رمان گرداب پارت 215 - رمان دونی

 

 

================================

 

با حالی بد از اتاق زدم بیرون و رفتم توی سالن پیش مامان…

 

مشغول تماشای فیلم بود و چای میخورد..

 

کنارش نشستم و نگاهی بهم انداخت و دوباره برگشت سمت تلویزیون…

 

اما نمی دونم حالت صورتم چطور بود که دوباره برگشت و گفت:

-چیه مامان؟!..

 

گوشیم رو توی دستم فشردم و با استرس گفتم:

-اقاجون همش زنگ میزنه مامان..من جواب ندادم اما بی خیال نمیشه هی زنگ میزنه…

 

اخم هاش رو کشید توی هم:

-چرا پس هیچی نمیگی؟..مگه نگفتم هرموقع زنگ زد بده من جواب بدم…

 

-چندبار سرکار بودم زنگ زد..الانم گوشیم سایلنت بود که دیدم دو بار تماس گرفته…

 

-بده من بهش زنگ بزنم ببینم چی میخواد..

 

مضطرب و نگران گفتم:

-ولش کن مامان..اگه خودش دوباره زنگ زد میدم جواب بده..

 

متفکرانه نگاهم کرد و با مکث گفت:

-اینطوری که نمیشه..حالتو ببین..چرا به خودت استرس میدی..اونا به هیچ کاری نمیتونن تورو مجبور کنن….

 

-میدونم مامان اما نگرانم..

 

-نگران نباش..من فردا با عموت تماس میگیرم، باهاش حرف میزنم..شاید اون بتونه کاری بکنه…

 

 

گوشه ی لبم رو جویدم و گفتم:

-شک دارم..اونا روی حرف اقاجون نمیتونن حرف بزنن..از طرفی میدونی که پسرش رو چقدر دوست داره و هرکاری اون بخواد انجام میده….

 

دستش رو روی دستم گذاشت و اروم فشرد:

-غصه نخور..همه چی رو بسپار به خودم..

 

لبخنده تلخی زدم و سرم رو تکون دادم:

-باشه..مرسی مامان..

 

لبخنده مهربونی زد و چند ضربه روی دستم زد و دستش رو عقب کشید…

 

نفس عمیقی کشیدم و با تاسف گفتم:

-چرا دست از سرم برنمیدارن..مگه ازدواج زوری هم میشه..چرا متوجه نمیشن من هیچ علاقه ای به پسرشون ندارم….

 

-اونا کی به خواسته ی ما اهمیت دادن که الان بدن پرند..میدونی که اقاجونت چقدر کاوه رو دوست داره..بخاطرش همه کار میکنن….

 

-باید چیکار کنم تا بی خیال من بشن..

 

لبخنده شیرینی زد و با لحن مرموزی گفت:

-شاید اگه ازدواج کنی دیگه بی خیالت بشن..اون موقع دیگه کاری نمیتونن بکنن…

 

خنده ام گرفت و زدم زیر خنده و گفتم:

-حالا از کجا یکی رو پیدا کنم که بتونم باهاش ازدواج کنم..یه جوری میگی ازدواج کنی، انگار خواستگارها دم در صف بستن و منتظرن من باهاشون ازدواج کنم…..

 

مامان هم خندید و گفت:

-تو لب تر کن و بخواه، اونوقت خواستگار هم پیدا میشه..

 

 

مامان هم خندید و گفت:

-تو لب تر کن و بخواه، اونوقت خواستگار هم پیدا میشه..

 

ابروهام رو انداختم بالا و با تعجب گفتم:

-خبریه؟!..باز نکنه یکی پیغامی چیزی داده؟..

 

خنده ش بیشتر شد و سرش رو تکون داد:

-دیگه دختری مثل تو داشتن این مزیت هارو هم داره..هرچند وقت یکبار یکی پیدا میشه…

 

-حالا کی بوده؟..

 

لبخند پر ذوقی زد و گفت:

-خانم رضایی امروز صبح اومد..اجازه خواست برای خواهرزاده ش بیان…

 

چشم هام گرد شد و سوالی گفتم:

-خانم رضایی؟..همین خانم رضایی همسایه امون؟..

 

سرش رو به تایید تکون داد و کامل چرخید طرفم و با لحن شادی گفت:

-اره همین خانم رضایی همسایه..

 

-خواهرزاده ش منو از کجا دیده؟..

 

-انگار چندبار وقتی میومده خونه ی خاله ش تو کوچه تورو دیده..خانم رضایی خیلی اصرار کرد..میگفت وقتی خواهرزاده ش درمورده تو باهاش صحبت کرده خیلی خوشحال شده و از خداشه این وصلت سر بگیره…..

 

سرم رو پایین انداختم و حرفی نزدم که مامان با خنده گفت:

-خجالت نداره که مامان..دختر خوشگل و مودب و با حجب و حیا همیشه خواهان داره..کلی از این خواستگارها باید بیاد و بره تا قسمتت هرچی هست همون بشه…..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 5

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان باید عاشق شد pdf از صدای بی صدا

  خلاصه رمان :       پگاه دختر خجالتی و با استعدادی که به خواست پدرش با مبین ازدواج میکنه و یکسال بعد از ازدواجش، بهترین دوستش با همسرش به او خیانت می‌کنن و باهم فرار میکنن. بعد از اینکه خاله اش و پدر و مادر مبین ،پگاه رو مقصر میدونن، پدرش طلاقشو غیابی از مبین میگیره، حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نذار دنیا رو دیونه کنم pdf از رویا رستمی

  خلاصه رمان:     ازدختری بنویسم که تنش زیر رگبار نفرت مردیه که گذشتشو این دختر دزدید.دختریکه کلفت خونه ی مردی شدکه تا دیروز جرات نداشت حتی تندی کنه….روزگار تلخ می چرخه اما هنوز یه چیزایی هست….چیزایی که قراره گرفتار کنه دختریرو که از زور کتک مردی سرد و مغرور لال شد…پایان خوش…قشنگه شخصیتای داستان:پانیذ۱۷ ساله: دختری آروم که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان من نامادری سیندرلا نیستم از بهاره موسوی

    خلاصه رمان :       سمانه زیبا ارام ومظلومم دل در گرو برادر دوستش دکتر علیرضای مغرور می‌دهد ولی علیرضا با همکلاسی اش ازدواج می‌کند تا اینکه همسرش فوت می‌کند و خانواده اش مجبورش می‌کنند تا با سمانه ازدواج کند. حالا سمانه مانده و آقای مغرور که علاقه ای به او ندارد و سه بچه تخس که

جهت دانلود کلیک کنید
رمان آخرین بت
دانلود رمان آخرین بت به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

    خلاصه رمان آخرین بت : رمان آخرین بت : قصه از عمارت مرگ شروع می‌شود؛ از خانه‌ای مرموز در نقطه‌ای نامعلوم از تهران بزرگ! حنا خورشیدی برای کشف راز یک شب سردِ برفی و پیدا کردن محموله‌های گمشده‌ی دلار و رفتن‌ به دل اُقیانوس، با پلیس همکاری می‌کند تا لاشه‌ی رویاهای مدفون در برف و خونش را از

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دسته‌ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x