ویلای طالقان خیلی بهتر از تصورمون بود.
درسته که از امیر انتظار یک خرابه داشتم که فقط قیافه داشته باشه و حتی یه خونه که شب سرمون آوار نشه هم از نظرم توقع زیادی بود برای این بزرگوار اما، اینجا دیگه خیلی بهتر از یه ویلای خوب بود.
نگاه پر افتخاری ضمیمه میکنم و با دست محکم میکوبم پس کلهش.
– نه…. خوشم اومد!
پوزخندی میزنه.
– من پیدا نکردم. ستون. من که بیست چهاری ور دل خودت بودم.
چپ چپ نگاهش میکنم.
– پس میگیرم تعریفمو.
چمدونامون رو میاره داخل و غر میزنه:
– تعریفی نکردی. فقط خوشت اومد!
طلبکار میگم:
– تو ذهنم که کردم! همونا رو میخوام پس بگیرم. از اولش هم میدونستم از تو آبی گرم نمیشه.
توجهی نمیکنه و در عوض مثل بچه ها نق میزنه:
– دیارا کلفت شخصی که نگرفتی بیا خودت بار و بساطت و ببر اه.
شیطانی میخندم و حین دور شدن ازش داد میکشم:
– کارتو بکن. وا کوزت انقدر پر حرف هم نوبره به خدا!
قایم موشک😈
#پارت260
(امیر)
– زیر زمینش استخر داره دیارا… میخوای بری؟
از نرده های طبقه بالا آویزون میشه و با حالت مسخرهای میگه:
– آره عزیزم حتما… بیکینی مشکیمو واست بپوشم یا سرخابیه؟
نفسمو فوت میکنم و ترجیح میدم دهن به دهنش نذارم.
هزار الحمدلله عفت کلام نداشت، خجالت مجالت هم حالیش نبود.
یهو یه چی میگفتم، یه جوابی میدادم از خجالت روم نمیشد سرمو بلند کنم.
بحثو عوض میکنم:
– فیلم ببینیم؟ حوصلهم سر رفته
بدو بدو میاد پایین.
خودش رو یک ضرب کنارم روی کاناپه میندازه.
دریغ از ذرهای لطافت و زنانگی…
انگار با پسر عمهم اومدم مسافرت.
شکر خدا!
غربت بازی درمیاره:
– من! من! من باید فیلمو انتخاب کنم!
قایم موشک😈
#پارت261
میدونستم این بچه به هرچی نه بگه، در مقابل فیلم بسیار بسیار سست عنصر تشریف داره.
من که مطمئن بودم فیلم هم ببینم هیچی ازش نمیفهمم و صرفا میخواستم دور و ورم یه صدایی باشه که توی فکر نرم و بیشتر از این افسرده نشم، میخواستم فیلم بذارم.
پس محتوا خیلی مهم نبود.
– بذار…
و دقیقا رو چه حسابی یادم رفته بود سلیقه فیلم دیدنم با دیارا زمین تا آسمون فرق داره رو خدا میدونه و بس!
یعنی، همون موقعی که به آرامش متلق نیاز داشتم، یه فیلمی گذاشت… یه فیلمی گذاشت که به لعنت خدا نمیارزید!
دیارا محال بود از ماتریکس فیلم های فانتزی و علمی تخیلی خارج بشه و حالا یه فیلم اکشن_ علمی_ تخیلی_ فانتزی گذاشته بود!
با بلندترین صدای ممکن.
همهی ماست ها رسما توی قیمه ها ریخته شده بود.
چارهای نداشتم بشینم کف زمین با صدای بلند گریه کنم و دو دستی بزنم تو سر خودم.
شخصیت های سبز و آبی با گوش های دراز و زبونی که هیچ جایی نبود، با اون صدای جن مانند سر هم عربده میکشیدن و با اون تفنگ های فضایی سمت هم تیر پرت میکردن.
قایم موشک😈
#پارت262
گوش خراش ترین صدای ممکن توی اون لحظه رو به لطف دیارای با صدای بیش از هشتادتا داشتم میشنیدم.
با یه قیافهی نالان و گریه داری، مثل گربه شرک نگاش میکنم.
– دیارا… تو رو به قبر پیر مقدس! این بی صاحابو قطع کن… غلط کردم… من نخوام فیلم ببینم کیو باید ببینم؟
حالا از شانس تخم مرغی من، دیارا در مواجهه با همه مسائل مهم جهان هستی، از یه سیب زمینی بی بخارتر رفتار میکردها ولی، بحث فیلم و سریال که میشد…
وای خدا واسه دشمن آدم هم نخواد.
این بچه یه طوری غیرت و تعصب روی فیلم و سریال های مورد علاقهش داشت که اصلا وای فقط… وای!
مثل میرغضب بهم چشم غره میره و تهدید آمیز میگه:
– هان؟ چیه؟ چی میگی؟ یعنی میخوای بگی با فیلم های من حال نمیکنی؟
کشدار و دلجویانه میگم:
– نههه باباااا…. بدبین نبودی تو که…
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 4.5 / 5. شمارش آرا 78
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
این دوتا خیلی باحالن😂
دیر به دیر که میاد کم که میاد تازه وقتی دیر میزارین حداقل انقدر کشش ندین هی دعوا دعوا دعوا خب یکساله دعوا دارن یکم تغییر بدین روندو
از پارت های این رمان ک سال به سال میاد بگذریم،اوای توکا نمیخواد پارت بده؟
میخوام پیشنهاد بدم که این رمانو ادامه نده پارت گذاری خیلی ناجوره و قبلا پارت ها بالای 1000 نبودن ؟
واقعا رمان قشنگیه حیف که دیربهدیر وکوتاه پارتاش گذاشته میشه
الان بگم بعد از یه سال این پارت چیه میگین چرا همش غر میزنی خیلی خیلی کم بود
بیشتر بگو که خوب گفتی قربونت دهن مبارکت