رمان عشق ممنوعه استاد پارت 146 - رمان دونی

 

_نازی اینجا نیست

با تعجب پرسیدم :

_جانم ؟؟ نفهمیدم ؟؟

جلو اومد و دقیق کنار ماشین دست به سینه ایستاد

_گفتم که اینجا نیست

_یعنی چی ؟؟

با تمسخر نگاه ازم گرفت و گفت :

_یعنی همین که شنیدی پس زودی جمع کن و از اینجا برو آفرین پسر خوب

به سمت در خونه رفت و خواست داخل شه
که پیاده شده و عصبی دنبالش راه افتادم

_وایسا ببینم داری بچه گول میزنی آریا ؟؟

بی حوصله به سمتم چرخید

_باور نمیکنی نه ؟؟

تحقیرآمیز سر تا پاش رو از نظر گذروندم

_اگه منظورت حرفاتن که نه عمرأ

بلند و عصبی درست مثل دیوونه ها خندید
و درحالیکه با دست اشاره ای به داخل خونه میکرد گفت :

_اوکی پس خودت برو ببین آقای شکاک

به این خنده اش حس خوبی نداشتم
یعنی واقعا این دختره رفته ؟؟

وحشت زده کنارش زدم و با عجله وارد خونه اش شدم باید حتما با چشمای خودم میدیدم

تموم خونش رو گشتم ولی هیچ خبری از نازی نبود باورم نمیشد یعنی این دختره کجا رفته ؟؟

دستپاچه چرخی دور خودم زدم
و خواستم به اتاق بغلی برم

که یکدفعه با دیدن آریای که با پوزخندی گوشه لبش دست به سینه به دیوار تکیه داده و بهم نگاه میگرد

با دستای مشت شده ایستادم
و به سمتش رفتم

_تو چیزی میدونی ؟؟

بی تفاوت شونه ای بالا انداخت

_نوووچ

_من رو دست نداراز آریا بگو زنم کجاااااست ؟؟

خندید :

_تازه یادت افتاده زنته ؟

حرصی سری تکون دادم :

_تو کاری به این کاراش نداشته باش بگووو نازی کجاست

_نمیدونم !!

میدونستم خبرداره
و الکی داره اینطور میگه تا من بیخیال شم

_مطمعنی دیگه ؟؟
چون اگه بعدش بفهمم از چیزی خبر داشتی و نگفتی بدجور کلاهمون میره توی هم هااااا

دستی روی هوا تکونی داد و حرصی گفت :

_گفتم که خبری ندارم

از کنارم خواست بگذره که بازوش رو گرفتم

_وایسا … فقط یادت باشه که بار آخرم بود که بهت هشدار دادم

پوزخندی زد

_هشدار؟؟ الان داری منو تهدید میکنی ؟؟

_به نفعته که این بار هشدارمو جدی بگیری چون پا گذاشتی روی خط قرمز من و این رو اصلا نمیتونم ببخشم

دهن باز کرد چیزی بگه
که با تنه محکمی که بهش کوبیدم از کنارش گذشتم و از خونه اش بیرون زدم

حس میکردم نازی هنوز توی این شهره
و آریا داره بهم دروغ میگه

از فکرای مختلفی که توی سرم چرخ میخورد عصبی بودم و به کل روح و روانم بهم ریخته بود

فکر میکرد اینطوری بیخیال میشم
هه کور خونده بود

سوار ماشین شدم و با تموم قدرت پامو روی پدال گاز فشردم ولی هنوز چند خیابون دور نشده بودم

یکدفعه با فکری که به ذهنم رسید
بی اختیار پامو روی ترمز فشردم که ماشین با صدای بدی متوقف شد

چندثانیه با چشمای ریز شده بی حس و حال به رو به رو خیره شدم

آره نباید برم
باید از دور بمونم و آریا و خونه اش رو زیر نظر بگیرم ببینم جریان از چه قراره

با عجله فرمون رو چرخوندم
و نزدیک خونشون که رسیدیم ماشین رو پارک کردم و از دور نگاه خسته ام رو به خونشون دوختم

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تو همیشه بودی pdf از رؤیا قاسمی

  خلاصه رمان :     مادر محیا، بعد از مرگ همسرش بخاطر وصیت او با برادرشوهرش ازدواج می کند؛ برادرشوهری که همسر و سه پسر بزرگتر از محیا دارد. همسرش طاقت نمی آورد و از او جدا می شود و به خارج میرود ولی پسرعموها همه جوره حامی محیا و مادرش هستند. بعد از اینکه عموی محیا فوت کرد،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شاه دل pdf از miss_قرجه لو

    نام رمان:شاه دل نویسنده: miss_قرجه لو   مقدمه: همه چیز از همان جایی شروع شد که خنده هایش مرا کشت..از همان جایی که سردرد هایم تنها در آغوشش تسکین می یافت‌‌..از همان جایی که صدا کردنش بهانه ای بود برای جانم شنیدن..حس زیبا و شیرینی بود..عشق را میگویم،همان عشق افسانه ای..کاری با کسی ندارم از کل دنیا تنها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf از م_عصایی

  خلاصه رمان :       دختری که با عشقی ممنوعه تا آستانه خودکشی هم پیش میرود ،خانواده ای آشفته و پدری که با اشتباهی در گذشته آینده بچه های خود را تحت تاثیر قرار داده ،مستانه با التماس مادرش از خودکشی منصرف میشود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خود را پیدا میکند ….

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان لهیب از سحر ورزمن

    خلاصه رمان :     آیکان ، بیزینس من موفق و معروفی که برای پیدا کردن قاتل پدرش ، بعد از ۱۸ سال به ایران باز می گردد.در این راه رازهایی بر ملا میشود و در آتش انتقام آیکان ، فرین ، دختر حاج حافظ بزرگمهر مظلومانه قربانی میشود . رمان لهیب انتقام ، عشق و نفرت را

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سقوط برای پرواز pdf از افسانه سماوات

  خلاصه رمان:   حنانه که حاصل صیغه ی مریم با عطا است تا بیست و چند سال از داشتن پدر محروم بوده و پدرش را مقصر این دوری می داند. او به خاطر مشکل مالی، مجبور به اجاره رحم خود به نازنین دخترخوانده عطا و کیامرد میشود. این در حالی است که کیامرد از این ماجرا و دختر عطا

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ⓨⓔⓚⓣⓐ
ⓨⓔⓚⓣⓐ
2 سال قبل

ادمین جونم بیشتر و بیشترش کن
تو احتمالا خوندی تا اونجایی که نویسنده فرستاده میشه به من بگی زن پشت حیاط کیه و چرا کسی نباید ببینتش تا من دق نکنم
به خدا خدایی نکرده دق مرگ میشم میوفتم رو دستتاااااا

ⓨⓔⓚⓣⓐ
ⓨⓔⓚⓣⓐ
2 سال قبل

ایشالا 🥴😂

ⓨⓔⓚⓣⓐ
ⓨⓔⓚⓣⓐ
2 سال قبل

چرا یادم نمیاد نازی کجا رفته ؟

سوگند
سوگند
2 سال قبل

کشنگ بود
من آنقدر برای آردا میسوزه ولی تا یادم میاد نازی رو چیکار کرد دلم خنک میشه باز از نازی حرصم میگیره آنقدر شیربرنجه

علی
علی
2 سال قبل

هر روزم خوبه ک 🙁چه فرقی میکنه هر روز بزار لطفاااااااا

...
...
2 سال قبل
پاسخ به  علی

الان امروز پارت نداریم؟

علوی
علوی
2 سال قبل

خونه ته باغ رو نگشت! یا ازش اصلاً خبر نداشت.
یا نازی ول کرده رفته محله قدیمیش؟

گلاویژ - دلارای-نازی
گلاویژ - دلارای-نازی
2 سال قبل

چه کم😔

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x