رمان عشق با چاشنی خطر پارت 5 - رمان دونی

 
که یه موتوری وایساد موتورش از اون خفنا بود.
پسره از موتورش پیاده شد ولی کلاهشو بیرون نیورد
همونجوری اومد سمتمون و گفت:مشکلی پیش اومده خانم؟
_مزاحمم شدن
موتوری رو به پسره کرد و گفت:بزنید به چاک
مزاحم:اگه نزنم به چاک چی
همون موقع موتوریه رفت جلو شو یدونه مشت زد تو دهنش که پسره پخش زمین شد
اون سه تای دیگه ام از ماشین پیاده شدن و رفتن سمت موتوریه
موتوریه مهارتش خیلی بالا بود با این که اونا چهار تا بودن ولی بازم حریفش نبودن منم خواستم فرار کنم که
مزاحم:حامد تو برو دختره رو بگیر تا در نرفته
تا اینو شنیدم شروع کردم دویدن
اما پسره دستمو گرفت و کشید هر کاری کردم از دستش در برم نتونستم.
داشت منو میکشید سمت ماشن که موتوریه یقه لباسشو کشیدو باهاش درگیر شد
می خواستم دوباره در برم که همون مزاحم اولیه یه چاقو از تو جیبش بیرون اورد و دوید سمت موتوریه
_موتوری پشت سرت مواظب باششش
اما دیر شده بود تا برگشت پسره چاق رو فرو کرد تو پهلوی پسره
حامد:چیکار کردی علی؟
مزاحم:بچه ها بدویید
_اگه جرئت دارین وایسید نامردا
اما اون قدر ترسیده بودن که همشون در رفتن
(وجی: مثلا اگه به حرفت گوش میکردنو نمیرفتن میخواستی چه غلطی بکنی وقتی پسرم زخمیه) راست میگیا
دویدم سمت موتوریه
_حالت خوبه؟
فقط سرشو تکون داد
_زنگ بزنم اورژانس
موتوریه:نه خونتون کجاست
دستمو سمت خونمون گرفتم و گفتم اونه
موتوریه سوار موتورش شد و گفت:سوارشو تا برسونمت
_آخه
موتوریه:تو که نمی خوای دوباره سر و کله اون عوضی ها پیدا بشه که در ضمن منم خودم و باید سریع برسونم بیمارستان
با به یاد اوردن زخمش سریع سوار شدم البته با فاصله نشستم اون حرکت کرد و درست در خونمون وایساد سریع پیاده شدم
_ممنون می تونم چهره تو ببینم
موتوریه:نه
بعدم حرکت کردم
عجب مرد عجیبی بود
عجب روز گندی بوم
عجب آدمای عجیب و غریبی امروز دیده بودم نه از اون اژدهای دیوونه نه از این موتوریه دو تاشون بخواطر من زخمی شدن
دوباره عذاب وجدان گرفتم
با سری پایین افتاده در خونه مونو باز کردم و رفتم داخل همه خواب بودن منم تا جایی که میتونستم سعی کردم آروم برم اتاقم که موفق شدم اینقدر خسته بودم که سریع لباسامو بیرون اوردم و خوابیدم
**
مامان:چقدر دیگه میخوابی بلند شو دیگه ساعت ۱۲ ظهره. ببینم تو اصلا دیشب ساعت چند اومدی خونه هان پاشو مگه تو امروز دانشگاه نداشتی
با شنیدن اسم دانشگاه سریع بلند شدم که
_آخخخخ
با مخ رفتم تو دیوار
مامان:چته تو آروم باش
_امروز باید برم دانشگاه دیرم شد
مامان:فکر کنم گفتم ساعت دوازده ظهره
_مامان چرا زودتر بیدارم نکردی
مامان: دانشگاه رو بیخیال بیا برو حموم بعد بیا ناهار
_حتما همین الان باید برم حموم
مامان:آره دیگه بعد از ناهارم سریع باید آماده بشی که مهمونا میرسن
_مهمونا
مامان:چرا اینقدر خنگی تو شوهرت و دارم میگم دیگه
_اه ولم کن مامان من هنوز ندیدمش بعد شد شوهرم
اینو گفتم و خواستم برم بخوابم که مامان دستمو کشید و پرتم کرد تو حموم درم از اون ور بست مامان:هر وقت کارت تموم شد صدام کن
و رفت
آقا من نمیخوام ازدواج کنم باید کیا ببینم
به ناچار رفتم خودمو شستم
بعد حوله مو پوشیدم
_ماماااان مام ماما مامی ماماااااااااان
مامان:یامان چته دختره چش سفید کجایی تو
_من تو حمومم
مامان:خب بیا بیرون دیگه نکنه می خوای بیام بشورمت
مامان مارو نگاه کن ترو خدا
_ناسلامتی درا از اون ور قفل کردی و رفتی الان من چجوری بیام بیرون
مامان:هانن آهان الان درا باز میکنم
اومدم بیرون اِ مامان کو چه زود جیم شد
لباس پوشیدم رفتم تو اشپزخونه
_مامان ناهار چی داریم که روده کوچیکه روده بزرگه رو خورد
آراد:متاسفانه ما ناهار و خوردیم بدبخت چهار ساعته تو حمومی
یه نگاه به ساعت کردم سه و نیم بود برای خودمم جای سوال بود من چیکار میکردم اون تو
_مامان‌من الان چی بخورم
آراد:کوفته با آبلیمو هههههه
_هندونه. ماماننن
مامان:غذا برات گذاشتم بشین تا گرمش کنم
نشستم و منتظر شدم تا غذا که ماکارونی بود گرم شد و خوردم
_مامان‌برا شام چی می خوای درست کنی
مامان:فسنجون با قورمه سبزی
_آخجونمی جون
غذا هایی که عاشقش بودم
_مامان ولی چرا دو تا غذا
مامان:اون دفعه که اومدن خواستگاری نموندن حداقل این دفعه باید نگرشون داریم
عصبی بلند شدم رفتم تو اتاقم این کارا یعنی چی آخه من الان چیکار کنم من حتی نمی خوام ریختشونو ببینم.داشتم عصبانی هی عرض و طول خونه رو طی میکردم که زنگ خونه به صدادر اومد
رفتم بیرون ببینم کیه که دایی وارد خونه شد پریدم بغلش
_چطوری دایی جون؟
دایی:عالی تو چطوری وروجک
_دست رو دلم نزار که خونه دایی
دایی:چرا دایی؟
_من نمی خوام با این پسره ازدواج کنم
دایی دستمو کشید و بردم و تو اتاقم بعدم در و بست نشت رو صندلی میز آراشم
دایی:بشین
منم روی تختم نشستم
_بفرما
دایی:دلیل اینک نمی خوای با این پسره ازدواج کنی چیه آرام
با هر کی دیگه که نه با دایی خیلی راحت بودم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سودا
دانلود رمان سودا به صورت pdf کامل از ملیسا حبیبی

  ♥️خلاصه رمان: دختری به اسم سودا که عاشق رادمان هم دانشگاهیش میشه اما وقتی با خواهرش آشناش میکنه عاشق هم میشن و رادمان با خواهر سودا ازدواج میکنه سودا برای فراموش کردم رادمان به خارج از کشور میره تا ادامه تحصیل بده و بعد چهارسال برمیگرده اما میبینه هنوزم به رادمان بی حس نیست برای همین تصیمیم میگیره ازدواج

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
2 سال قبل

دستت طلا 👏 

🍭GHAZAL💙
🍭GHAZAL💙
2 سال قبل

من میگم اژدها هه یا موتوریه یکیشون اشکانه😂

زهره
زهره
2 سال قبل
پاسخ به  🍭GHAZAL💙

آره موافقم 😂😂

زهره
زهره
2 سال قبل

به نظرم شاید آرام اول از پسره خوشش نیاد ولی کم کم خوشش میاد

M.h
M.h
2 سال قبل
پاسخ به  زهره

الان که آرام عاشق امیره پس طبیعیه از اشکان خوشش نیاد

زهره
زهره
2 سال قبل

بچه ها به نظر تون اشکان هم میاد
؟

M.h
M.h
2 سال قبل
پاسخ به  زهره

اگه اشکان بیاد پس اژدها یکی دیگه هست اگه نیاد اژدها اشکانه

زهره
زهره
2 سال قبل

😂 😂 بنظر تون موتوری که دیگه نمیتونه اژدها باشه چون اون تو بیمارستانه پس کیه؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط NiLOFAR9
Nahar
Nahar
2 سال قبل

چرا انقدر زود تموم شد
اژدهاااا و غلاام بوقی😂 وای چقدر باحال بود

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Nahar
M.h
M.h
2 سال قبل

این آرامم عجب دردسریه تو یه روز دو نفر به خواطرش ناقص شدن

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x