رمان نقض قانون(خون آشام) پارت ۲۱ - رمان دونی

 

من داخل غم خودم میسوختم اما اونا داشتن برای عروسی من و کریستوفر برنامه میچیدن ، نمیدونم لباسش اینطوری باشه ، دسته گلش اونطوری باشه ، زیر لب آروم زمزمه کردم ؛

_ خدایاااا ، چرا داری منو امتحان میکنی ؟

 

*****

سه روز بعد

 

« گابریل »

 

به قدری به دیوار اتاقم مشت زده بودم که یک حفره ی بزرگ داخل دیوار اتاقم به وجود اومده بود ، البته داخل اون حفره چند قطره خون دستم هم به وضوح دیده میشد ، انگشت های هر دو دستم به معنای واقعی یک کلمه از درد داغون شده بودن ، فکر کنم استخوان هاش شکسته بودن …

نمیتونستم کاترین رو با یه مرد دیگه تصور کنم ، اصلا نمیتونستم !

اگر شده بود قدری به دیوار مشت میزدم تا دیوار بریزه ،

بلند فریاد زدم :

_ نه ! نمیشه ! نباید بشه !

از شدت فریاد های زیادم ، پدر صدام رو شنید ، با تقه ای وارد اتاقم شد …

دست به سینه و حق به جانب بهم خیره شده بود …

_ پسر ؟ تو چت شده ؟ به خودت بیا ! دو روز دیگه عروسیته ! چه خبرته ! به جای اینکه بیای بیرون و به کلاره که همسر آیندته ، داخل انتخاب ها کمک کنی ، مثل روانیا به دیوار مشت میزنی ؟ در صورتی که تنبیهت تموم شده و میتونی از اتاقت بیرون بیای !

من اینطور تو رو بزرگ کردم؟

مادرت اگر زنده بود و تو رو تو این وضعیت خوار و ضعیف شده میدید احتمالا از ناراحتی ، افسردگی می‌گرفت …

اونم روز عروسی پسرش ، پسرش بدون اینکه ذره ای علاقه نشون بده ، به دیوار مشت میزنه …

بی تفاوت حتی یک کلمه هم باهاش حرف نزدم ، دستش رو روی شانم گذاشت و ادامه داد ؛

_ ببین ! پسرم ! من معلوم نیست که تا فردا در چه حالی باشم ، اما اینو بدون که بعد از مرگ من ، تویی که قراره کل قبیله آلفا رو کنترل و هدایت کنی ! تویی که قراره قانون هامون رو پا برجا نگه داری ! پس کاری رو بکن که مایه ی افتخار ما و قبیلمون باشه ، تو خیلی خوب میدونی مادرت بخاطر چه چیزی مرد ! پس سعی کن ، به قانون هایی که چندین و چند ساله ، در حال اجراست ، اطاعت کنی ،

حالا هم یه دستی به سرو وضعت بزن ، باید بیای پایین ،

متعجب خیره اش شدم ،

_چی؟ کجا بیام ؟ مگه از من سوال پرسیدید ؟ مگه من خواستم با کلاره ازدواج کنم ؟ مگه من آدمم اصلا ؟ فقط یه وسیله ایم که قانوناتون رو اجرا کنم ، یکیش همینه ! پدر من ، من اون دختر رو دوست ندارم ! و فکر نکنم که بتونم براش همسر خوبی بشم ، م…

حرفمو با فریاد بلندی که زد قطع کردم …

_ بسه! کافیه ! نمیخوام چیزی بشنوم ! همین الان میری پیش همسر آیندت و داخل انتخاب ها بهش کمک میکنی ، نا سلامتی زن توئه ، و زندگی توئه ، نه زن من !

_ خب منم همینو میگم ، من اونو دوست ندارم !

_ نمیشه ، باید اینطور بشه ، دقیقاً قانون صد و چهل و دوم گرگینه های آلفا اینو صدق میکنه که در صورتی که پسر رهبر آلفا ها ، نتونست تا زمان سن بلوغش همسر مناسبی رو از بین اعضای قبیله انتخاب کنه ، باید با دختر گرگ امگا ها ازدواج کنه ! نگو که قانون رو فراموش کردی ! راه بیفت نمیخوام حرفی بشنوم !همین الان آماده میشی و مثل آدم میای پایین ! همینی که گفتم ! پسره ی ….. خدایاااا ..

 

زیر لبی چیز هایی پچ پچ میکرد و بالاخره از اتاق بیرون رفت ،

چنگی به موهام زدم ، یعنی الان من باید با کسی که دوستش نداشتم ازدواج میکردم ؟ یعنی باید همین اول کاری یه زندگی بدون عشق رو شروع میکردم ؟

کلافه از اتفاقات دور و اطرافم ، دوش کوتاهی گرفتم ، به اصرار زیاد پدرم همون لباسی که برام کنار گذاشته بود رو پوشیدم ، واقعا باور نکردنی بود ، دو روز دیگه عروسیم بود و من الان برای بار اوله که اون زنی که ظاهراً اسمش کلاره هست رو میبینم ، خنده ی تلخی زدم ، برای لحظه ای درد بدی توی دستام پیچید ،

_ آخ ، گندش بزنن !

تمام اسخوان دستم به طور کلی نابود شده بود ، نمیتونستم با این دست به پایین برم ، دور هر دو دستم رو با پارچه ی سفیدی پوشوندم ، و آماده و حاضر با قدم هایی بلند به سمت حال رفتم …

زنی که ظاهرا مادر دختره بود داشت با پدرم حرف میزد ….

پدرم در حالی که لبخند بزرگی روی لبش نشسته بود با دست اشاره ای به من کرد …

_ ایشون پسرم هستند !

مادرش هم با دیدن من لبخندی روی لبش نشست ….

خدایا چقدر از این کار ها متنفر بودم ، همش اجبار همش تحمیل … به زور جلوی خودم رو گرفته بودم که ناخن و دندان هام مثل گرگ ها وحشی و درنده بلند نشه….

صدای کفش پاشنه بلندی داخل حال پیچیده شد ، سرم رو به طرف صدا چرخوندم ، دلم میخواست کاترین رو ببینم ، چه خیال مسخره ای داشتم ، با دیدن …..

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تقاص یک رؤیا

    خلاصه رمان:   ابریشم دختر سرهنگ راد توسط گرگ بزرگترین خلافکار جنوب کشور دزدیده میشه و به عمارتش برده میشه درهان (گرگ) دلبسته ابریشمی میشه که دختر بزرگترین دشمنه و مجبورش میکنه باهاش ازدواج کنه باورود ابریشم به عمارت گرگ رازهایی فاش میشه که… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سردرد
دانلود رمان سردرد به صورت pdf کامل از زهرا بیگدلی

    خلاصه رمان سردرد:   مثل یه ارایش نظامی برای حمله اس..چیزی که زندگی سه تا دخترو ساخته و داره شکل میده.. دردایی که جدا از درد عشقه… دردای واقعی… دردناک… مثل شطرنج باید عمل کرد.. باید جنگید… باید مهره هارو بیرون بندازی… تا ببری… اما واسه بردن خیلی از مهره ها بیرون افتادند… ولی باید دردسرهارو به جون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بخاطر تو pdf از فاطمه برزه کار

    رمان: به خاطر تو   نویسنده: فاطمه برزه‌کار   ژانر: عاشقانه_انتقامی     خلاصه: دلارام خونواده‌اش رو تو یه حادثه از دست داده بعد از مدتی با فردی آشنا میشه و میفهمه که موضوع مرگ خونواده‌اش به این سادگیا نیست از اون موقع کمر همت میبنده که گذشته رو رازگشایی کنه و تو این راه هم خیلی‌ها کمکش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آدم و حوا pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :   نمی دانی که لبخندت خلاصه ای از بهشت است و نگاه به بند کشیده ات ، شریف ترین فرش پهن شده برای استقبال از دلم ، که هوایی حوا بودن شده …. باور نمی کنی که من از ملکوت نگاه تو به عرش رسیدم …. حرف های تو بارانی بود که زمین لم یزرع دلم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریسک به صورت pdf کامل از اکرم حسین زاده

    خلاصه رمان: نگاهش با دقت بیشتری روی کارت‌های در دستش سیر کرد. دور آخر بود و سرنوشت بازی مشخص می‌شد. صدای بلند موزیک فضا را پر کرده بود و هیاهو و سروصدا بیداد می‌کرد. با وجود فضای نیمه‌تاریک آنجا و نورچراغ‌هایی که مدام رنگ عوض می‌کردند، لامپ بالای میز، نور نسبتاً ثابتی برای افراد دور میز فراهم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فال نیک به صورت pdf کامل از بیتا فرخی

  خلاصه رمان:       همان‌طور که کوله‌‌ی سبک جینش را روی دوش جابه‌جا می‌کرد، با قدم‌های بلند از ایستگاه مترو بیرون آمد و کنار خیابان این‌ پا و آن پا شد. نگاه جستجوگرش به دنبال ماشین کرایه‌ای خالی می‌چرخید و دلش از هیجانِ نزدیکی به مقصد در تلاطم بود! از صبح انگار همه چیز داشت روی دور تند

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ارزو
2 سال قبل

عاقا من افسردگی مضمن دارم همین طوری …ازاده تو داری حادش میکنی 😂😂😂💔💔💔😐💣

Mehra
Mehra
2 سال قبل

مرسی آزاده جونی💙💜❤️💛🧡🖤💚

Mehra
Mehra
2 سال قبل

وای خدای من 🥺
جالب شد…

setareh amaneh
setareh amaneh
2 سال قبل

پایانش بد باشه تا یک سال افسرده میشم😔😪

setareh amaneh
setareh amaneh
2 سال قبل

سلام این رمان پایانه اش خوبه؟؟؟؟؟؟ باهم اذدواج میکنن؟؟؟؟؟😪

Shyli
Shyli
2 سال قبل

😐😐😐😐😐😐😐

Mahsa
Mahsa
2 سال قبل

یعنی کاترین و گابریل به هم نمیرسن🥺

دسته‌ها
9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x