من داخل غم خودم میسوختم اما اونا داشتن برای عروسی من و کریستوفر برنامه میچیدن ، نمیدونم لباسش اینطوری باشه ، دسته گلش اونطوری باشه ، زیر لب آروم زمزمه کردم ؛
_ خدایاااا ، چرا داری منو امتحان میکنی ؟
*****
سه روز بعد
« گابریل »
به قدری به دیوار اتاقم مشت زده بودم که یک حفره ی بزرگ داخل دیوار اتاقم به وجود اومده بود ، البته داخل اون حفره چند قطره خون دستم هم به وضوح دیده میشد ، انگشت های هر دو دستم به معنای واقعی یک کلمه از درد داغون شده بودن ، فکر کنم استخوان هاش شکسته بودن …
نمیتونستم کاترین رو با یه مرد دیگه تصور کنم ، اصلا نمیتونستم !
اگر شده بود قدری به دیوار مشت میزدم تا دیوار بریزه ،
بلند فریاد زدم :
_ نه ! نمیشه ! نباید بشه !
از شدت فریاد های زیادم ، پدر صدام رو شنید ، با تقه ای وارد اتاقم شد …
دست به سینه و حق به جانب بهم خیره شده بود …
_ پسر ؟ تو چت شده ؟ به خودت بیا ! دو روز دیگه عروسیته ! چه خبرته ! به جای اینکه بیای بیرون و به کلاره که همسر آیندته ، داخل انتخاب ها کمک کنی ، مثل روانیا به دیوار مشت میزنی ؟ در صورتی که تنبیهت تموم شده و میتونی از اتاقت بیرون بیای !
من اینطور تو رو بزرگ کردم؟
مادرت اگر زنده بود و تو رو تو این وضعیت خوار و ضعیف شده میدید احتمالا از ناراحتی ، افسردگی میگرفت …
اونم روز عروسی پسرش ، پسرش بدون اینکه ذره ای علاقه نشون بده ، به دیوار مشت میزنه …
بی تفاوت حتی یک کلمه هم باهاش حرف نزدم ، دستش رو روی شانم گذاشت و ادامه داد ؛
_ ببین ! پسرم ! من معلوم نیست که تا فردا در چه حالی باشم ، اما اینو بدون که بعد از مرگ من ، تویی که قراره کل قبیله آلفا رو کنترل و هدایت کنی ! تویی که قراره قانون هامون رو پا برجا نگه داری ! پس کاری رو بکن که مایه ی افتخار ما و قبیلمون باشه ، تو خیلی خوب میدونی مادرت بخاطر چه چیزی مرد ! پس سعی کن ، به قانون هایی که چندین و چند ساله ، در حال اجراست ، اطاعت کنی ،
حالا هم یه دستی به سرو وضعت بزن ، باید بیای پایین ،
متعجب خیره اش شدم ،
_چی؟ کجا بیام ؟ مگه از من سوال پرسیدید ؟ مگه من خواستم با کلاره ازدواج کنم ؟ مگه من آدمم اصلا ؟ فقط یه وسیله ایم که قانوناتون رو اجرا کنم ، یکیش همینه ! پدر من ، من اون دختر رو دوست ندارم ! و فکر نکنم که بتونم براش همسر خوبی بشم ، م…
حرفمو با فریاد بلندی که زد قطع کردم …
_ بسه! کافیه ! نمیخوام چیزی بشنوم ! همین الان میری پیش همسر آیندت و داخل انتخاب ها بهش کمک میکنی ، نا سلامتی زن توئه ، و زندگی توئه ، نه زن من !
_ خب منم همینو میگم ، من اونو دوست ندارم !
_ نمیشه ، باید اینطور بشه ، دقیقاً قانون صد و چهل و دوم گرگینه های آلفا اینو صدق میکنه که در صورتی که پسر رهبر آلفا ها ، نتونست تا زمان سن بلوغش همسر مناسبی رو از بین اعضای قبیله انتخاب کنه ، باید با دختر گرگ امگا ها ازدواج کنه ! نگو که قانون رو فراموش کردی ! راه بیفت نمیخوام حرفی بشنوم !همین الان آماده میشی و مثل آدم میای پایین ! همینی که گفتم ! پسره ی ….. خدایاااا ..
زیر لبی چیز هایی پچ پچ میکرد و بالاخره از اتاق بیرون رفت ،
چنگی به موهام زدم ، یعنی الان من باید با کسی که دوستش نداشتم ازدواج میکردم ؟ یعنی باید همین اول کاری یه زندگی بدون عشق رو شروع میکردم ؟
کلافه از اتفاقات دور و اطرافم ، دوش کوتاهی گرفتم ، به اصرار زیاد پدرم همون لباسی که برام کنار گذاشته بود رو پوشیدم ، واقعا باور نکردنی بود ، دو روز دیگه عروسیم بود و من الان برای بار اوله که اون زنی که ظاهراً اسمش کلاره هست رو میبینم ، خنده ی تلخی زدم ، برای لحظه ای درد بدی توی دستام پیچید ،
_ آخ ، گندش بزنن !
تمام اسخوان دستم به طور کلی نابود شده بود ، نمیتونستم با این دست به پایین برم ، دور هر دو دستم رو با پارچه ی سفیدی پوشوندم ، و آماده و حاضر با قدم هایی بلند به سمت حال رفتم …
زنی که ظاهرا مادر دختره بود داشت با پدرم حرف میزد ….
پدرم در حالی که لبخند بزرگی روی لبش نشسته بود با دست اشاره ای به من کرد …
_ ایشون پسرم هستند !
مادرش هم با دیدن من لبخندی روی لبش نشست ….
خدایا چقدر از این کار ها متنفر بودم ، همش اجبار همش تحمیل … به زور جلوی خودم رو گرفته بودم که ناخن و دندان هام مثل گرگ ها وحشی و درنده بلند نشه….
صدای کفش پاشنه بلندی داخل حال پیچیده شد ، سرم رو به طرف صدا چرخوندم ، دلم میخواست کاترین رو ببینم ، چه خیال مسخره ای داشتم ، با دیدن …..
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
عاقا من افسردگی مضمن دارم همین طوری …ازاده تو داری حادش میکنی 😂😂😂💔💔💔😐💣
مرسی آزاده جونی💙💜❤️💛🧡🖤💚
خواهش گلم❤️💚
وای خدای من 🥺
جالب شد…
پایانش بد باشه تا یک سال افسرده میشم😔😪
سلام این رمان پایانه اش خوبه؟؟؟؟؟؟ باهم اذدواج میکنن؟؟؟؟؟😪
خو بگم که لو میدم رمانو😐🤣
😐😐😐😐😐😐😐
یعنی کاترین و گابریل به هم نمیرسن🥺