رمان عشق با چاشنی خطر پارت 59 - رمان دونی

 
عاشقم کن یکم به فکر من باش تو با چشمای زیبات این احساسو تو دلم کاشتو
بگو مگه میشه یه لحظه دور ازت باشم آخه زوری که نیست نمیتونم تو فکرت نباشم
من تو را میخوام هیچ قیمتی نیست که از دستت بدم راحت
تا حالا نبودم تو عمرم من تو این حالت
عاشق میمونم خیالت تخت از این بابت عاشق شدم
منو ببین مهو نگات شدم دوباره منو ببین نگات واسم نذاشته چاره
منو ببین که واسم شب و روز نذاشتی منو ببین انقد خوشگل نبودی کاشکی
منو ببین محو نگات شدم دوباره منو ببین نگات واسم نذاشته چاره
آره منو ببین که واسم شب و روز نذاشتی منو ببین انقد خوشگل نبودی کاشکی
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵
عاشقم کن یکم به فکر من باش تو با چشمای زیبات این احساسو تو دلم کاشتو
بگو مگه میشه یه لحظه دور ازت باشم آخه زوری که نیست نمیتونم تو فکرت نباشم
من تو رو میخوام هیچ قیمت نیست که از دستت بدم راحت
تا حالا نبودم تو عمرم من تو این حالت
عاشق میمونم خیالت تخت از این بابت عاشق شدم
منو ببین محو نگات شدم دوباره منو ببین نگات واسم نگداشته چاره
منو ببین که واسم شب و روز نذاشتی منو ببین انقد خوشگل نبودی کاشکی
منو ببین محو نگات شدم دوباره منو ببین نگات واسم نذاشته چاره
آره منو ببین که واسم شب و روز نذاشتی منو ببین انقد خوشگل نبودی کاشکی🎵

منو ببین محو نگات شدم دوباره_ماکان بند

تمام زمانی که اشکی میخوند تو خلسه شیرینی فرو رفته بودم که هیچ وقت تجربش نکرده بودم و از اینور هم قلبم تند تند میزد.
اشکی داری بدجوری با من بازی میکنی میترسم که بعدا نتونم تحملش کنم پس لطفا با من اینجوری بازی نکن.
اینها تموم حرف هایی بود که میخواستم به اشکی بگم ولی مگه میشد
صدای جیغو داد بچه ها بلند تر از قبل بلند شد که فرحزاد گفت
فرحزاد: فرهاد منم زن میخوام عین این اشکان نگاش کن همش حرف عشق که میشد بچه ها رو مسخره میکرد حالا خودشو ببین
چنان بامزه میگفت که لبخند روی لب همه بود
فرحزاد بلند شد و کنار فرهاد نشست
فرحزاد:من زن میخوام تازه اجباریم باشه مثل اشکان. داداش من زن میخوااااام
فرهاد:ساکت باش ببینم نوبتی هم باشه اول نوبت منه. والا منم این دوتا رو دیدم هوس کردم برم زن بگیرم
اشکی:فکر نکنم بتونی پای یکی بمونی
فرهاد:از لج تو هم که شده میمونم
مهناز با یه سینی پر از شربت وارد آلاچیق شد خانمو نگاه قبلا دست به سیاه و سفید نمیزدا حالا چه زرنگ شده.
نگاهشو دور تا دور آلاچیق چرخوند تا رسید به آراد و بعد با عشوه که بیشتر حال بهم زن بود رفت سمت آراد
یه نگاه به آراد کردم که داشت با بیچارگی به اشکی نگاه میکرد
منظورشو فهمیدم سریع سمت اشکی خم شدم و پچ زدم: یادت نره به آراد قول دادی حال این مهناز رو بگیری
اشکی سرشو تکون داد و بعد به تار تو دستش نگاه کرد انگار که داشت فکر میکرد
مهناز رسید به کیان، کیان هم شربت رو برداشت و فقط یدونه دیگه شربت مونده بود و جلوی اشکی خم شد
اشکی نگاهشو اورد بالا و یه لبخن که بیشتر میخواست من بکشه زد وایسا ببینم این چرا چاله گونه داره چرا من تا حالا ندیده بودم. معلوم که نمیبینم از بس که پیش من همش برج زهره ماره
اینقدر دلم میخواست دستامو بلند کنم و انگشتامو فرو کنم تو چال گونه هاش که نگو اما اون داشت این لبخند و به مهناز میزد نه من
اشکی:خودت درست کردی؟
بتوچه فوضول
مهناز زیر چشمی به من نگاه کرد و بعد اونم لبخندی زد و پر عشوه تر از هر موقعی که برای من بیشتر تو دماغی بود گفت:بله نوش جان
همه داشتن به اشکی و مهناز نگاه میکردن و بعد تر از همه اون نگاه های تحقیر آمیز نازنین بود دوباره برگشتم سمت اشکی که لبخندشو جمع کرد و سرد تر از هر موقعی رو به مهناز گفت:پس نمیخورم مرسی
و بعد نگاهشو گرفتو داد به من
مهناز خشک شده همونحوری خم مونده بود و به اشکی نگاه میکرد
اینقدر از این کار اشکی خوشم اومد که نگو همه هم جلوی خودشون رو گرفته بودن که نخندن اما این آراد که انگاری دلش خنک شده بود بلند زد زیر خنده و بعد من بقیه هم با صدای خنده ی ما زدن زیر خنده و اشکی خالی از هر حسی بود.
وقتی که یه دل سیر خندیدم رو به مهناز گفتم:مهناز ت…….
نازنین سریع از جاش بلند شد و پرید وسط حرفم
نازنین:مهناز جان ببخشید اشکان منظوری نداشت
آخه بتوچه که میپری وسط
کنار مهناز وایساد و مهناز رو مجبور کرد که صاف وایسه و بعد مهنازو برگردوند سمت خودش که الان مهناز دقیقا جلوی من وایساده بود

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان روح پادشاه به صورت pdf کامل از دل آرا فاضل

    خلاصه رمان :   زمان و تاریخ، مبهم و عجیب است. گاهی یک ساعتش یک ثانیه و گاهی همان یک ساعت یک عمر می‌گذرد!. شنیده‌اید که ارواح در زمان سفر می‌کنند؟ وقتی شخصی میمیرد جسم خود را از دست می‌دهد اما روح او در بدنی دیگر، و در زندگی و ذهنی جدید متولد میشود و شروع به زندگی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقص روی آتش pdf از زهرا

  خلاصه رمان :       عشق غریبانه ترین لغت فرهنگ نامه زندگیم بود من خود را نیز گم کرده بودم احساسات که دیگر هیچ میدانی من به تو ادم شدم به تو انسان شدم اما چه حیف… وقتی چیزی را از دست میدهی تازه ارزش واقعی ان را درک میکنی و من چه دیر فهمیدم زندگی تازه روی

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عشق ممنوعه pdf از زهرا قلنده

  خلاصه رمان:   این رمان در مورد پسری به اسم سپهراد که بعد ۸سال به ایران برمی گرده از وقتی برگشته خاطر خواهای زیادی داشته اما به هیچ‌کدوم توجهی نمیکنه.اما یه روز تو مهمونی عروسی بی نهایت جذب خواهرش رزا میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nnn
Nnn
2 سال قبل

جررررررر😂
یعنی عاشق این اشکی ام به مولا😂😂😂

رویا سمائی
رویا سمائی
2 سال قبل

چرا آنقدر کم

M.h
M.h
2 سال قبل

آخ چقدر سر این خندیدم برم دختر دایی مو ضایع کنم

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x