رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۲۷ - رمان دونی

 

 

_ جفتتون رو سر میبرم عوضیا….

با شنیدن این جمله ی کریستوفر در حالی که چاقوی نقره ای رو در دست گرفته بود صدای جیغ مهمان ها بلند شد همه ترسیده و عقب رفتند ….

انگار که مجدداً کابوس هام داشت تکرار میشد …

به زور جلوی گابریل رو گرفته بودم که به سمت کریستوفر یورش نبره ،

«گابریل»

از فکر اینکه کاترین با اون عوضی ازدواج کنه داشتم دیوونه میشدم ،

محکم دندونام رو روهم میساییدم …

به زور کاترین جلوی خودم رو گرفته بودم که اون‌عوضی رو تیکه تیکه نکنم….

_ببین اگر نمیخوای نمیری کاترین رو رد کن بیاد …

هر لحظه بحث داشت جدی تر میشد ، از اینکه نمیتونم هیچ کاری کنم و دست و بالم بسته بود متنفر بودم ،

اما امشب ماه کامل میشد و تا چند لحظه دیگه کنترل خودمم داخل دستم نبود …

حتی میتونستم حس کنم ، دندونام و ناخن های دستم داشتن بلند و بلند تر میشدن ، تمام بدنم شکل یه گرگ وحشی رو به خودش گرفته بود ،

و آخرین بار صدای نازک و ظریف کاترین در حالی که دستم رو گرفته بود تو گوشم پیچید …

_ نه گابریل … لطفاً….الان وقتش نیست … میترسم یه بلایی سرت بیاره ….

«کاترین»

با صدای پدر همه ی مهمان ها و حتی بادیگارد ها و خودش به عقب رفتند …

_ برید عقب ، این گرگ ممکنه به شما هم آسیب بزنه ….

هرچقدر التماس میکردم فایده ای نداشت ، گابریل تبدیل به گرگ وحشی و درنده ای شده بود که دیگه هیچ چیز و هیچکس نمیتونست کنترلش کنه …

درحالی که تبدیل به گرگ شده بود اما مثل انسان ها روی دو تا پا ایستاده بود ، محکم به آغوش کشیدمش….

_ نکن ، توروخدا نکن ،

با دستاش محکم روی زمین انداختم ، درحدی که خراش ناخناش روی سینم جا خوش کرده بود …. همه ی بدنم غرق سوزش و درد شده بود ….

گابریل آروم به سمت کریستوفر قدم بر میداشت و با به نمایش گذاشتن دندوناش باعث میشد چهره اش صد چندان ترسناک تر و دلهره آور تر بشه ….مخصوصا دندان های بزرگ نیشش …

کریستوفر از شدت ترس پاهاش سست شد ، در حدی ترسش زیاد بود که چاقو رو روی زمین انداخت ،

گابریل با صدای ترسناکی که از خودش بیرون آورد یقه ی لباسش رو چنگ زد و از روی زمین بلندش کرد ….

نفس های محکم و گرمش هربار مثل سیلی محکمی به صورت کریستوفر زده میشد…

و در آخر به قدری محکم به زمین کوبیدش که آخش سر به هوا کشید ، و باعث شد تعدادی از صندلی ها بشکنند و روی زمین بیفتند …

گابریل بی خبر از اینکه کریستوفر چاقوی نقره ای رو از روی زمین برداشته و الان داخل دستشه ،

آماده قطع کردن سر کریستوفر از گردنش شد ، نمیتونستم بزارم اتفاقی که تو خواب دیدم دوباره برام تکرار بشه فریاد زدم ….

_ گابریل ! نه !

«گابریل»

کم مونده بود که گردن اون عوضی رو زیر دندونام متلاشی کنم که صدای جیغ و فریاد کاترین حواسم رو پرت کرد ..‌‌

_ گابریل نه !

بی توجه به کریستوفر از روی زمین بلند شدم و سرم رو به سمت کاترین و چشمان اشک بارونش انداختم ..‌.

محکم خودش رو داخل آغوشم انداخت و چند ثانیه بعد ، کریستوفر چاقوی نقره ایش رو داخل کمر کاترین فرو کرده بود و حتی به قلبش سرایت کرده بود ، به خودم اومدم ….

اون عوضی ، میخواست چاقو رو داخل قلب من فرو کنه و حتی قصد کشتن منو داشت که کاترین با اومدن نا به هنگامش باعث شد کاترین چاقو بخوره ….

همونطور که دستام رو محکم دور کمرش حلقه کرده بودم ، خونی که داشت از کمرش میریخت رو کاملا حس میکردم ،

رنگش از سفید کم کم داشت تغییر میکرد ،

همراه با کاترین بی اراده منم روی زمین نشستم ، با صدایی که انگار از ته چاه بیرون اومده بود گفت ..‌

_گ…گا..گابریل …

در حالی که سعی میکردم عصبانیتم رو کنترل کنم ، لب زدم …

_ چرا خودت رو انداختی جلوی من ؟ چرا ؟!

چاقو به قدری عمیق نفوذ کرده بود که از میان لب هاش خون میچکید ، لبخندی زد و درحالی که چشماش رو بهم دوخته بود گفت …

_ دو…دوستت….دارم….گ…گابری…

بدون اینکه بتونه جملش رو کامل کنه چشمای قرمزش رو روی هم گذاشت ، قلبم داشت آتیش میگرفت …. با چشمای خونین به کریستوفری که با ترس و لرز بهم نگاه میکرد خیره شدم ، خون جلوی چشمم رو گرفته بود ، مجددا با همان بدن گرگ نما دستم رو از آغوش کاترین بیرون کشیدم و با هرچه توان داشتم به جون کریستوفر افتادم ‌….

_نه نه نکن توروخدا …. تو … تو نمیتونی منو بکشی …تو قاتل نیستی …

با هر کلمه ای که داشت با ترس ادا میکرد بیشتر خشمگین میشدم و در یک لحظه ….

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
رمان کویر عشق

  دانلود رمان کویر عشق خلاصه رمان کویر عشق : بهار که به تازگی پروانه‌ی وکالتشو بعد از چند سال کار آموزی کنار وکیل بنامی گرفته و دفتری برای خودش تهیه کرده خیلی مشتاقه آقای نوید رو که شُهره‌ی خاصی در بین وکلا داره رو از نزدیک ببینه و از تجربیاتش استفاده کنه … بالاخره میبینه ولی نه اونطورکه میخواسته

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان عنکبوت

    خلاصه رمان :         مدرس فیزیک یکی از موسسات کنکور ناپدید می‌شود و با پیدا شدن جنازه‌اش در ارتفاعات شمالی تهران، شادی و کتایون و اردوان و سپنتا و دیگران ناخواسته، شاید هم خواسته پا به قصه می‌گذراند و درست مثل قطعات یک جورجین مکملی می‌شوند برای باز کردن معماهای به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
رمان اشرافی شیطون بلا

  دانلود رمان اشرافی شیطون بلا خلاصه : داستان درباره ی دختریه که خیلی شیطونه.اما خانواده ی اشرافی داره.توی خونه باید مثل اشرافیا رفتار کنه.اما بیرون از خونه میشه همون دختر شیطون.سعی میکنه سوتی نده تا عمش متوجه نشه که نمیتونه اشرافی رفتارکنه.همیشه از مهمونیای خانوادگی فرار میکنه.اما توی یکی از مهمونی ها مجبور به شرکت کردن میشه و سوتی

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
10 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
MOHAMMAD REZA
MOHAMMAD REZA
2 سال قبل

سلام🙄
من فک نکنم بتونم .یعنی قلمم خوی باشه چون رمان نخوندم

mahsa
2 سال قبل
پاسخ به  MOHAMMAD REZA

رمان نخوندی بعد تو چت روم داری میگی منو نویسنده کنین

MOHAMMAD REZA
MOHAMMAD REZA
2 سال قبل
پاسخ به  mahsa

آره
چون قرار نیس رمان باسه
فرض ی دفتر خاطرات که تو دنیای
مجازی داشتم ….
سعی م میکنم که به بهترین شکل حرف دلم رو بیان کنیم بهتون 😊

mahsa
2 سال قبل

حتما اینم کابوسه
چجوری نقش اصلی میمیره اخه

mahsa
2 سال قبل

نکشیشااااا گناه داره

ghazal
ghazal
2 سال قبل
پاسخ به  mahsa

زنده میشه نترس هیچ وقت نقش اصلی نمیریره اونم به این زودی😂

(ازادههههه زندش کن وگرنه گز پسته ای گریه میکنه😢😭)

Dliver
Dliver
2 سال قبل
پاسخ به  mahsa

فک نکنم کابوس باشه شایدم واقعا بمیره و نقش اصلی کاترین نباشه چون تو یکی از پارتا اون جادوگره گفت که قراره بمیره

مهدیس حسنی
مهدیس حسنی
2 سال قبل
پاسخ به  Dliver

بمیره که رمان مسخره میشه آخه

Hany
Hany
2 سال قبل
پاسخ به  Dliver

سلام عزیرم هیچ وقت حرفی که از سرنوشت یک تفر توی داستان اون هم در آینده میگه را باور نکن وقتی همچین کلمه ای آمد بدون که قرار این سرنوشت تغییر کنه

دسته‌ها
10
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x