_خب اول کدومو بریم؟

چشاش میخندید

_خب نمیدونم

_ببین مرد سی ساله رو اوردی شهربازی هرکی از بچها شرکت منو ببینه تا ده سال سوژه برای خندیدنش داره پس از این فرصت طلایی خوب استفاده کن افرین

خجالت زده سر به زیر میخندید

به اسرار من ترن هوایی سوار شدیم که خیلی ترسید و باعث شد بتونم چند دقیقه ای عطر وجودش رو با بغل کردنش استشمام کنم

چند تا بازی دیگم سوار شدیم

_خب دیگه بسه بریم شام یه جای خوب سراغ دارم

_نه همینجا بخوریم اق…

با نگاه تیزم اخر جملش رو تصحیح کرد

_محمد علی

_اخه اینجام شد جا؟ کثیفه اینجا مریض میشیم

_اتفاقا خیلی خوبه نگاه کنین اینهمه ادم ما هم عین اونا

از من نه و از اون ارت بالاخره با نگاهش منو تسلیم کرد و رفتیم فست فودی سیار بغل شهربازی ایستادیم و دو تا فلافل سفارش دادم، با اینکه ممکن بود معدم اذیتم کنه ولی نخواستم بزنم تو ذوقش

غذاها که اومد مائده دو لپی شروع کرد به خوردن غذاش معلوم بود خیلی گشنه س

تا بحال ندیده بودن دو لپی اینقدر یا اشتها غذاشو بخوره

طوری میخورد که منم هوس کردم و با اشتها شروع به خوردن کردم

_مثلا قرار بود اولین شام عاشقانمون برین یه جای خوب حالا نشستیم بغل فست فودی سیار فلافل نوش جان میکنیم

همونطور که داشت میخورد گفت:

_باور کنین از صدتا غذای خوب بیشتر بهم چسبید دستتون درد نکنه

پس عاشق فست فود بود

_بخور نوش جونت وروجک

یا عشق به غذا خوردنش نگاه میکردم

تو اسانسور بودیم داشتن قلقلکش میدادم و میخندید و التماس میکرد بسه که وقتی در اسانسور باز شد و قامت زهره نمایان شد خنده روی لبم خشک شد

معلوم نبود از کجا پیدا کرده بود ادرس اینجا رو، مائده اونو نمیشناخت

زهره با حیرت گفت:

_تو… تو به من خیانت کردی

پوزخند زدم

_اونی که بهم خیانت کرد تو بودی اونم دو بار بالا کشیدن اموالم و ریختن روهم با دوس پسرت

_بخاطر این سلیطه میخای ازم طلاق بگیرییـ

عصبی از حرفی که خطاب به مائده زد داد زدم

_دهنتو ببند زهره عین همیشه طلبکار نباش یک بارم بفهم مقصری حالا گمشو تا بعدا به خدمتت برسم

خلع صلاح شد وقتی دید دعوا فایده نداره مظلوم نماییش شروع شده

_محمد علی بزار برات توضیح میدم توروخدا

_توضیخی نمونده زهره شش ماه منتظر بودم بگی گفتم شاید پشیمون بشی ولی تو چکار کردی نگفتی و بیشتر پشتم نقشه کشیدی

_بخاطر این دختر یه شبه داری اینطوری میکنی؟

_این دختر زن منه درست صحبت کن دفعه بعد نمیبینم کی هستی میکوبم تو دهنت، بعدشم ربطی به اون نداره من قبل مائده این ماجرا رو فهمیدم

گریه کنان رفت سمت اسانسور و درو محکم کوبید، نگاهم رفت سمت مائده که با گچ هیچ فرقی نداشت

بغلش کردم

_اروم باش قربونت برم اروم باش بیا بریو داخل

رفتیم داخل و روی مبل نشوندمش

_من… هیق.. نمی… خام…. هیق زندگیتون.. خراب کنم

_مائده گفتم که زندگی ما خراب شده بود پس گند نزن به روز خوبمون لعنتی

عصبی از گریه کردناش گفتم:

_مائده توروخدا بس کن به اندازه کافی اعصابم خورد هست

ساکت شد لباسامو برداشتم و رفتم دوش بگیرم

حتی حموم اب سردم داغی درونم رو خوب نکرد

وقتی اومدم بیرون مائده تو هال به یه نقطه خیره شده بود

_مائده

_بله؟

_بیا بریم بخابیم

بی حرف بلند شد و رفتیم تو اتاق

وقتی بغلش کردم بغض بالاخره ترکید

_من… نمیخام… زندگیت… خراب شهه… کار… ما…. اشتباه.. بو… بود

_مائده کار ما اشتباه نبود مگه رابطه نامشروع داشتیم که اینطوری میگی؟ منو تو بهم حلالیم پس دیگه نگو اشتباه

اروم موهاشو ناز کردم که خابش برد

خواب به چشام نمیومد فقط سعی کردو برای جند دقیقه هم که شده بخابم معدم از درد داشت سوراخ میشد و این اولین بار بود بعد چند وقت معده درد گرفتم راست میگن دردای معده درد عصبیه

سردرد امانم رو بریده بود بعد کلی کلنجار بالاخره خابم برد صبح که چشامو باز کردم دیدم مائده نیست

رفتم تو هال دیدم با چشای ورم کرده لبخند تصنعی زد

_سلام صبح بخیر