23 دیدگاه

رمان مجبوری نفس بکشی پارت سوم

4
(3)

خندیدم-مث سگ داری دروغ میگی

-دروغ نمیگم بخدا حتی میتونم همین الان کاری کنم ک رفیقم با دوست دخترش بیاد و بهت بگه که اشتباه برداشت کردی

-کاری نکن که بیاد، به زودی میرم تهران اونجا میبینمش شاید اگر بفهمم اشتباه متوجه شدم، ببخشمت اما هیچوقت دوباره باهات نمیشم هیچوقت فهمیدی؟

اشکی که توی چشماشه رو دیدم اما مهم نبود من خیلی وقته احساساتم مرده نمیتونست بعد از اون بیاد دنبالم؟نمیتونست یک هفته بعدش بیاد؟ اصا یه ماه دیگه؟ اصا یه سال؟ چرا من دوسال این همه زجر کشیدم؟ چرا هیچکس نگفت داری اشتباه میکنی عسل؟با دو رفتم سمت خونه و در باز کردم و داد زدم

-شما همتون میدونستید چرا زودتر بهم نگفتید هانننن؟ چرا من دوسال عمرم و تباه کردم؟ چرا این همه خاستگار رو رد کردم چون میترسیدم دوباره بهم خیانت بشه هانننن؟ چراا نگفتید شما که میدونستید چرا نگفتید؟ الان شاید با همونا یه زندگی خوب داشتم، چرا نگفتید بهم؟چرا… چرا

گلوم میسوخت، صدام گرفت، عصبی بودم خیلی عصبی بودم

عمو سامان اومد سمتم

-نیا نیاااا

مامان اومد با داد بیشتری گفتم

-نیا از کی میدونستید ها؟

نگام رفت رو سپهر، اونم میدونست مطمئنم

رفتم یقش رو گرفتم

-توعم میدونستی نه؟میدونستی؟؟؟آرهه؟

رفتم سمت سهند

-توعم میدونستی هوممم؟

همتون میدونستید اما نگفتید آره؟گذاشتید الکی الکی دوسال تمام تو لجن دست و پا بزنم آره؟

میگفتم و میگفتم و همینجوری اشک می‌ریختم از این ناراحت نبودم ک اشتباه متوجه شدم از این ناراحت بودم چرا زودتر بهم نگفتن…

علی اومد تو

رفتم سمتش

داد زدم – تو چرا نیومدی دنبالم نگفتی؟چرت نگفتی؟خوشحال بودی دو سال زجر کشیدم؟دوسال عین مرده ها زندگی کردم، دوسال کم نیست لعنتی

با مشت هام میکوبیدم به سینش و گریه میکردم اونم گریه میکرد

علی-عسل بخدا اومدم بخدا اومدم نخواستی گوش بدی، فکر کردم دیگه منو نمیخوای رفتم ترکیه عسل خواهش میکنم عسل

چشمام سیاهی رفت و بیهوش شدم

پ.ن:بابت تاخیر معذرت میخوام،لطفا نظر خودتون رو کامنت کنید.

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 1 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

23 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
پ‍ری
پ‍ری
1 سال قبل

خودش زود قضاوت کرده خودش به عشقش اعتماد نداشته خودش مهلت حرف زدن نداده بعد الان طلبکار همس؟
چه چرت

Fatemeh
Fatemeh
1 سال قبل

والا خب شروع رمان خوب نبود زیاد هم باحال به نظر نمیاد طرز نوشتن و توصیف کردن هم خیلی ساده و ابتدایی هسته

فاطمه
1 سال قبل

عالی بود منتظر ادامه اش هستم

asma
1 سال قبل

رمان عالیه لطفا همیشه بزاد
و البته زیاد ترش کن اخه خیلی کمه
میشه؟
😍

asma
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

مرسی عسل جون 😍

بینام
بینام
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

عسل جان رمانت عالیه 👌
فقط میشه بگی چجوری توی سایت رمان میزاری؟ اخه منم یه رمان دارم که نصفشو نوشتم ولی دلم میخواد نظر مردم راجب قلمم بدونم 🙂

Mahsa
Mahsa
پاسخ به  بینام
1 سال قبل

باید با ادمین صحبت کنی تا عضوت کنه البته حالا یکم شلوغه و خیلیا توی صف هستن یکم طول میکشه
خوب میتونی یکی از پارتاش رو هم زیر رمانا یا چت روم بزاری تا درمورد قلمت بگن و البته کمکتم میکنن جایی مشکل داشتی🙃

Nahar
Nahar
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

پارت بذار دیگه ما منتظریما🥺🥺🥺💔💔

Maaayaaa
Maaayaaa
1 سال قبل

اگه هر رو طولانی بزارید که خیلی خوبه رمانت خوبه موفق باشی❤️

maghare
maghare
1 سال قبل

پس دلارای چی میشه دیگه اونو پارت گذاری نمیکنید

...
...
1 سال قبل

کم بود🥺

Nahar
Nahar
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

عه عسل خانم کم بودا😂😂

Nahar
Nahar
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

ارررعععع باید بکنی😂😂♥️

امیدوارم تا اخر این رمان اینجوری نظرسنجی کنی 😂😁♥️

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط Nahar
Nahar
Nahar
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

😎😎

ثنا
ثنا
پاسخ به  Asal_m
1 سال قبل

مرسی از قلم‌تون

ghazal
ghazal
1 سال قبل

عالیییی👍

دسته‌ها

23
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x