رمان گرداب پارت 203 - رمان دونی

 

 

 

دستش رو از زیر چونه ام حرکت داد و رسوند به گونه ام و انگشت شصتش رو روی پلکم کشید و خیسیش رو پاک کرد….

 

با نگاهی که دل و تمام وجودم رو می لرزوند، نگاهم کرد و لب زد:

-من کنار شما راحتم..وقتی نزدیک شما باشم خیالم راحته و احساس ارامش میکنم..اما موندنم بیشتر از این باعث مشکل میشه….

 

لبخنده تلخی زدم و سرم رو تکون دادم که اروم تر گفت:

-درکم میکنی..مگه نه؟..

 

چشم هام رو باز و بسته کردم و سرم رو به تایید تکون دادم…

 

لبخندش پررنگ تر شد و این دفعه با همون انگشت شصتش، زیر چشمم رو نوازش کرد و گفت:

-اینجوری غمگین نگاهم نکن..برای منم سخته..

 

-می دونم..

 

-نمیذارم حتی یک روزم احساس کنی ازت دور شدم..

 

با همون لبخنده تلخ دوباره سر تکون دادم:

-باید همین نزدیک خودمون خونه بگیری..

 

-چشم..هرچی پرند خانم بگه..

 

مدت کوتاهی بی حرف تو چشم های هم خیره شدیم و سورن همچنان با همون دستش مشغول نوازش گونه ام بود….

 

زبونش رو روی لبش کشید و با لبخنده شیرین و مهربونی گفت:

-حالا یکم بخند..دلم میگیره اینجوری نگاهم میکنی..

 

به سختی لبخند زدم و سورن یه چیزی زیر لب گفت که متوجه نشدم و گفتم:

-چی؟!..

 

 

 

دستش رو از روی صورتم برداشت و نگاهش رو هم ازم گرفت:

-هیچی..

 

با تعجب نگاهش کردم و حرفی نزدم..به این کارش عادت داشتم…

 

خیلی پیش اومده بود، یه چیزی زیرلب می گفت که من متوجه نمیشدم و انگار با خودش بود و من هم گیر نمی دادم که حتما بفهمم….

 

تو جاش جابه جا شد و با کمی مکث دوباره نگاهم کرد و با لبخند گفت:

-دیگه ناراحت نیستی؟..

 

-ناراحتم از اینکه میری اما تونستم درکت کنم..تو همیشه منطقی تر از من تصمیم میگیری..وقتی اینجوری میگی حتما این کار برای هممون بهتره….

 

لبخندش پررنگ تر شد و از جاش بلند شد..

 

جلوم ایستاد و چون من هنوز نشسته بودم برای دیدنش سرم رو بالا گرفتم…

 

نگاهش اروم شده بود، مثل دل من..

 

انگار یک بار سنگین از روی دلم برداشته شده بود و حالا که جواب سوال هام رو تا حدودی گرفته بودم، خیالم راحت تر شده بود….

 

جواب لبخندش رو با لبخند دادم که گفت:

-بخواب دیگه دیر وقته..

 

سرم رو تکون دادم و همچنان نگاهش می کردم که چشم هاش رو باز و بسته کرد و گفت:

-شبت بخیر..خوب بخوابی..

 

-شب بخیر..

 

کمی این پا و اون پا کرد و قبل از اینکه بتونم چیزی بگم، با یک دستش بغل سرم رو گرفت و خم شد و سریع روی موهام رو بوسه ای زد….

 

 

 

خشکم زد و صداش رو پچ پچ وار بغل گوشم شنیدم:

-ممنون عزیزم..

 

حتی فرصت نداد عکس العملی نشون بدم و به سرعت ازم جدا شد و از اتاق رفت بیرون و در رو پشت سرش بست….

 

دستم رو روی سرم، جای بوسه ش گذاشتم و لبخند نرم نرمک نشست روی لب هام…

 

این بوسه ش بیشتر از تمام حرف هاش ارومم کرده بود…

 

چشم هام رو بستم و نفس عمیقی کشیدم و جای بوسه ش رو نوازش کردم…

 

انگار یک پروانه توی دلم به پرواز دراومده بود و تو دلم داشت پر پر میزد…

 

چشم هام رو باز کردم و به در اتاق خیره شدم..

 

جای در سورن رو میدیدم و بی اختیار رو به در، لب زدم:

-دوستت دارم!..

 

بابت اعترافی که از دلم به زبونم رسیده بود، دلم هری ریخت و صورتم داغ شد…

 

خودم رو به پشت انداختم روی تخت و چشم هام رو بستم و پشت پلک هام تصویر سورن نقش بست…

 

با همون نگاه زیبا و لبخنده پر از مهرش..

 

دوباره دستم رو روی جای بوسه ش گذاشتم و دلم پر زد برای حس حضورش و بوی عطرش که هنوز توی اتاقم جا مونده بود….

 

نفس عمیقی کشیدم تا بوش رو بهتر حس کنم..

 

دستم رو روی قلب لرزونم گذاشتم و باز نفس کشیدم..

 

هنوز تصویر خیالی سورن پشت پلک هام بود که دوباره زیر لب تکرار کردم:

-دوستت دارم!

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.8 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان وسوسه های آتش و یخ از فروغ ثقفی

  خلاصه رمان :     ارسلان انتظام بعد از خودکشی مادرش، به خاطر تجاوز عمویش، بعد از پانزده سال برمی‌گردد وبا یادآوری خاطرات کودکیش تلاش می‌کند از عمویش انتقام بگیرد و گمان می کند با وجود دختر عمویش ضربه مهلکی میتواند به عمویش وارد کند…   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ایست قلبی pdf از مریم چاهی

  خلاصه رمان:     داستان دختری که برای فرار از ازدواج اجباری با پسر عموی دختر بازش مجبور میشه تن به نقشه ی دوستش بده و با آقای دکتری که تا حالا ندیده ازدواج کنه   از طرفی شروین با نقشه ی همسر اولش فاطی مجبور میشه برای درمان خواهرش نقش پزشکی رو بازی کنه که از خارج از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بی دفاع pdf از هاله بخت یار

  خلاصه رمان :       بهراد پارسا، مردی مقتدر اما زخم خورده که خودش و خانواده‌ش قربانی یه ازمایش غیر قانونی (تغییر ژنتیکی) توسط یه باند خارجی شدن… مردی که زندگیش در خطره و برای اینکه بتونه خودش و افراد مثل خودش رو نجات بده، جانان داوری، نخبه‌ی ژنتیک دانشگاه تهران رو می‌دزده تا مشکلش رو حل کنه…

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آبادیس

  دانلود رمان آبادیس خلاصه : ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل. پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض میکنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x