.
چشماش چراغونی شد
+ وااای راست میگی دلوین؟؟؟؟!!!!
بگو به جون اریا؟!
_ بخدا مامان به جون آریا براش قلب پیدا شده
حالا همرام میای بریم بیمارستان؟
+ اره مادر حتمااا تا تو یه دوش بگیری منم آماده میشم
لبخندی به روش زدم و وارد اتاقم شدم و لباسامو برداشتم و وارد حموم اتاقم شدم
**
یه دوش سر و پایی کوچیک گرفتم و سریع بیرون اومدم
هر دو روز یه بار برمیگشتم خونه دوش میگرفتم احساس میکردم تنم بوی بیمارستان میگیره.
از حموم بیرون اومدم و حوله امو باز کردم و لباسامو با یه دست لباس فندقی عوض کردم..برام مهم نبود که موهام خیس بودن
فقط با حوله اباشونو گرفتم و از شالمو سرم انداختم و کیفمو برداشتم و از اتاق زدم بیرون
مامان روی مبل رو به روی اتاقم نشسته بود و آماده بود سرش تو گوشیش بود
من که رسیدم نگاهی بهم انداخت و لبخندی زد و از سر جاش پا شد
+ سر راه وایسا دلوین یه جعبه ی شیرنی بگیریم زشته دست خالی
_ چشم مامان جان..چشم
از خونه بیرون زدم و سوار ماشین شدم که مامانم پشت سرم اومد و سوار شد و حرکت کردیم به سمت بیمارستان
پس از نیم ساعت رسیدیم
به خواسته ی مامان یه جعبه شیرینی دانمارکی خریدیم
ماشینو پارک کردم و همراه با هم و شونه به شونه وارد بیمارستان شدیم از پرستارا به زور اجازه خواستیم و به سمت مراقبت های ویژه رفتیم قبل از اینکه برسیم مامان منو کنار کشید
+ ببین دلوین..میدونم خیلی عاشقی..عاشقی هم بد دردیه که دوا نداره مادر
اما من دوست ندارم تو خودتو به آریا آویزون کنی
دوست ندارم مامانش فکر کنه مجبورش کردی
توی دلم لبخندی برای نگرانی هاش زدم
دستشو تو دستم گرفتم
_ مامان جونم..آریا اگه منو دوست نداشت که الان توی این شرایط نبود
اون موقعی که من توی کما بودم خودشو سریع رسونده بود تهران که شاید کاری ازش بر بیاد
آریا مرد قویه مامان..نگران نباش من خودمو بهش آویزون نکردم
لبخندی زد و دستمو فشرد به سمت مراقبت های ویژه رفتیم
انقد خوشحال بودم که توی پوست خودم نمی گنجیدم
هی با مامان گل میگفتیم..
اصلا دلم نمیخواست به این فکر کنم که اریا از دستم میره
انگاری ته دلم روشن بود که برمیگرده پیشم
وارد راهرو که شدیم دیگه نخندیدم و خودمو جمع و جور کردم
به بخش رسیدیم
صدای گریه های مامان آریا دلمو به نگرانی انداخت
جعبه ی شیرینی از دستم افتاد و روی زمین خورد شد
خودمو با بیشترین سرعت ممکن به داخل اتاق آریا رسوندم
نه جیغ های مامان برام مهم بود نه جیغ های مامان آریا
درو باز کردم و با ضرب خودمو انداختم تو اتاقش
به این رمان امتیاز بدهید
روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!
میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 1
تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.
مرذدددددد وایییی نههههه
عزیزم میشه کمی پارت هاش رو طولانی تر کنید
لطفاااا خواهش می کنم
نمیشه پارت بعدی رو امشب بزاری….
لطفاااااااا