رمان عشق ممنوعه استاد پارت 167 - رمان دونی

 

” آراد ”

بعد از اینکه اون دخترع لعنتی اومد و گند زد به همه چی ، مجبور شدم از عمارت بیرونش ببرم تا بیشتر از این داد و بیداد نکنه و همه رو از اتفاقایی که افتاده باخبر نکنه

مخصوصا نازی که با وجود همه این اتفاقا هنوز برام عزیز بود وقتی چشمای دریاییش رو گریون دیدم دیگه نفهمیدم چی شد و سراغ اون دختره رفتم و با خشم و تهدید بیرونش بردم

ولی میدونستم این چیزا بی فایدس
و بازم به سراغم برمیگرده پس باید یه فکر درست حسابی براش میکردم

بعد از چند ساعت سرکله زدن باهاش خسته به عمارت برگشتم و میخواستم سراغ نازی برم ولی با یادآوری لحظه آخر و حالی که داشت

پاهام از حرکت ایستاد و با خودم فکر کردم اگه بزارم فردا صبح باهاش حرف بزنم بهتره چون الان به شدت عصبیه و میدونستم با هیچ چیزی آروم نمیشه

که البته حقم داره
با این فکر کلافه دستی به یقه پیراهنم کشیدم و درحالیکه دکمه هاش رو باز میکردم با عجله به سمت اتاقم رفتم

به یه دوش آب سرد نیاز داشتم
پس یکراست وارد حمام شدم و با همون لباسای تنم زیر دوش ایستادم و تن خسته ام رو به آب سپردم

از سردی بیش از حد آب شوک بهم وارد شد ولی تحمل کردم و درحالیکه دستامو به دیوار حمام تکیه میدادم چشمامو بستم و سعی کردم برای ثانیه ای هم که شده ذهن و فکرم رو از همه چی آزاد کنم

ولی نمیدونستم تازه اول ماجراست
و چیزایی در انتظارمه که اصلا توی فکر و ذهنمم نمیگنجه

چیزی که قراره تموم زندگیم رو یه شبه عوض کنه و منو به چیزی تبدیل کنه که دیگه خودمم خودم رو نشناسم

بعد از دوش آب سردی که گرفتم خسته با همون حوله تنم روی تخت دراز کشیدم و به سقف سفید و بی روح زُل زدم

فکرم بهم ریخته بود طوری که فکر میکردم سرم در حال انفجاره و کم مونده دیوونه بشم

کلافه روی تخت نشستم و چنگی به موهای خیس و پرپشتم کشیدم لعنتی وسط این همه گیر و دار این دختره رو کم داشتم

بلند شدم و از روی پاتختی سیگار و فندک رو برداشتم و بدون اهمیت به سردی هوا وارد بالکن شدم و سیگاری روشن گوشه لبم گذاشتم

پوک عمیقی بهش زدم
و از بین دودهای زیادش خیره روبه‌رو شده و به فردا فکر میکردم

فردایی که روز سرنوشت سازی برام بود
از یه طرف باید با نازی حرف میزدم و از طرف دیگه تکلیف اون دختره رو معلوم میکردم و از دروغ و راست حرفاش مطمئن میشدم

اینقدر سیگار کشیدم و حرص خوردم
که نفهمیدم چطور زمان گذشت و وقتی به خودم اومدم که صبح شده بود و هوا کم کم داشت روشن میشد

سیگار نیمه سوز بین انگشتامو روی زمین پرت کردم و درحالیکه زیر پام لهش میکردم زیر لب با خودم زمزمه کردم :

_زود باش باید همه چی رو درست کنی مرد !!

بعد از پوشیدن لباس مناسبی میخواستم از خونه بیرون بزنم و سراغ اون دختره برم ولی همین که داشتم از کنار اتاقی که نازی میموند میگذشتم

با یادآوری اتفاقای دیشب پاهام از حرکت ایستاد باید باهاش حرف میزدم آره نمیشد اینطوری به امون خدا ولش میکردم

با دلهره ای تقه ای به در اتاقش کوبیدم ولی همین که در اتاقش رو باز کردم با ندیدن هیچ کسی توی اتاق جفت ابروهام بالا پرید

یعنی این وقت صبح کجا رفته ؟

گیج سری تکون دادم و در رو بستم
با فکر اینکه حتما توی خونه اس و شب باهاش حرف میزنم بیخیال از پله ها پایین رفتم

بهتر بود اول سراغ اون دختره میرفتم و تکلیفش رو باهاش مشخص میکردم بعد که سرحال اومدم و انرژی داشتم سراغ نازی میومدم

با این فکرا خودم رو آروم کردم
بعد از اینکه سوار ماشین شدم با سرعت از خونه بیرون زدم و سروقت تنها آدرسی که از اون دختره داشتم روندم

باید سر از کارش درمیاوردم
هنوز یه چیزایی از اون شب یادمه از اولش هم مشکوک بود و همش بهم میگفت استاد

معلوم بود از قبل من رو میشناخته ولی چطوری و از کجا ؟؟

پامو روی پدال گاز فشردم و تموم حرصم روی ماشین پیاده میکردم همین که به خونه ای که شب قبل که دختره رو سر کوچه اش پیاده کردم رسیدم

اخمامو توی هم کشیدم
و به شماره ای که بهم داده بود زنگ زدم
ولی هرچه بوق میخورد برنمیداشت

دیگه داشت اون روی من رو بالا میاورد نمیدونم دقیق چند ساعتی بود که معطلش شده بودم ولی هیچ خبری ازش نبوددرست انگار آب شده و به زمین رفته باشه

یکدفعه به سیم آخر زدم پس بیقرار از ماشین پیاده شدم و سمت خونه اش رفتم

چند باری اف افش رو زدم
ولی بازم جوابی نمیداد یعنی چی شده ؟؟
این کارا یعنی چی ؟؟

حتما کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست
با این فکر گوشی از جیبم بیرون کشیدم و به یکی از دوستام که توی دانشگاهی که تدریس میکردم کارمند بود زنگ زدم

اسم و مشخصات دختره رو دادم و ازش خواستم هرچی آمار و مشخصات ازش میتونه برام گیر بیاره باید میفهمیدم دور و برم چه خبره

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان نیکوتین pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان :       سَرو، از یک رابطه‌ی عاشقانه و رمانتیک، دست می‌کشه و کمی بعد‌تر، مشخص می‌شه علت این کارش، تمایلاتی بوده که تو این رابطه بهشون جواب داده نمی‌شده و تو همین دوران، با چند نفر از دوستان صمیمیش، به یک سفر چند روزه می‌ره؛ سفری که زندگیش رو دستخوش تغییر می‌کنه! سرو تو این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هشت متری pdf از شقایق لامعی

  خلاصه رمان: داستان، با ورودِ خانواده‌ای جدید به محله آغاز می‌شود؛ خانواده‌ای که دنیایی از تفاوت‌ها و تضادها را با خود به هشت‌متری آورده‌اند. “ایمان امیری”، یکی از تازه‌واردین است که آیدا از همان برخوردِ اول، برچسب “بی‌اعصاب” رویش می‌زند؛ پسری که نیامده، زندگی اعضای محله‌ و خصوصاً خانواده‌ی آیدا را به چالش می‌کشد و درگیر و دار این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان والادگر نیستی
دانلود رمان والادگر نیستی به صورت pdf کامل از سودا ترک

      خلاصه رمان والادگر نیستی : ماجرای داستان حول شخصیت والادگر، مردی مرموز و پیچیده، به نام مهرسام آشوری می‌چرخد. او که به خاطر گذشته‌ای تلخ و پر از کینه، به مردی بی‌رحم و انتقام‌جو تبدیل شده، در جستجوی عدالت و آرامش برای خانواده‌اش است. اما وقتی که عشق در دل تاریکی و انتقام جوانه می‌زند، همه چیز

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در امتداد باران

  دانلود رمان در امتداد باران خلاصه : وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواندن دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و در دوران دانشجویی با او همکلاس بوده است… این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی به این

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Helma
Helma
2 سال قبل

قشنگ این رمان قابلیته اینو داره که بکشتت خوب چه وضعشه اخهههههههه😐

فروز
فروز
2 سال قبل

بابا این چه وضعشه چی شد یهو من فکرکردم تو این پارت میره دنبال نازی و متوجه میشه بارداره…ولی انگار پای یه شخصیت جدید داره به رمان باز میشه..بابا بیخیال دیگه خسته شدیم

neda
neda
2 سال قبل
پاسخ به  فروز

دقیقا… من اعلام کردم اگ من مردم تقصیر این دوتا بی‌شعوره

حدیثه
حدیثه
2 سال قبل

همش همین ?! خسته و کلافه تا صبح سیگار کشید بعد رفت خانه دختره

Roghayeh
Roghayeh
2 سال قبل

باز خوبع ی ذرع تغییر کرد رمان 😐
.
.
.
خستم شد دگ…!
یا تمومش کن یا بیشتر کن پارتاشو/:

neda
neda
2 سال قبل

من بلاخره از دس اینا سکته میکنم، حالا ببین کی گفتم فاطی…
خونم گردن این آراد و نازی نفهم…

مهسا
مهسا
2 سال قبل
پاسخ به  neda

😂😂😂😂اخی بمیرم حتما میرم دیه ازشون میگیرم

Fati
2 سال قبل

وای خدا مگه میشه نازی یه روز خونه نباشه کسی نفهمه اگه اونم نفهما مائده که با نازی از اون خبر نمگیرن؟؟؟؟

آخرین ویرایش 2 سال قبل توسط Fati
Negar
Negar
2 سال قبل

کوتاه بود

ریحانه
ریحانه
2 سال قبل

به خدا اگه بیشتر بزاری اسمون به زمین نمیاد هااااا
یکم بیشتر بزار خیلی کش دادیش اینجوری رمان لوز میشه

مخاطب
مخاطب
2 سال قبل

دیگه داری یه کاری میکنی من قید این رمان رو بزنم و دستمو داغ کنم که دیگه تو سایت ها رمان نخونم…..

مخاطب
مخاطب
2 سال قبل

واقعاً دیگه گندشو درآوردی با این پارت گذاشتن …مسخره بازی شده ما چند سال صبر کنیم ؟؟!!

عاطفه
عاطفه
2 سال قبل

من اگه میدونستم بقیه این رمان کجا باید بخونم ..دیگه وقتمو اینجا برای دوتا خط هدر نمیدادم

ضحا
2 سال قبل
پاسخ به  عاطفه

منم همین طور

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x