رمان مجبوری نفس بکشی پارت یازدهم - رمان دونی

رمان مجبوری نفس بکشی پارت یازدهم

…‌‌

….بهتر بود دیگه چیزی نگم بهشون خواستم برم تو اتاق که

مامان جلو رامو گرفت

 

-یعنی چی که می خوای بری ها؟ نمی‌ذارم بری حتی شده تا آخر عمرت باید فلج بمونی حق نداری از آقاجونت کمک بخوای فهمیدی؟

 

-نه نفهمیدم، مامان خانم ماشالله عقل دارم بچه ۱۵ ساله که نیستم خودم میدونم دارم چیکار میکنم فهمیدی؟

 

مامان هیچی نگفت و سکوت کرد منم راهمو کشیدم و رفتم تو اتاق، ویانا هم پشت سرم اومد و بهم کمک کرد تا برم روی تخت

آره، من خیلی با مادرم بد رفتاری میکنم اما حس میکنم بخاطر بیماری که بابام داشت اینجوری شده‌… شاید از اون به ارث بردم، خودم نمیخوام تند حرف بزنم و ناراحتش کنم به هر حال مادرمه اما همه میگن که مریضی بابام، مشکل توی کنترل عصبانیت رو از بابام گرفتم…. ولی خب مهم نیست خود مامانم میدونه و ناراحت نمیشه مهم اینه

-ویانا؟

 

-بله

 

-میتونی چن تا تار مو از سر سپهر بکنی لای دستمال بزاری بهم بدی؟

 

-میخوای چیکار ؟؟

 

-سوال نپرس لطفا میتونی؟

 

-سعی خودمو میکنم

 

-مرسیییی

 

ویانا رفت بیرون تا با سپهر بره داروخونه برام اون قرص رو بخرن

گوشیم رو برداشتم تا به آقاجون پیام بدم

 

“سلام اقاجون، عسل هستم فردا وقت داری؟میخوام باهات حرف بزنم…!”

یک ربع گذشت تا جوابم رو داد

“سلام دخترم،حتما فردا بیا عمارت”

 

خب این قضیه هم حل شد،فردا میرم خونه‌ی آقاجون و ازش میخوام منو بفرسته به ی کشور دیگه برای درمان، و یکی رو هم باهام بیاره حداقل آدم های آقاجون مورد اعتماد تر هستن تا پرستاری که حتی نمیشناسمش….

 

دلم بدجوری میخواست با آراد حرف بزنم، میخوام ازش خداحافظی کنم و براش آرزوی موفقیت کنم…

 

اما حیف حیف که نمیتونه بیاد اینجا!!

 

چطوره بهش پیام بدم؟آره بهش پیام میدم اینجوری وقتم هم گرفته نمیشه تا فردا یا پس‌فردا برم ببینمش

 

رفتم توی واتساپ و اسمشو لمس کردم، چه جالب عکس خودش پروفایلش نبود، فقط یه صفحه سیاه بود و همچنین از شانس خوب من آنلاین بود…

 

“سلام،آراد باید باهات حرف بزنم”

به دقیقه نکشید جواب داد

 

“سلام خانم بی معرفت خوبی؟”

 

“خوبم، تو خوبی؟”

 

“وقتی تو رو نبینم اصلا خوب نیستم”

 

وای من چم شد؟ قلبم داره میاد تو دهنم، نه نه نه بخاطر عذاب وجدانشه و فکر میکنه تقصیر اونه آره بابا

 

“چرا باید من رو ببینی؟”

 

“میتونم بهت زنگ بزنم؟”

 

“آره زنگ بزن”

 

بلافاصله بعد از این پیام گوشیم زنگ خورد

 

-الو؟

 

-عسل، دلم برای صدات تنگ شده بود

 

-چرا باید دلت تنگ بشه؟

 

-عسل من دوست دارم

 

وای نه نباید همو دوست داشته باشیم، من باید برم، نمیشه نه

 

سریع کوشی رو قطع کردم و دستمو گذاشتم روی سینم، قلبم تند میزد. خیلی تند حالت تهوع گرفتم…

 

نه نباید این اتفاق بی افته…

 

برام یه پیامک اومد، سریع نگاه کردم اما از طرف آراد نبود…

ایمیل بود

یاد خفاش شب افتادم و سریع ایمیل رو باز کردم

یه ویدیو بود هندزفریم رو برداشتم و ویدو رو باز کردم

از چیزی که دیدم و شنیدم توی شوک بودم یعنی چی؟چراااا؟ خدای من باورم نمیشه، مادر من همچین کاری نمیکنه، وای خدای من…. گوشام داره سوت میکشه نمی تونم باورم

 

زیر لب زمزمه کردم-نه نه،نه نه نههه

اشکام دونه دونه میریختن نه……

امکان نداره غیر ممکنه

 

 

 

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان عشق صوری پارت 24
دانلود رمان خفقان

    خلاصه رمان:         دوروز به عروسیم مونده و باردارم عروسی که نمیدونه پدر بچه اش کیه دست میزارم روی یه ظالم،ظالمی که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 2.8 / 5. شمارش آرا 5 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نشسته در نظر pdf از آزیتا خیری

  خلاصه رمان :     همه چیز از سفره امام حسن حاج‌خانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش می‌کرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه می‌دونست خانم‌جلسه‌ایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجی‌درخشان زنگ می‌زنه و خبر می‌ده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ خود حاجی و پسر وسطیش، صابر و تازه

جهت دانلود کلیک کنید
رمان در پناه آهیر
رمان در پناه آهیر

خلاصه رمان در پناه آهیر افرا… دختری که سرنوشتش با دزدی که یک شب میاد خونشون گره میخوره… و تقدیر باعث میشه عاشق مردی بشه که پناه و حامی شده براش.. عاشق آهیر جذاب و مرموز !     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان با هم در پاریس

  خلاصه رمان:     داستانی رنگی. اما نه آبی و صورتی و… قصه ای سراسر از سیاهی وسفیدی. پسری که اسم و رسمش مخفیه و لقبش رباته. داستانی که از بوی خونی که در گذشته اتفاق افتاده؛ سر چشمه می گیره. پسری که اومده تا عاشق کنه.اومده تا پیروز شه و ببره. دختری که سر گرم دنیای عجیب خودشه.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تو را در گوش خدا آرزو کردم pdf از لیلا نوروزی

  خلاصه رمان :   غزال دختر یه تاجر معروف به اسم همایون رادمنشه که به خاطر مشکل پدرش و درگیری اون با پدر نامزدش، مجبور می‌شه مدتی همخونه‌ی خسرو ملک‌نیا بشه. مرد جذاب و مرموزی که مادرش به‌خاطر اتفاقات گذشته قراره دمار از روزگار غزال دربیاره و این بین خسرو خان… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
2 سال قبل

پس کی پارت بعدی رو میذاری؟

Arad
Arad
2 سال قبل

چرا دیگه پارت نمیزارید؟

Nahar
Nahar
2 سال قبل

چرا پارت نمیذاری؟؟

بی نام
بی نام
2 سال قبل

چنتا تار موی سپهر سحر کرد رمان.

...
...
2 سال قبل

دیگ پارت نمیزاری؟

Nahar
Nahar
2 سال قبل

چییی شدهههه اخه چرا اینجا تموم شد؟؟
عسل خیلی ظالمی😒😒😒

معصومه
معصومه
2 سال قبل
پاسخ به  Nahar

فک کنم مامانش گفته که ترمز ماشین اینارو دست کاری کنن

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x