رمان عشق با چاشنی خطر پارت 95 - رمان دونی

 

 

یعنی واقعا راست گفت؟ یا داشت نقش بازی میکرد؟

(وجی:به نظرم راست میگفت چون خودتم داری میبینی که رفتارش عوض شده نه اونقدر با غرور رفتار میکنه نه کم محلی میکنه درضمن خودت بگو ببینم الان چرا رشتیت هان؟)

راست میگیا انگار داشت راست میگفت. من

همیشه فکر میکردم از اینکه بفهمه آقاجونش چی گفته خوش حال میشه اما کلی بهم ریخت و سر انجام کارمون به رشت رسید.

از تصور اینکه دوستم داره خندم گرفت اماااا چرا چیزی نمیگه؟

(وجی:یادت میاد اونشب که ترسیده بودی گفت که عاشق شده؟)

اوهوم

(وجی:اینم یادته که گفت یه سری محدودیت داره که به خاطر اونا نمیتونه به عشقش اعتراف کنه؟)

آره آره تو درست میگه اما اون محدودیت ها چیه؟ چیه که حتی از عشق هم مهم تره؟ مگه تو دنیا مهم ترین چیز عشق و احساسات نیست؟

با باز شدن در رشته ی افکارم پاره شد و از تو آیینه به اشکی نگاه کردم که سشوار به دست اومد سمتم و خودش سشوار رو زد به برق. خواستم سشوار رو ازش بگیرم که نداد و خودش مشغول خشک کردن موهام شد. منم از فرصت استفاده کردم و زل زدم بهش که

اشکی:آرام؟

اینقدر با احساس صدام کرد که بدون اراده ام گفتم

_جانم

اشکی مکث کرد و سرش رو بلند کرد و از تو آیینه بهم نگاه کرد که چشمام رو دزدیم که اونم دوباره مشغول کار خودش شد

اشکی:میدونی موهات رو خیلی دوست دارم؟

خوش حال شدم و تو دلم کارخونه قند سازی راه انداختن

_واقعا؟

اشکی:آره…پس هیچوقت موهات رو کوتاه نکن….باشه؟

_باشه

اشکی:قول بده

به جون خودت که تو این کره ی خاکی مهم ترینی برام قول میدهم که هیچوقت موهام رو کوتاه نکنم

دلم میخواست این رو بگم اما

_باشه قول میدم

اشکی دیگه چیزی نگفت که

_تو هم میخواستی ببریم بازار؟

اشکی:نه

_خب کجا می خواستی ببریم؟

اشکی:یادم نیست

_اِاِ اشکان

اشکی:امشب که به میترا قول دادی بری بازار

_خب بعدش

اشکی:تو هنوز حالت خوب نشده باید زود بیای و استراحت کنی

_تو هم راه به کار خودت نمیبریا همین چند دقیقه پیش داشتی میگفتی چرا اینقدر میخوابم بعد الان میگی باید استراحت کنم

اشکی نگام کردم و زیر لبش آروم گفت اما بازم شنیدم

اشکی:خب دلم برای چشمات تنگ شده بود

نیشم رو باز کردم

_چیزی گفتی؟

اشکی:نه

_واقعا؟

اشکی:اوهوم

یعنی کی میشه که تو با خیال راحت این جملات رو بگی؟ آخه کی؟

اشکی موهام رو که خشک کرد سشوار رو از برق کشید و گذاشتش روی میز و ازم فاصله گفت که

_بچرخ میخوام لباس بپوشم

اشکی سرش رو تکون داد و چرخید که اول حوله رو بیرون اوردم و لباس زیر پوشیدم که

اشکی:لباس زیاد بپوش که دوباره حالت بد نشه

_اوکی

چقدر این نگرانیاش دل نشین بود

پانچ زمستونی طوسی مو با لگنیگ چرم مشکی با بوت های بلند پاشنه بلندم رو برداشتم و پوشیدم.

نشستم روی صندلی و شروع کردم به بافندن موهام که

اشکی:تموم نشد

_چرا چرا

اشکی برگشت سمتم که کار منم تموم شد بلند شدم شالم رو انداختم روی سرم که اشکی دست به سینه چند بار سر تا پام رو نگاه کرد که

_چیه؟

اشکی:خوشگل شدی

_بودم

اشکی:بر منکرش لعنت

رژم رو برداشتم که از دستم کشیده شد

_نکن دیگه بده من اونو

اشکی:نه

_اشکیییییی

اشکی رفت سمت کمد و درش رو باز کرد و کتش رو برداشت و یه برق لب از تو جیبش بیرون اورد که میرغضب رفتم سمتش و از دستش کشیدم

_این تو جیب تو چیکار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هیچکی مثل تو نبود

  دانلود رمان هیچکی مث تو نبود خلاصه : آنا مفخم تک دختر خانواده مفخم کارشناس ارشد معماریه. بی کار و جویای کار. یه دختر شاد و سر زنده که با جدیت سعی میکنه مطابق میل پدرو مادرش رفتار کنه و اونها رو راضی نگه داره. اما چون اعتقادات و نظرات خانواده اش گاهی با اون یکی نیستن مجبوره زیر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر هیولا جلد دوم به صورت pdf کامل از کیانا بهمن زاد

    #گناهکاران_ابدی ( #جلداول) #شوهر_هیولا ( #جلددوم )       خلاصه  رمان:   من گناهکارم، تو گناهکاری، همه ما به نوبه خود در این گناه، گناهکاریم من بدم، تو بدی، همه ما بد بودیم تا گناهکار باشیم، تا گناهکار بمانیم، تا ابد ‌و کلمات ناقص میمانند چون من جفا دیدم تو کینه به دل گرفتی و او انتقام

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سیلاژ به صورت pdt کامل از ریحانه کیامری

  خلاصه رمان:   سیلاژ «sillag» یه کلمه‌ی فرانسویه به معنی عطر به جا مونده از یه نفر، خاطره‌ای که با یه نفر خاص داشتی یا لحظه‌هایی که با هم تجربه کردین و اون شخص و خاطرات همیشه جلو چشماته و به هیچ اتفاق بهتری اون رو ترجیح نمیدی…     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
TORKI
TORKI
1 سال قبل

پارتاتو زیاد کن
زود زود بزارشون
میمیریم از خماری

رویا سمائی
رویا سمائی
1 سال قبل

اوه اوه دیگه کم کم اوضاع داره…….

M.h
M.h
1 سال قبل

چرا این یکی اینقدر کم بود

M.h
M.h
1 سال قبل

بچه ها اوضاع خطری شد

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x