شهرام سیگارش که فقط چند پک بهش زده بود رو تو جاسیگاری شیشه ای روی میز خاموش کرد و بعد به احترام پدرش از جا بلند شد.
منم همنیطور!
دستپاچه بودم و هول و مضطرب!
نمیدونم چرا هنوز هم از چشم تو چشم شدن باهاش احساس خجالت و شرم بهم دست میداد!
سرم رو پایین انداختم و شروع کردم وررفتن با انگشتهای دستم تا وقتی که نزدیک شدن و اون لحظه با همون حالت پر شرم گفتم:
– سلام…
نه جواب سلام منو داد و نه جواب سلام شهرام رو.
شاید میخواست اینجوری بهمون بفهمونه از شدت دلخوریش کم نشده.
و خلاصه اینکه توپش همچنان از ما پر بود!
مامان با لبخندی عریض به آقا رهام اشاره کرد و گفت:
-خب! گل جمع هم اضافه شد بالاخره….
شهرام نگاهی قدر دان به مامان انداخت و گفت:
-ممنون از شما مستانه خانم…
مامان با غمزه خندید و گفت:
-خواهش میکنم شهراااام جانم…
اوه! چه جانم گفتنهایی تحویل شهراممیداد بابت اون انگشتر.
اشاره کرد سر جاهامون بشینیم و وقتی نشستیم خودش هم رو به رومون نشست.
کنار مامان و مشرف به ما!
واقعا امیدی به اومدنش نداشتم چون تقریبا مطمئن بودم چشم دیدن من و شهرام رو نداره.دستکم الان نداره!
اولین چیزی که گفت این بود:
-شما دوتا خیلی پررویین خیلی !
چون اینو گفت حس کردم یه سطل آب یخ ریختن رو سرو صورتم…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز ۵ / ۵. شمارش آرا ۲
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
سلام خوبی فاطی گردو🤪❤
فاطی یکی از دوستام ی رمان خوب نوشته میخاد بذاره گفت بگم بهت چیکار کنه ک بذاریش رمانشو
سلام عزیزم
فعلا که قبول نمیکنم خیلی تو نوبتن باید صب کنه
سلام دوست عزیز
ببخشین یه سوال
من خودم نویسنده رمان هستم دوست دارم منتشرش کنم داستان جذاب و جدیدی هم داره چطوری میتونم در سایتتون بارگذاریش بکنم؟
ممنون میشم راهنماییم کنید
من ۲۰ روزی یه بار میام چند پارت باهم میخونم واقعا چرت شده🤣خیلی داره کشش میده
انقدر طولش دادین که من دیگه اولای داستان رو یادم نمیاد . برام یکمی غریب شده داستان
تر زدم تو پارتت
حالا رهام میگه دقیقا چون پرویین میخوام با ازدواجتون موافقت کنم
راستشو بگو نویسنده نیستی؟؟😂😂😂 دقیقا رهام همینو گفتااا
لعنتی تو از کجا فهمیدی🤣
لعنتی از کجا میدونستی دقیقا همین شد 🤣
تو پارت بعدی دهن سرویس
دهنت سرویس🤣 همینو گفت
خسته نباشی عزیزم
پیف😤😪🤕🤧
ادمینش که معروفه بیشتر رمانارو اون میزاره چرا با نویسنده حرف نمیزنی لااقل دو برابر کنه
خدایی چه وضعشه نه به اون پارتای اولی که تومار بود نه به اینا که ۱/۲۰قبلی ها وجدانااا چراااا خوب اصلا ادمین این رمان پیامارو نمیخوهههههه کسی نیست رسیدگی کنه
عزیزم نویسنده کم مینویسه دست ادمین که نیست😶😶😶
اره اون فقط وظیفشه برا ما بزاره که دستشم درد نکنه داره به وظیفش عمل میکنه❤
حتا حالشم خوب نباشه رمانارو پارت گذاری میکنه
پس دست ادمین نیست🙂
نویسنده خدایی گند رمان نویسی و پارت گذاری رو دراوردی
اگه بلد نیستی مگه مجبوری رمان بنویسی
😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
نگاشون کنید پست من از این رمان بیشتر بود..
بریم پایینتر…👇👇👇👇👇👇
پس نتیجه میگیریم ک پشتکارب من زیادترازپشتکاری نویسندس😐😐😐👇👇👇😂
ن اینجوری فایده نداره خودم باید بیام ادامه بدم این رمان رو توام کمک کن😐😂💔
باشه ت جلو بیوفت خودم مثل کوه پشتتم😂
پارت بعد آماده باش😂
اهم اهم
خوب پارت بعد شیوا خجالت میکشه بعد میره برا پارت بعد🤣
این رمان اولاش خیلی خوشگل بود ولی الان خیلی بد شده کلا قشنگیش رو از دست داده😐
نویسنده جان خیلی خسته شدی بزار بیام یکم دستات و ماساژ بدم زبون بسته خیلی سختی کشیده تا اومد این پارت و بنویسه😑🔪
یعنی بکم ببشتر بنویسی چی میشه… اسم این پارت نیستش که… پیلم کوتاه رو میمونه