آراد:گذشته رو بیخیال داداش فعلا بیا در حقم برادری کن
اشکی:چی میخوای؟
آراد:چیز خواستی نمیخوام فقط اینکه مثل بچگیات یه جوری این مهنازو جلوی بقیه ضایع کن تا دلم خنک شه
اشکی:مهناز کیه؟
هه مهنازو بگو که چقدر شب خواستگاریم برای اشکی عشوه اومد بعد این هنوز نمیشناستش
برگشتم سمت مهناز که همون موقع بلند شد و رفت سمت آشپز خونه
آراد:همونی که داره میره تو آشپزخونه
اشکی برگشت و به مهناز نگاه کرد و فقط سرشو تکون داد
آراد که از این بابت خوشحال شده بود بلند شد و گفت:بچه ها بلند شید بریم تو آلاچیق بزرگا میخوان بزرگونه حرف بزنند واس ما بچه ها خوب نیست یالا… بلند شید
دلربا که تا الان ساکت بود گفت:نگاش کن پیرمرد شده بعد میگه ما بچه ها بریم بیرون
اینقدر بامزه ادای آرادو در اورد که همه زدن زیر خنده
آراد سریع گارد گرفت که همون موقع اشکی گفت:جرئت داری با دلربا بد حرف بزن
اراد که فعلا کارش پیش اشکی گیر بود حرفی نزد.
همه بلند شدن ولی اشکی از جاش تکون نخورد نمیدونستم اونم میاد بیرون یا نه بخواطر همین ازش پرسیدم:تو نمیای؟
اشکی:چرا بریم
بلند شدیم که همون موقع کیان وارد خونه شد و شروع کرد سلام و احوالپرسی
منو بگو که همیشه کیان اینقدر برام عزیز بود حالا حتی نفهمیده بودم که نیومده.
با همه سوال و احوالپرسی که کرد برگشت سمت من که همون موقع دستی دورم حلقه شدو چسبیدم به یکی سرمو بلند کردم ببینم کیه که دیدم اشکیه و داره با اخم به روبه روش که کیان بود نگاه میکنه دوباره برگشتم سمت کیان که اونم داشت با اخم به اشکی نگاه میکرد.
میتونستم دلیل این نگاه کیانو درک کنم چون گفته بود دوستم داره ولی اشکی چی؟ یعنی اونم دوستم داره یا فقط بخواطر نقشه مون؟
عقلو دلم سر این دوتا موضوع میجنگیدن. عقلم میگفت این رفتار اشکی فقط به خواطر نقشه تونه و تو نباید وابستش بشی و دلم میگفت که اشکی دوست داره و الان که رقیب عشقیش اومده غیرتی شده. همینجوری داشتم فکر میکردم که دست اشکی دورم محکم تر شد سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم که با چشماش به جلوم اشاره کرد. به جلوم نگاه کردم که دیدم همه بچه ها رفتن بیرون و فقط ما و کیان موندیم یعنی من اینقدر تو فکر بودم که متوجه بیرون رفتن بقیه نشدم؟
اشکی همونجوری که دستش دور کمرم بود راه افتاد و منم باهاش هم قدم شدم. بیرون که اومدیم کیان هم پشت سرمون اومد و اشکی دستش دور کمرم محکم تر شد که دردم گرفت
_چیکار میکنی؟ آی….. ولم کن
بدون اینکه واکنشی به حرفم نشون بده عصبی تر از قبل ولی آروم گفت
اشکی:خفه شو آرام اگه ببینم که میخوای با آبروی من بازی کنی و به این کیان نزدیک بشی چنان بلایی به سرت میارم که تا عمر داری فراموش نکنی
اینجا بود که عقلم به دلم پیروز شد و گفت:دیدی….دیدی همه ی اینکار ها بخواطر خودش و نقشه تونه و هیچ علاقه ای به تو نداره
از اینکه همچین تصوری از من تو ذهنش داشت عصبی شدم و برگشتم سمتش و سرد گفتم:هنوز جای شاهکار چند شب پیشت روی کمرم هست نمیخواد بهش اضافه کنی حالام ولم کن
اینقدر صدام سرد بود که خودمم سردم شد
اشکی بهت زده بهم نگاه کرد و فشار دستش روی کمرم کمتر شد که ادامه دادم:بعدم مگه خودت نگفتی که کاری به کار همدیگه نداریم پس منم هر کاری که دوست دارم میکنم و به تو هیچ ربطی نداره
اینو که گفتم دویاره عصبی شد
اشکی:درسته که به کار همدیگه کاری نداریم ولی تا زمانی که پای آبروی من وسط نباشه
_مگه من الان چیکار کردم که همچین میکنی؟ مگه من مثل اون دختر عموت نازنین لباس باز پوشیدم؟یا مثل اون برای پسرای جمع عشوه اومدم؟ هان کدومش؟
کیان اومد کنارمون وایساد. کاملا حضورشو فراموش کرده بودم نکنه حرف هامونو شنیده باشه؟
با ترس به کیان نگاه کردم که اشکی عصبی برگشت سمت کیان
اشکی:چیه نکنه باز دلت هوس کتک کرده؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سیطره ستارگان به صورت pdf کامل از فاطمه حداد

          خلاصه رمان :   نور چشمامو زد و پلکهام به هم خورد.اخ!!!از درد دوباره چشمامو بستم. لعنت به هر چی شب بیداریه بالخره یه روز در اثر این شب بیداری ها کور میشم. صدای مامانم توی گوشم پیچید – پسرم تو بالخره یه روز کور میشی دیر و زود داره سوخت و سوز نداره .

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرک دل بست به تیله هاى آبى چشمانش… دلش لرزید و ویران شد. دخترک روحش میان قبرستان دفن شد و جسمش در کنار دیگرى، با جنینى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طرار pdf از فاطمه غفرانی

  خلاصه رمان:         رمان طرار روایت‌گر دختر تخس، حاضر جواب و جیب بریه که رویای بزرگی داره. فریسای داستان ما، به طور اتفاقی با کیاشا آژمان، پسر مغرور و شیطونی که صاحب رستوران‌های زنجیره‌ای آژمان هم هست آشنا میشه و این شروع یک قصه اس… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شهر بی یار pdf از سحر مرادی

  خلاصه رمان :     مدیرعامل بزرگترین مجموعه‌ی هتل‌‌های بین‌الملی پریسان پسری عبوس و مرموز که فقط صدای چکمه‌های سیاهش رعب به دلِ همه میندازه یک شب فیلم رابطه‌ی ممنوعه‌اش با مهمون ویژه‌ی اتاقِ vip هتلش به دست دخترتخس و شیطون خدمتکار هتلش میفته و…؟   «برای خوندن این رمان به کانال رمان من بپیوندید» به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

6 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
M.h
M.h
1 سال قبل

پارتتتتتتت

ثنا
ثنا
1 سال قبل

سلام من یه شهروند ایرانی هستم من توتل هم رمان تارگت و یک رمان دیگر را دنبال میکنم و الان فیلتر شکنم کار نمی کنه الان تنها سرگرمیم شده خوندن رمان های این سایت …

adinaverisa
adinaverisa
1 سال قبل

خیلی چرته

(پ.ن: سایت کلا عوض شده، ادمین جدید، رمان های ضعیف، نویسنده های قلم ضعیف)

ثنا
ثنا
پاسخ به  adinaverisa
1 سال قبل

خوب چرت نخون مجبور نیستی توهین کنی ، نویسنده ها با قلم زدن به جا خای خوب میرسند و توهین فقط اثر منفی میزاره

M.h
M.h
پاسخ به  adinaverisa
1 سال قبل

کسی مجبورت نکرده که نخون

M.h
M.h
1 سال قبل

اشکان غیرتی شده خودش خبر نداره هاهاهاهاهاها

دسته‌ها
6
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x