رمان قایم موشک پارت 11 - رمان دونی

 

 

نگاهش روی من می‌شینه.

” هوم ” خفه‌ای توی گوشی می‌گه.

سرم رو پایین می‌ندازم و گوشم رو تیز می‌کنم‌.

صدای شخص پشت خط رو نمی‌شنوم.

امیر می گه:

 

– حالا فردا دیگه انشاالله…

 

کف دستشو روی صورتش می‌کشه و کلافه قبول می‌کنه:

 

– باشه… باشه…. شب میایم.

 

دختره نیست. مطمئن شدم.

چون گفت:

 

– عصر کار دارم. یا امشب یا فردا…

 

دیگه برام حرفاش جذابیتی نداره و اشتهامم کاملاً کور شده.

با غصه به چلوکباب نیم خورده و سالاد دست نخورده‌م نگاه می‌کنم.

یه تیکه برگ کاهو می‌ذارم دهنم و از پشت میز بلند می‌شم.

امیر تلفنش تموم شده و مثل لاشخورا منتظره برم تا بقیه غذام رو بخوره.

با چشم ریز نگاهش می‌کنم:

 

– چیه؟

 

آب دهنشو قورت می‌ده و نگاهش رو از چلو کباب می‌گیره.

 

– برو دیگه… چی می‌خوای اینجا؟

 

 

 

لبخند ملیحی روی لبم می‌شینه.

یعنی اگه یه درصد فکر کرده امروز با اون شاهکاری هاش چیزی از من بهش می‌ماسه، سخت در اشتباهه.

 

با لحن مسخره‌ای می‌پرسم:

 

– منتظری برم غذامو بخوری؟

 

مشکوک نگاهم می‌کنه و جواب نمی‌ده.

پوزخند بلندی می‌زنم:

 

– من جون به عزرائیل نمی‌دم. اونوقت به تو چلو کباب بدم؟

 

مثل یوزپلنگ کمین می‌گیره حمله کنه که اصلا امون نمی‌دم و توی جفت غذاها تف می‌کنم.

 

دهنش باز می‌مونه.

وا می‌ره.

ناباور می‌گه:

 

– دهنت کج شه به حق پنج تن. تف کردی توش انگل؟

 

خونسرد پلک می‌زنم و سرمو تکون می‌دم.

با لبخندی حاکی از رضایت می‌گم:

 

– نه خود خورد، نه کَس دهد، گنده کند به سگ دهد و صحبتا…

 

دندوناشو بهم فشار می‌ده و از روی مبل بلند می‌شه.

کتشو چنگ می‌زنه و سمت در می‌ره.

 

– دیارا من یه بلایی سر تو بیارم اون سرش ناپیدا…

 

 

 

(امیر)

 

از خونه بیرون می‌زنم.

شماره‌ی پریسا رو می‌گیرم.

 

– بله امیر؟

 

پشت لندکروز می‌شینم و ماشین رو روشن می‌کنم.

 

– کجایی؟

 

با مکث کوتاهی می‌گه:

 

– خونه…

 

زبونم رو توی لپم فشار می‌دم.

هرچقدر هم قراردادی و الکی، بازهم من الان متاهلم…

وجهه خوبی نداشت اگه می‌رفتم خونه دوست دختر سابقم!

 

– ربع ساعت دیگه بیا دم در…

 

اعتراضش بلند می‌شه:

 

– جدیدا خونه من لولو خورخوره داره؟ قبلا که خوب سر و تهتو می‌زدن اینجا بودی!

 

از دست غرولندهاش خسته می‌شم.

جدی و کوبنده می‌گم:

 

– پریسا دو مین دم در می‌ایستم. اومدی که اومدی؛ نیومدی از پشت تلفن همه چیو تموم می‌کنم!

 

 

 

هول می‌شه.

 

– باشه… باشه میام.

 

– جلوی در خونه‌تم.

 

و گوشی رو قطع می‌کنم.

با انگشتام روی فرمون ضرب می‌گیرم.

واقعا منتظرم دو دقیقه بشه سه دقیقه تا برم.

اما خب زود میاد بیرون و سوار ماشین می‌شه.

نگاهم روی موهای طلاییش که از شال مشکیش بیرون ریخته، می‌شینه.

 

– سلام…

 

به سختی ازش نگاه می‌گیرم.

دهنم بهم چسبیده.

هیچی نمی‌تونم بگم. فقط سر تکون می‌دم براش.

 

– بریم همون کافه همیشگی…

 

به سختی بزاق دهنمو قورت می‌دم.

و دوباره فقط سرتکون می‌دم.

دستشو دراز می‌کنه ضبط ماشین رو روشن کنه که نگاهم دوباره روی دست کشیده و ظریفش میخ می‌شه…

دستبندش، ساعتش، انگشترش و حتی بند انگشتی هاش هموناییه که من براش خریدم.

فضای ماشین خیلی برام سنگینه.

نفسم بالا نمیاد.

شیشه رو پایین می‌دم و سعی می‌کنم کمی نفس بکشم.

پریسا طعنه می‌زنه:

 

– ساکتی امیرخان! خوب از پشت تلفن واسم کری می‌خوندی که…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لیلی به صورت pdf کامل از آذر _ ع

    خلاصه رمان:   من لیلی‌ام… دختر 16 ساله‌ای که تنها هنرم جیب بریه، بخاطر عمل قلب مادربزرگم  مجبور شدم برای مردی که نمیشناختم با لقاح مصنوعی بچه بیارم ولی اون حتی اجازه نداد بچم رو ببینم. همه این خفت هارو تحمل کردم غافل از اینکه سرنوشت چیزی دیگه برام رقم زده بود     به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کد آبی از مهدیه افشار

    خلاصه رمان :         همه می‌گن بزرگترین و مخ ترین دکتر تهرون؛ ولی من می‌گم دیوث ترین و دخترباز ترین پسر تهرون! روزبه سرمد یه پسر سی و چند ساله‌ی عوضی نخبه‌س که تقریباً تمام پرسنل بیمارستان خصوصیش؛ از زن و مرد گرفته تو کَفِش تاید شدن ::::)))))     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طور سینا pdf از الهام فتحی

    خلاصه رمان :         گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه…وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بغض پاییز

    خلاصه رمان :     پسرك دل بست به تيله هاى آبى چشمانش… دلش لرزيد و ويران شد. دخترك روحش ميان قبرستان دفن شد و جسمش در كنار ديگرى، با جنينى در بطن!!   قسمتی از داستان: مردمک های لرزانِ چشمانِ روشنش، دوخته شده بود به کاغذ پیش رویش. دست دراز کرد و از روی پیشخوان برداشتش! باورِ

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سوگل
سوگل
1 سال قبل

سلام نمیدونم نظر منو میخونید با نع ولی این حرفو باید میزدم
این رمان خیلی وقته نوشته شده و من تا نصف شو هم خوندم ولی اون کسی که قبلا مینوشت کانلشو تغییر داد و دگیل پارت های این رمان رو نگذاشت ولی اگه میشه شما حدقل هر دو روز یک بار یه پارت بلند بزارید میاین چهار تا خط مینویسین و میرین واصلا براتون مهم نیست کی رمانو میخونع

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x