رمان نقض قانون(خون آشام)پارت۳۰ - رمان دونی

 

«گابریل»

دستش را محکم در دست گرفته بودم ،

و به صدای ناله هایش گوش میدادم ،

باربارا همچنان مشغول زخم عمیقی بود که به قلب کاترین نفوذ کرده ،

از شدت عصبانیت بانگ کشیدم …

_ زود باش دیگه ، نمیبینی داره درد میکشه ! یه کاری کن !

_ اما … اما سرورم من تا به حال….

_ خفه خون بگیر و کارت رو بکن …

_ سرورم ایشون حالشون خوب نیست باید داخل یه جای گرم قرار بگیرن اینجوری نمیشه ، روی زمین سرده و سردی بدنش رو افزایش میده ، حتی باعث تعجبم هم هست ، کاترین خیلی دختر مقاومیه و مشخصه خون یه اصیل زاده تو رگ هاش جریان داره ، چون تا الان هرکسی که چاقوی نقره به قلبش نفوذ کرده نابود شده ، اما امید دارم بتونه خوب شه !

منظورش رو فهمیدم ، میخواست که کاترین رو به عمارت خودمون ببرم ، بالاخره پدرم هم باید با دختری که من عاشقش هستم آشنا بشه ،

دستم رو زیر کمر سردش گرفتم هر لحظه وضعش وخیم تر میشد ، با عصبانیت رو به باربارا کردم …

_ تو هم میای ، راه بیفت !

خوشحال از حرفم فورا عصا زنان دنبالم اومد ….

****

_ عجب میخوای دختر دشمن خونیم رو به خونم راه بدم ؟ پسرم زده به سرت ؟

_ مزخرف نمیگم ، اون به خاطر من از جونش گذشت و اگر الان این دختر نبود من به جاش باید ج….

حرفمو قطع کرد…

_ پسرم ، آخه تو چطور میتونی انقدر به قانون بی توجهی کنی مردم پشت سرت چی میگن هان ؟ تو م….

_ هرچی میخوان بگن ، من این دختر رو میارم داخل عمارت و هیچکس نمیتونه حرفی بزنه ،

_ پس ازدواجت رو به خاطر این دختره ه*ر*ز*ه بهم زدی ؟ هان ؟ باورم نمیشه یه همچین پسری رو بزرگ کردم چرا از قبیله خودش بیرونش آوردی ؟ ….

تحمل شنیدن نیش و کنایه های مردم رو ندارم بعد عمری از همه چیزم گذشتم تا حرف مردم پشت سرم نباشه ، حالا آخر پیری پسرم نمیتونه شهرت چندین و چند سالم رو بر باد بده ، مگه اینکه از رو جنازه من رد بشی !

_ یعنی مردن من از شهرتت کم اهمیت تره ؟

_ پسرم من میگم ک…

_ این دختر جونم رو نجات داد ، عشق و علاقه ای هم که بهش دارم به کنار ، حاضرم با کل بادیگاردا بجنگم و تیکه پارشون کنم اما این دختر رو به عمارت ببرم …‌

_ کو….

_ حتی حاضرم با خودتم رو در رو بشم !

ابرو هاشو در هم کشید و خشمگین و پر از حرص به کاترین ، من و همچنین باربارا چشم دوخت ،

_ گم شو برو داخل ، پسره ی ….

اینقدر با عجله به سمت اتاقم حرکت کردم که بقیه ی حرف پدر رو‌ نفهمیدم ، میدونستم تنبیه بدی برام در نظر میگیره…

کاترین رو داخل اتاقم بردم و بدن بیجونش رو به آرومی روی تخت گذاشتم چشم غره ای به باربارا رفتم که یعنی کارت رو شروع کن و اونم فوری دست به کار شد …

دستی به پیشونی کاترین گذاشت و آروم زیر لب چیزی زمزمه کرد ….. بعد از گذشت نیم ساعت با فریادی گفت :

_ فهمیدم ، فهمیدم ،

_چیو فهمیدی ؟

_ تنها راهی که بشه جون کاترین رو نجات داد رو فهمیدم ،

_ بگو گوش میدم ،

_ ش….شما…باید….

_د جون بکن دیگه ؟ شما چی ؟

_ اما این کار نقض قانونه !

_ میگی یا ….

_ تنها راهش اینه که … یه گرگینه ی اصیل زاده آلفا ، ک …کنار…گر…. گردنش رو ‌….گ…گاز …گاز …بگیره ، اما اگر پدرتون یا پدر ایشون بفهمند من بهتون گفتم که هم….

_ خفه خون بگیر ،

کلافه چنگی به موهام زدم …

_ چند … چند روز وقت دارم ؟

دست زمختش رو روی قلب کاترین گذاشت و محکم فشار داد …. که مجددا آخ کاترین بلند شد و دوباره بدنش به لرزه افتاد ….

_ خیلی کم … هر لحظه…هر ثانیه … وقتمون کم داره میشه … تقریباً تا پس فردا …

_ لعنتی ! لعنتی !

_ و ….

_ و چی ؟

_ وجود شما کنارش ، باعث میشه مشکلات زیادی تحدیدش کنه ، اما اگر بتونید در حد زیادی ازش دوری کنید م….

_ فهمیدم …. الان دقیقاً من باید چیکار کنم ،

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان جوزا جلد دوم به صورت pdf کامل از میم بهار لویی

  خلاصه رمان:     برای بار چندم، نگاهم توی سالن نیمه تاریک برای زدن رد حاجی فتحی و آدمهایش چرخید، اما انگار همهی افراد حاضر در جلسه شکل و شمایل یکجور داشتند! از اینجا که نشسته بودم، فقط یک مشت پسِ سر معلوم بود و بس! کلافه بودم و صدای تیز شهردار جدید منطقه، مثل دارکوب روی مغزم منقار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طواف و عشق pdf از اکرم امیدوار

  خلاصه رمان :         داستان درباره مردیه که به سبب حادثه ای عشقی که در ۲۵ سالگی براش رخ داده، تصمیم گرفته هرگز ازدواج نکنه… ولی بعد از ده سال که می خواد مشرف به حج عمره بشه مجبور میشه علی رغم میلش زنی رو… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نا همتا به صورت pdf کامل از شقایق الف

  خلاصه رمان:         در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس می‌کرد خوشبخت‌ترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کنه .. وارد دنیایی می‌شه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان اوهام به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

      خلاصه رمان : نیکو توی بیمارستان به هوش میاد در حالی که همه حافظه اش رو از دست داده.. به گفته روانشناس، نیکو از قبل دچار مشکلات روانی بوده و تحت درمان.. نیکو به خونه برمیگرده ولی قتل های زنجیره ایی که اتفاق میوفته، باعث میشه نیکو بخاطر بیاره که……..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی مرزی pdf از مهسا زهیری

  خلاصه رمان:       بی مرزی درباره دختری به اسم شکوفه هستش که پس از ۵ سال تبعید توسط پدر ثروتمندش حالا به تهران بازگشته و عامل اصلی این‌تبعید را پسرخوانده پدر و خود پدر میدونه او در این‌بازگشت می‌خواهد انتقام دوران تبعیدش و عشق ممنوعه اش را بگیرد و مبارزه اش را از همون ابتدای ورود به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهدیس حسنی
مهدیس حسنی
2 سال قبل

چرا هی جای حساس تموم میشه🥲🥲

Reihanenajmedin
Reihanenajmedin
2 سال قبل
پاسخ به  مهدیس حسنی

ازاده از همون اولم گفت یه جور بیماری داره که هی جاهای حساسش تموم میکنه دست خودش نیست🤣🤣
مگه نه ازاده جوووون🤣😉♥️

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x