رمان ناسپاس پارت 11

3
(1)

 

من هاج واج نگاهش کردم و اون پوزخند زنان سمت تخت رفت.این آدم هر نیتی که از زدن این حرف داشت نیت سالمی نبود.اگه میخواست باهام شوخی بکنه که شوخی بدی بود.
اگه میخواست سر به سرم بزاره که بازم شخص بدی رو برای اینکار انتخاب کرد.
از کنارم رد شد و رفت سمت تخت.
چرخیدم سمتش و گفتم:

-بد کردم کتتون رو از اون عروس فراری گرفتم!؟هزارو یک فکر و خیالتون اشتباه بوده…من اینکارو کردم فقط بخاطر اینکه…

حرفمو برید و گفت:

-خب دیگه سخنرانی نکن.

اخم کردم و با لبهای آویزون گفتم:

-این اسمش توضیح برای رفع فکرهای غلط بود!

-توضیحت به درد من نمیخوره!

پسره ی خودخواه و خودشیفته.پشت چشمی نازک کردم و گفتم:

-پس لطفا لباس بپوش و بیا صبحانه بخور…اونجا همه منتظرن تو بیای!

یکم لوسیون به تنش زد و گفت:

-میام ..

با تذکر گفتم:

-یه وقت لخت نیایاااا…منظورم اینجوریه! یه چیزی تنتون کنید و بیاین!

چپ چپ نگاهم کرد و بعد پرسید:

-قبلا شاغل بودی!؟

نمیدونم چرا این سوال رو می پرسید اما خب منم حساسیت به خرج ندادم و جواب دادم:

-آره چطور مگه!؟

با طعنه پرسید:

-لابد معلم دینی عربی بودی!؟

منوجه طعنه و کنایه ی توی کلامش و حتی لحن تمسخر آمیزش شدم.بهم برخورد اما انگار باید با این آدم کنار میومدم در هرصورت گفتم:

-نخیررر!تو گل فروشی کار میکردم به یه سری دلایل شخصی که اصلا نیازی نمیبینم واسه کسی توضیح ببینم اخراجم کردن!

کش و قوسی به بدنش داد و گفت:

-خب حالا توضیح نمیخوام.دراز میکشم بیا منو ماساژ بده!

یا خود خدا! یارو اصلا تو باغ نبود! آخه چه تصوری از اینجا داشت.کم کم داشت باورم میشد اون فکر میکنه همچنان تو خارج از ایران داره وقت میگذرونه….من میگم لختی و پوششت رو رعایت کن اون میگه بیا منو ماساژ بده!

بازم با کلافگی گفتم؛

-واااای….میشه اینقدر منو حرص ندین؟ نه من ماساژورهستم نه اینجا تایلند…بعدشم…محرم و نامحرمی گفتن!

نشست رو تخت و پرسشی گفت:

-ساتو!؟

آهسته جواب دادم:

-بله!؟

خیلی جدی گفت:

-یا میای منو ماساژ میدی یاهم از حقوق این ماهت خبری نیست!

زور زور زور….مردهای ما سالیان سال بود که عادت داشتن به زنها زور بگن.اینم الان در نوع خودش یه زور بود.وقتی به من میگفت یا باید فلان کارو بکنم یاهم باید از خیر حقوقم بگذرم خب میشد زور دیگه.
با صورتی عبوس نگاهش کردم و گفتم:

-چرا این شرط رو میزاری!؟

تو همون حالت نشسته چندتا حرکت کششی انجام داد و بعد جواب داد:

-فرض کن میخوام ک*خول بازیاتو کنار بزاری! محرم و نامحدم دیگه چه شِریه…

باورم نمیشد ادمی که از دل تمدن و مثلا فرهنگ جهان اول اومده باشه همچین حرفی میزنه!با تاسف پرسیدم:

-اینکه من میگم بعضی کارها اشتباهن و راجبشون تذکر میدم شر و ور!؟؟

سرتکون داد و گفت:

-آره هست!

کنج لبمو خم کردم و گفتم:

-فکر میکردم اونوریا بیشتر به عقاید هم احترام میزارن اما ظاهرا اشتباه فکر میکردم

با جدیت گفت:

-سخنرانی نکن انتخاب کن…

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:

-پس همون یک ماه حقوق رو کم کنید!

اینو گفتم و به سمت در رفتم.وقتی قدم برمیداشتم صداش رو میشنیدم که باخودش میگفت:

“دختره ی کله پوک ”

اهمیت ندادم و از اتاق رفتم بیرون.من آدمی نبودم که بخاطر پول دست به هرکاری بزنم.یه اینبارو از خیر حقوق گرفتن میگذرم تا ببینم بعد خدا چی میخواد!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3 / 5. شمارش آرا 1

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 3 (2)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حنا بختیاری
حنا بختیاری
1 سال قبل

قشنگ بود

دسته‌ها

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x