رمان عشق صوری پارت 145 - رمان دونی

 

سرمو بالا گرفتم و حین نگاه به پنجره های اون خونه ی بدون حیاط گفتم:

“دلم‌میخواست باهم بریم پیاده روی…”

تند و سرسری گفت:

“من پیش فرزادم…واسه حساب کتاب و همون کارای دیشب.فعلا نمیتونم بیام…
بدون من برو”

پوزخند زدم و پرسیدم:

” پس پیش فرزادی؟”

“آره…سرمم خیلی شلوغ دیگه تماس نگیر”

اینو گفت و تماس رو قطع کرد.لبخند تلخی زدم…لبخند خیلی خیلی تلخ…
جالب شد!
دروغ به این بزرگی رو چطور میتونست تحویل من بده!؟
نفس عمیقی کشیدم و رفتم جلو.
جرات به خرج دادم و انگشتمو رو دکمه ی زنگ گذاشتم و فشارش دادم.
اگه خود فرهاد جواب میداد هیچی نمیگفتم اما…

“بله…؟”

صدای یه زن بود.همون صدایی که وقتی شماره اش رو گرفتم به گوشم رسید.
همون صدایی که ناز داشت حتی وقتی از سکوت من هم کلافه شده بود.
دوباره حرف زد و این حرف زدنش منو از هپروت کشوند بیرون:

“بله؟کیه؟ گفتم کیه….؟”

یک گام رفتم جلو و گفتم:

“میشه بیاین دم در…”

کنجکاو پرسید:

یک گام رفتم جلو و گفتم:

“میشه بیاین دم در…”

کنجکاو پرسید:

“شما…؟”

کمی فکر کردم و دم دستی ترین بهونه رو آوردم:

“من..من …همسایه…”

قانع شد و باور کرد و گفت:

“آهان باشه..الان میام”

صدای فرهاد رو شنیدم وقتی که ازش پرسید:

“کیه؟”

“هیچی بابا همسایه اس…خروس بدمحل!دقیقا وقتی باید بیاید که ما وسط عشق و حالیم و…”

گوشی رو گذاشت و من دیگه مابقی حرفهاش رو نشنیدم.
عصبانی و جدی رو به روی در ایستادم و خودمو آماده ی جنگ کردم.
آماده ی بحث و جدال و دعوا…
میخواستم سرش داد بزنم.داد بزنم و بگم این بود دوست دارمهات؟
این بود عشق و علاقه هات….؟
تویی که منو سر هر مورد کوچیکی آزار میدادی حالا اینجا چیکار میکنی….
آره!
وقتش بود جواب پس بده.
وقتش بود براش دادگاه برگزار کرد.
چنددقیقه بعد صبر من به پایان رسید و بالاخره در باز شد.

چنددقیقه بعد صبر من به پایان رسید و بالاخره در باز شد.
تو قاب در زنی ایستاد که تا قبل از دیدنش هیچ تصوری از صورتش نداشتم.
هیچ تصوری از حالت نگاه، رفتار یا حتی شمایلش…
حتی به خودش زحمت پوشیدن روسری یا چیزی که موهای بلوند و سرشونه های لختش رو بپوشونه نداده بود.
چشمهای کوچیکی داشت که با آرایش درشت جلوشون داده بود و بینی ای عمل شده اما زیبا و لبهایی که مشخص بود به لطف ژل اونقدر پر و گوشتی هستن.
موهای کوتاه ریخته رو پیشونیش رو کمی کج کرد تا روی چشمهاش بیفتن و بعد هم پرسید:

-امرت !؟

حتی لحنش هم موقع حرف زدن مناسب نبود.
باورم نمیشد!
این همون زنی بود که اون به من ترجیحش داد!؟
این دختر معلوم الحالی که با با یه پیرهن استین کوتاه و شلوارک کوتاه تا جلوی دراومده بود تا یه غریبه رو ببینه.
آدامس رو با حالا بعدی تو دهنش جوید و دوباره پرسید:

-اومدی اینجا منو نگاه کنی؟ نمیخوای حرف بزنی؟
نکنه لالی ؟ لالی ؟

لعنت به تو فرهاد!
دلم میخواست همونجا بالا بیارم.
کاش لااقل آدم بهتری رو پیش روی خودم می دیدم.
یه زن زیباتر و با وقار تر نه یه دختر دریده با صورتی سراسر عمل و آرایش و لحن چندش !
نه دختری که از کبودی های گردنش مشخص بود جین انجام چه کاری تا اینجا اومده.
براندارم کرد و گفت:

-گقتی همسایه ای ؟ په چطور من نمیشناسمت ؟ جدیدی ؟حالا چی میخوای ؟

بالاخره لبهام رو از هم وا کردم و گفتم:

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.3 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان ارتعاش pdf از مرضیه اخوان نژاد

    خلاصه رمان :     روزی شهراد از یه جاده سخت و صعب العبور گذر میکرده که دختری و گوشه جاده و زخمی میبینه.! در حالیکه گروهی در حال تیراندازی بودن. و اون دختر از مهلکه نجات میده.   آیسان دارای گذشته ای عجیب و تلخ است و حالا با برخورد با شهراد و …      

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یغمای بهار

    خلاصه رمان:       دلارای ایلیاتی با فرار از بند اسارت، خود را به بهشت شانه های مردی رساند که خان بود و سیبی ممنوعه… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2 / 5. شمارش آرا 1 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلوع نزدیک است pdf از دل آرا دشت بهشت

  خلاصه رمان:         طلوع تازه داره تو زندگیش جوونی کردنو تجربه می‌کنه که خدا سخت‌ترین امتحانشو براش در نظر می‌گیره. مرگ پدرش سرآغاز ماجراهای عجیبیه که از دست سرنوشت براش می‌باره و در عجیب‌ترین زمان و مکان زندگیش گره می‌خوره به رادمهر محبی، عضو محبوب شورای شهر و حالا طلوع مونده و راهی که سراشیبیش تنده.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان زهر تاوان pdf از پگاه

    خلاصه رمان :       درمورد یه دختر به اسمه جلوه هستش که زمانی که چهار سالش بوده پسری دوازده ساله به اسم کیان وارد زندگیش میشه . پدر و مادرجلوه هردو پزشک بودن و وقت کافی برای بودن با جلوه رو نداشتن برای همین جلوه همه کمبودهای پدرومادرش روباکیان پرمیکنه وکیان همه زندگیش جلوه میشه تاجایی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو فقط بمان جلد اول pdf از پریا

  خلاصه رمان :     داستان در مورد شاهین و نفس هستش که دختر عمو و پسر عمو اند. شاهین توی ساواک کار می کنه و دیوانه وار عاشق نفسه ولی نفس دوسش نداره و دلش گیر کس دیگست.. داستان روایت عاشقی کردن و پس زدن نفسه.. و طبق معمول شاهینی که کوتاه نمیاد.     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
14 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Nerges
Nerges
2 سال قبل

پارت146 رو بزارید دیییگگگگ من نمیتونم صبر کنمممم

رویا
رویا
2 سال قبل

هر روز پارت بزار این جوری بهتر منتظر میمونیم می‌فهمیم جریان چیه یادمون نمیره تو رو خدا هر روز پارت طولانی بزار

انبه
انبه
2 سال قبل

عااااااالللللللی بود
مرررسی
لطفا هر روز بزارید ممنونم 🌷🌷

$
$
2 سال قبل

خیلی خوبه عشقم ادامه بده بوج بوج
خسته نباشی عیدتم مبارک

A
A
2 سال قبل

نمدونستم میخای هر روزش کنی
حصلم سر رفته بود اومدم دیدم پارت جدید گذاشتی کیف کردم😂🚶🏻‍♀️

$
$
2 سال قبل
پاسخ به  A

اره خیلی خوب شد

سوگند
سوگند
2 سال قبل

خیلی خوب دستت مرسی نویسنده
من آنقدر از دست این شیوا و فرزاد حرس میخورم اصلا میرینن ت اعصابم

Asal
Asal
2 سال قبل

لعنتییییی چقدر زیاد بود
دو ساعت طول کشید تا بخونمش🤌

هعی
هعی
2 سال قبل

نه نه خوبه عشقم
هر روز بذاری بهتره🥲💖

من منم
من منم
2 سال قبل

بابا خو چی میشه پارت هرروز بذاری ولی مث قبل بلند
چرا اذیت میکنی تو،دقیقا تو نقطه حساس میزنی تو حس و حالمون اه

A
A
2 سال قبل

نننننننن همین جوری خوبه
هر روز بزار

$
$
2 سال قبل

ن اوکیه

$
$
2 سال قبل
پاسخ به  Asal

واااا
خیلی خوبه ادم میفهمع چی ب چیه

دسته‌ها
14
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x