رمان نفوذی پارت 4 - رمان دونی

 

فردا دوباره بهش زنگ میزنم ببینم چرا دختر گور به گور شده گوشیش خاموشِ؟؟

منم نگران کرده الکی!

گوشی روی تخت پرت کردم، دیگه از بی خوابی داشت سرم منفجر میشد و خوابیدم‌.

“میلاد”

_پس فردا جنس هارو وارد میکنه؟!

_اره ،جاساز کردن توی عروسک ها

_اینطور که میبینم خیلی حرفه ای و دقیقِ!

نباید دستِ کم بگیریمش.

بزار توی برنامه ها و کاراش سرک بکشیم، ببینم چیکار میکنه؟

وقتی ضرر حسابی خورد میخوام ببینم فرهاد و پسرش چه حالی میشن!

_باشه میلاد ،پس من هماهنگ میکنم با بچه ها که پلیس رو بفرستن سر وقتشون.

_پس دیگه خبر با خودت حمید

گوشی قطع کردم و پوزخندی زدم و گفتم:

 

_مسیح کیانی مشتاقِ فردا هستم

ببینم برنامه هات بهم ریخت چیکار میکنی؟!

 

“مسیح”

 

_بهروز همه کارا برای فردا آماده اس یا نه؟!

مشکلی که نیست؟

نمیخوام هیچ مشکلی پیش بیاد

_نه رئیس هیچ مشکلی نیست همه کارا ردیفِ

 

_فردا جنس های زیادی وارد میشه.

میخوام مثلِ همیشه کارا خوب پیش بره و هیچ مشکلی نباشه

کمی ولوم صدامُ بالا بردم و گفتم:

_فهمیدی؟!

-بل…بله رئیس

و تماسُ قطع کردم و روی مبل پرتش کردم

اگه این جنسا وارد بشه شیخ ثامر اعتمادش به من بیشتر میشه.

سر بلند کردم که تینا با لبخندی که روی لبش بود به سمتم اومد

لیوانی از مشروب برام پر کرد و به سمتم گرفت لیوانُ از دستش گرفتم که روی پام نشست و با همون لبخند که روی لبش بود کنار گوشم زمزمه کرد:

_عشقم همه کارا ردیف برا فردا؟!

کمی از مشروب خوردم و رو بهش گفتم:

_آره عزیزم ،تو نگران نباش همه کارارو ردیف کردم.

 

_فقط الان یکم به آرامش نیاز دارم

موهاشو پشت گوشش بردم و چشمام زوم چشماش شد و گفتم:

_میدونی که منظورم چی خوشگله؟!

-اره ،مگه میشه ندونم؟

-روی مبل پرتش کردم و روش خیمه زدم و …

 

با صدای یاشار از تینا فاصله گرفتم

_داری تنها تنها میری رو ابرا اقا مسیح؟

بلند شدم پیرهنمُ مرتب کردم و با ابرو های گره خورده غریدم:

_فرمایش یاشار؟!

چیشد اومدی پایین؟!

اومد یه پیک مشروب برای خودش ریخت و روی مبل نشست و پاشو روی پاش گذاشت و گفت:

 

_کارارو ردیف کردی؟!

رو به تینا گفتم:

 

_تو میتونی بری بالا عزیزم

انگشتام توی هم قفل کردم و رو به یاشار گفتم:

 

_اره ،همه چی ردیفِ!

 

لیوان مشروبو براشتم و کمی ازش خوردم و گفتم:

_تو کارای که بهت سپردم انجام دادی؟

مشکلی که نیست؟

_نه ،مشکلی نیست

مسیح تو به این دخترِ تینا اعتماد داری؟!

_آره،اگه اعتماد نداشتم که نمیزاشتم یه کیلومتریم هم بگرده و نمیاوردمش خونم!

_اوکی ،حالا هر جور خودت میدونی ولی من زیاد بهش اعتماد ندارم

کاراش یکم مشکوکِ بنظرم!

 

_تو نمیخواد نگران باشی من میدونم چیکار میکنم خودم

دستاشو‌ به عنوانِ تسلیم بالا آوردُ گفت:

_باشه حرفی‌ نیست

 

“هانا”

با صدای گوشی از خوابِ نازم بیدار شدم و موهای توی صورتمو کنار زدم و خوابالود دنبال گوشیم گشتم تا پیداش کردم.

چشمام هنوز واضح نمیدید چند بار پلک زدم تا دیدم واضح شد.

دیدم که شبنم داره زنگ میزنه اوفی گفتم و تماسُ وصل کردم.

_الو…

_الو سلام،باز که تو خوابی میدونی ساعت چندِ؟!

_ببینم من پیش تو خواب ندارم؟

برامم مهم نیست ساعت چندِ الان که از خواب نازم بیدارم کردی!

_لنگِ ظهر میخواستی تا کی بخوابی؟!

 

_بلند شو آماده شو با هم بریم بیرون دارم میام خونه ی شما اومدم اماده باشیا

_ببینم تو کار زندگی نداری؟!

منم از کار زندگی کردی

کوتاه خندید و گفت:

_بلند شو فعلا نمیتونم یکی به دو کنم باهات بای

و بعد صدای بوق توی گوشم پیچید

گوشی رو روی تخت پرت کردم و با پشت دستام،دستی به چشمام کشیدم و کش و قوسی به بدنم دادم پتو کنار زدم و بلند شدم

آبی به سرو صورتم زدم و به سمت کمدم رفتم و مانتو طوسی ساده دراوردم و با یه شال مشکی پوشیدم حوصله ی آرایش کردنم نداشتم و رفتم پایین.

بابا داشت با عمو حمید حرف میزد سلامی کردم و به سمت آشپز خونه رفتم

_سلام صبح بخیر مامان

_سلام عزیزم ،هانا فک کنم لنگِ ظهره!

لبمو کج کردم و گفتم:

_ساعت ۹ لنگ ظهر مامان؟!

مامان خنده ای کرد و گفت:

_نه عزیزم ،هنوز آفتابم طلوع نکرده

 

با اخم به مامانم نگاه کردم که گفت:

_حالا کجا میخوای بری هانا شیکُ پیک کردی؟

از ظرف میوه یه سیب برداشتم و گازی ازش زدم و گفتم:

_میخوایم خودمو شبنم بریم بیرون البته شبنم گفت اماده شو بریم،من نمیدونم این کار زندگی نداره؟!

مامانم خندید و گفت:

_توام که از خداته با هم بیرون برید!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان رویای قاصدک

  دانلود رمان رویای قاصدک خلاصه : عشق آتشین و نابی که منجر به جدایی شد و حالا سرنوشت بعد از دوازده سال دوباره مقابل هم قرارشون میده در حالی که احساسات گذشته هنوز فراموش نشده‌!!!تقابل جذاب و دیدنی دو عشق قدیمی…ایلدا دکترای معماری و استاد دانشگاه موفق و زیبایی که قسم خورده هرگز دیگه به عشق شانس دوباره ای

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قصاص pdf از سارگل حسینی

  خلاصه رمان :     آرامش دختر هجده ساله‌ای که مورد تعرض پسر همسایه شون قرار میگیره و از ترس مجبور به سکوت میشه و سکوتش باعث میشه هاکان بخواد دوباره کارش رو تکرار کنه اما این بار آرامش برای محافظت از خودش ناخواسته قتلی مرتکب میشه که زندگیش رو مورد تحول قرار میده…   به این رمان امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوچه عطرآگین خیالت به صورت pdf کامل از رویا احمدیان

      خلاصه رمان : صورتش غرقِ عرق شده و نفسهای دخترک که به لاله‌ی گوشش می‌خورد، موجب شد با ترس لب بزند. – برگشتی! دستهای یخ زده و کوچکِ آیه گردن خاویر را گرفت. از گردنِ مرد خودش را آویزانش کرد. – برگشتم… برگشتم چون دلم برات تنگ شده بود. مرد تلخ و گزنده پوزخند زده و کمرِ

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هکمن
رمان هکمن

دانلود رمان هکمن   خلاصه : سمیر، هکر ماهری که هیچکس نمی تونه به سیستمش نفوذ کنه، از یه دختر باهوش به اسم ماهک، رو دست می خوره و هک می شه و همین هک باعث یه کل‌کل دنباله دار بین این دو نفر شده و کم کم ماهک عاشق سمیر می شه غافل از اینکه سمیر… به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آفرودیته pdf از زهرا ارجمندنیا

  خلاصه رمان :     داستان در لوکیشن اسپانیاست. عشقی آتشین بین مرد ایرانی تبار و دختری اسپانیایی. آرون نیکزاد، مربی رشته ی تخصصی تیر و کمان، از تیم ملی ایران جدا شده و با مهاجرت به شهر بارسلون، مربی دختری به اسم دیانا می شود… دیانا یک دختر اسپانیایی اصیل است، با شیطنت هایی خاص و البته، کمی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان کوازار pdf از پونه سعیدی

  خلاصه رمان :       کوازار روایتگر داستانی عاشقانه از دنیای فرشتگان و شیاطین است. دختری به نام ساتی که در یک شرکت برنامه نویسی کار می کند، پس از سپرده شدن پروژه ی مرموز و قدیمی نوسانات برق به شرکت شان، دست به ساخت یک شبکه ی کامل برای شناسایی انرژی های مشکوک (کوازار) که طی سال

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
8 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل

ادمین اسم این کاور پارته چیه؟

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  admin

این دختره هست عکسشو گزاشتی روی کاور رمان نفوذی پارت چهارش اسمش چیه؟
😐

Fatemeh
Fatemeh
4 سال قبل
پاسخ به  admin

الهـــــــــــی بچم چش و گوش بسته اس😂😂😂
باشه😂😂

ayliin
ayliin
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

الهییییییییی!

Nafas
Nafas
4 سال قبل
پاسخ به  admin

چقد عصبی😂😂😂

Artamis
Artamis
4 سال قبل
پاسخ به  Fatemeh

اجی هانا مثل همیشه عالی انشالله موفق باشی

دسته‌ها
8
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x