و توي دستام گرفتم و سرش و بلند كرد.

نه نه… اين هامون نيست. هامون چشماش خوشگله. پس چرا چشماي اين مرد خالي از حسه؟!

– چي… چي شده هامون؟!
از سرديِ صداي مثل كوه يخش، قلبم به يكباره يخ بست و دلم مي خواست از ناراحتي اين لحن حزن آلود زار بزنم.

– بد من و شكستي ساغر. بد شكستي!
خواستم حرف بزنم و بغلش كنم؛ اما جسمش از سر تا پا شروع به فرو ريختن كرد و روي زمين ريخت.

جسم هامون مثل يه مجسمه تَرَك خورده روي زمين مي ريخت و من از ترس حتي نمي تونستم از جام تكون بخورم.

خودم و با هر زوري كه بود عقب كشيدم و
چشمام و روي هم فشار دادم. تمام توانم و جمع كردم و براي خالي كردن احساساتم، از ته دل جيغ كشيدم.

– ساغر جون… بيدار شو، داري خواب مي بيني.
خواب؟! يعني اين وحشت بي انتها همش يه خوابه؟!

آره آره… من دارم خواب مي بينم. من تو خونه هامون نيستم. بايد بيدار شم. بايد چشمام و باز كنم تا اين كابوس وحشتناك از جلوي چشمام محو شه.

بيدار شو ساغر. الان وقت خواب نيست. بايد بيدار شي. اينايي كه مي بيني حقيقي نيستن. چشمات و باز كن.

چشمام و باز كردم و خيره سقف بالاي سرم شدم. حس مي كردم تمام بدنم لمس شده.

دستي روي شونه ام قرار گرفت و به كمك فردي كه حتي نمي دونستم كي هست، روي تخت نشستم. ليوان آبي به لبام چسبيده شد و از خدا خواسته، يه نفس سر كشيدمش.

دستي روي شونه ام قرار گرفت و به كمك فردي كه حتي نمي دونستم كي هست، روي تخت نشستم. ليوان آبي به لبام چسبيده شد و از خدا خواسته، يه نفس سر كشيدمش.

– بهتري؟!
تونستم سرم و برگردونم تا حداقل بدونم بايد از چه كسي براي اينكه از يه مرگ حتمي نجاتم داده تشكر كنم؛ و اون كسي نبود جز رها كه با لباس اداري اما رنگارنگي كنار تختم وايساده بود.

به صورت دخترونه و خوشگلش لبخند فيكي زدم و سرم و به معني مثبت تكون دادم.
– خوبم. معذرت مي خوام.

– بابت چي؟ بابت اينكه فعاليت مغزت دست خودت نبوده و خواب ديدي ازم معذرت مي خواي يا اينكه بيدارت كردم كه بيشتر اذيت شي؟؟

لحن شوخ و شنگش باعث شد بي اختيار لبخند زدم و جوابم و با يه لبخند دندون نما و سرشار از انرژي داد.

– بابت اينكه سر و صدا كردم و مزاحمتون شدم.

– اوهو چه سنگين! راحت باش بابا. ما اينجا كسي و از كسي برتر نمي دونيم. به قول مامان لعيا ما اينجا همه مون باهم خواهر و برادريم.

به محبت قشنگ چشماي اقيانوسي رنگش لبخند زدم و دستم و توي دستش گرفت. فشار ريزي به دستم وارد كرد و بعد از چند ساعت طاقت فرسا، حس حمايتگر داشتن بهم دست داد.

– بلند شو بيا تو آشپزخونه منم ميگم فاطمه خانم برات صبحونه آماده كنه.

فوري جواب دادم: ميل ندارم راستش. اگر گرسنه ام شد قول ميدم بهت بگم كه اين كار و بكني.
با دودلي شونه بالا انداخت و دستاش و توي جيب مانتوي شاد و صورتي رنگش فرو برد.

– لباسات رو چوب لباسيه. دوست داشتي بيا تو حياط پيش بچه ها. منم تو حياطم.

حرفش و زد بعد از يه لبخند مهربون، از اتاق خارج شد.

آدماي اينجا عحيب خونگرم و مهربون بودن. نمي دونستن دختري كه راهش دادن كيه و اين طور با محبت باهاش رفتار مي كردن؛ چه برسه به بچه هاي معصومي كه احتمالاً اينجا زندگي مي كردن!

از روي تخت بلند شدم و آروم از پله هاش پايين رفتم. به سمت در كوچيكي كه توي اتاق بود و حدس مي زدم سرويس بهداشتي باشه رفتم و متوجه شدم حدسم درست بوده.

صورتم و شستم و خودم و توي آينه نگاه كردم.

به اندازه صد سال پير شده بودم! زير چشمام و گودي سياه رنگي گرفته بود و استخوون گونه هام، از هر وقت ديگه اي بيشتر توي چشم بود.
چشمام كه هميشه خدا برق مي زد، مثل يه كرم شب تاب مُرده بي فروغ شده بود و نشاط از دست رفته صورتم، من و به زني پنجاه ساله بديل كرده بود.

نگاهم و از خودم گرفتم و با بُرسي كه كنار روشويي بود، موهام و شونه مختصري زدم تا فقط قابل بستن بشه.

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.3 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
IMG ۲۰۲۴۰۴۲۰ ۲۰۲۵۳۵

دانلود رمان نیل به صورت pdf کامل از فاطمه خاوریان ( سایه ) 3.3 (4)

1 دیدگاه
    خلاصه رمان:     بهرام نامی در حالی که داره برای آخرین نفساش با سرطان میجنگه به دنبال حلالیت دانیار مشرقی میگرده دانیاری که با ندونم کاری بهرام نامی پدر نیلا عشق و همسر آینده اش پدر و مادرشو از دست داده و بعد نیلا رو هم رونده…
IMG ۲۰۲۳۱۱۲۱ ۱۵۳۱۴۲

دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان 5 (5)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ…

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

32 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mehrima
Mehrima
1 سال قبل

ینی پارت بعدیش کی میزاریی ماه ب ماه میزاری؟بابا خسته نباشی دلاور

shyyyliii
shyyyliii
1 سال قبل

بچه عااااااا
فازاین چیع؟؟؟
ع کی جنس میگیره؟؟؟؟
ینی ماهی ی پارتم میخواس بزاره الن باید پارت بعد رو میذاشت
ای سگ ت روحت ک اسکلمون کردی

zahra
zahra
1 سال قبل

جای دیگه میتونم این رمانو تهیه کنم؟

ayliiinn
عضو
1 سال قبل

چرا تموم نمیشه😑😂

انجل
انجل
1 سال قبل

وای خدا من که دیوونه شدم بعد چندماه یادم میوفته یه رمانی میخوندم که پارتی بود😂
بعد میام‌میبینم بعد سه ماه فقط دوتا پارت گذاشته
هیییی تهشم از پیش هامون رفت حالا بشینیم که بیاد اشتی کنن
پارت هایی که میزارم خیلی کوتاه
خلاصه که پدرمون درمیاد🤦🏼‍♀️😭

shyyyliii
shyyyliii
پاسخ به  انجل
1 سال قبل

خدایی ماهی یه پارت ظلمه
ب مولا ظلمه

Negin
Negin
1 سال قبل

میگم هامون و ساغر عقد کردن یا هنوز صیغن ب مولا انقد دیر پارت میزاره یادم رفته🤦🏻‍♀️😂

.....
.....
1 سال قبل

فوش🙂

یلدا
یلدا
1 سال قبل

دوستان من خیلی وقته تصمیم گرفتم این رمانو بخونم
اما هنوز شروع نکردم
رمان خوبی هست؟ بنظرتون بخونم یا نخونم😐😂

حاج خانم
حاج خانم
پاسخ به  یلدا
1 سال قبل

ببین بنظرم از صد فرسخیشم‌ رد نشو اگ میخای اینجا بخونی😂💔

shyyyliii
shyyyliii
پاسخ به  یلدا
1 سال قبل

ماهی دو خط میدن ک نصفشم چرت و پرته پارتای قبلی هم یا تو رابطه بودن یا ساغره خر عذاب وژدان داش داش گریه میکرد

فاطی
فاطی
1 سال قبل

عه ببخشید ادمین کیه؟

.....
.....
پاسخ به  فاطی
1 سال قبل

فاطمه

دلارا
دلارا
1 سال قبل

به به بالاخره یه پارت جدید اومد
خسته نباشی نویسنده😐

مهشید
مهشید
1 سال قبل

فقط میتونم بگم تـــــــــــــف تو ذاتت

ساحل
ساحل
1 سال قبل

کی فاز نویسنده رو درک میکنه؟ ؟؟
ناموصن ب منم بگین😂💔

میگم نمیخونم اگ پارت بعد بیاد
(رمان صیغه استاد پارت ۸۶)
حالا پارت بعدی
منی که عین چیز دارم میخونم😐😂💔

Tamana
Tamana
1 سال قبل

😐😐😐😐😐اه
توف تو این رمان مزخرففففففف

silvermoon
silvermoon
1 سال قبل

وای نه نه نه نه من یکی که تحمل صبر دوباره رو واسه یه فاکینگ پارت دیگه ندارم(اگه پارت بعدی بیا مث خر ذوقا بلند میشم میخونمش )

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
1 سال قبل

فاطمه بنظرم این رمان رو از سایت حذف کنی بهتره😂

سپیده Sepideh
سپیده Sepideh
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

اشکال نداره ادامه بده😂
موفق باشی😂
فقط مواظب باش ترورت نکنن😂

نفس
نفس
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
1 سال قبل

افرین🤣

علوی
علوی
1 سال قبل

کلاً ماجرای این رمان چی بود از اول؟؟ من یادم رفته 😙😙😙😙

نفس
نفس
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

والا خودوم یادوم نی😂

ساحل
ساحل
پاسخ به  علوی
1 سال قبل

دختره فقیر بود استاد دانشگاهش‌ ک هامون باشه پیشنهاد صیغه بهش میده (چون زنش فلجه‌ و نمیتونه نیاز هاشو بر طرف کنه) خلاصه ک آینم‌ میاد زنش میشه دیگه وسطاش عاشق هم میشن‌
بقیشم دیه باید یادت باشه😂

ارزو
1 سال قبل

من یادم رفته پارت قبل چی بود😂😂😂💔💔💔

Sahar Shoorechie
Sahar Shoorechie
1 سال قبل

دیگه از شما عمری گذشته
زشته بعد از عمری زحمت کشیده و دست زیباتون رو خسته کنین
از شما دیگه انتظار نمیره که یک خط ویژه و رایگان برامون بزاری نویسنده جان
انشالله ۱۰۰سال دیگه به عمر ۱۰۰سالت اضافه شه تا ما هر ۱۰۰سال یه بار شما رو دیدار کنیم 😚😐

ساحل
ساحل
پاسخ به  Sahar Shoorechie
1 سال قبل

😂😂😂

نفس
نفس
1 سال قبل

من که اصلا نفهمیدم رمان چی شد اصن نصفش یادم نی😐💔

silvermoon
silvermoon
1 سال قبل

فاککککک

دسته‌ها

32
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x