رمان گرداب پارت 253 - رمان دونی

رمان گرداب پارت 253

 

وقتی عکس العملی ندید، مشغول بازی با موهاش شد و دوباره گفت:
-عزیزم بیدار شو..برات سوپ اوردم از صبح چیزی نخوردی..پاشو خوشگلم…

پلک های پرند تکونی خورد و خوابالود لای چشم هاش رو باز کرد و با صدای دو رگه ای از خواب گفت:
-چی شده؟!..

لبخند سورن پررنگ تر شد و دستش رو عقب کشید و گفت:
-مادرجون برات سوپ درست کرده..پاشو بخور..

پرند دوباره چشم هاش رو بست و خوابالود گفت:
-نمی خوام..خوابم میاد..

سورن اروم خندید و گفت:
-ضعف میکنی عزیزم..پاشو یکم بخور بعد دوباره بخواب..

پرند با بداخلاقی اخم هاش رو توی هم کشید و چشم هاش رو باز کرد…

خیلی احساس ضعف و گرسنگی می کرد برای همین تکونی توی جاش خورد تا بلند بشه…

سورن کمی خم شد روش و گفت:
-یکم خودتو بالا بگیر بالش های پشتتو درست کنم بتونی راحت بشینی…

پرند با اخم های توی هم، به سختی کمی نیمخیز شد و سورن بیشتر خم شد و مشغول مرتب کردن بالش ها پشت سرش شد….

گردنش روبه روی صورت پرند بود و متوجه ی نفس عمیقی که پرند از بوی تنش کشید شد…

لبخنده ریزی زد و با بدجنسی کمی طولش داد و با مکث عقب کشید…

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [17/10/1401 11:15 ب.ظ]
#پارت1507

با شیطنت به پرند نگاه کرد و کمک کرد به بالش ها تکیه بده و گفت:
-راحتی؟..

پرند با اخم به گچ دستش نگاه کرد و شاکی گفت:
-دستمو چیکار کنم..سنگینه درد میکنه..

سورن نگاهی به دستش کرد و گفت:
-باشه..الان درستش می کنم..

بالش کوچکی که طرف دیگه ی پرند روی تخت بود رو برداشت و کنارش گذاشت و با خنده گفت:
-خوبه مادرجون اینجا کلی بالش گذاشته..

دست داخل گچش رو روی بالش گذاشت و گفت:
-الان خوبه؟..دیگه درد نمیکنه؟..

پرند بی حرف سرش رو به منفی تکون داد..

سورن ظرف حاوی سوپ رو از داخل سینی برداشت و کمی قاشق رو داخلش چرخوند و گفت:
-من بهت میدم..تو راحت بشین..

پرند بدون اینکه نگاهش کنه گفت:
-خودم می تونم بخورم..

-می دونم..ولی دوست دارم خودم بهت بدم..

پرند با اخم سرش رو پایین انداخت و باز هم به سورن نگاه نکرد…

سورن کمی نگاهش رو توی صورت پرند چرخوند و وقتی از نگاه کردن پرند ناامید شد، با ناراحتی سری تکون داد….

قاشق رو از سوپ پر کرد و جلوی دهن پرند گرفت..

پرند با حسی عجیب، کمی به قاشق جلوش نگاه کرد و بعد اروم دهنش رو باز کرد…

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [18/10/1401 10:59 ب.ظ]
#پارت1508

سورن لبخندی زد و با ذوق قاشق رو داخل دهنش گذاشت و وقتی دستش رو عقب کشید گفت:
-داغ نیست؟..

پرند “نه” ارومی گفت و بی حرف منتظر قاشق بعدی شد…

توی سکوت و بی حرف، قاشق قاشق سوپ رو به خورد پرند داد…

بیشتر از نصف سوپ رو خورده بود که پرند سرش رو تکون داد و اهسته گفت:
-بسه..سیر شدم..

سورن نگاهی به سوپ های داخل ظرف کرد و گفت:
-چیزی نخوردی که..یکم دیگه بخور عزیزم..

-نمی تونم دیگه..

سورن سرش رو تکون داد و ظرف رو دوباره داخل سینی که روی پاتختی بود گذاشت…

یک برگ دستمال کاغذی از جعبه بیرون کشید و خم شد سمت پرند و با ملایمت و نوازش وار روی لب هاش و دور دهنش کشید….

پرند چشم هاش رو بست و سورن دستش رو عقب کشید و همون دستش رو طرف دیگه ی پرند روی تخت گذاشت و بیشتر خم شد….

صورتش رو روبه روی صورت پرند نگه داشت و به چشم های بسته ش خیره شد و پچ زد:
-خوبی؟..چیزی می خواهی برات بیارم؟..

پرند با همون چشم های بسته، سرش رو به دو طرف تکون داد…

سورن نفسش رو توی صورت پرند فوت کرد و دوباره پچ زد:
-یکم حرف بزنیم؟..

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [19/10/1401 09:57 ب.ظ]
#پارت1509

پرند چشم هاش رو باز کرد اما باز هم به صورت سورن نگاه نکرد و در حالی که به گردنش خیره شده بود اروم گفت:
-درمورد چی؟..

-خودمون..

پرند پوزخندی زد و گفت:
-حرفی نداریم بزنیم..

-داریم..تو حرف می زنی منم گوش میدم..

ابروهای پرند با تعجب بالا رفت و پوزخندش پررنگ تر شد و گفت:
-من فقط یه حرف می تونم بزنم که تو هم باید گوش بدی…

اخم های سورن توی هم فرو رفت و جدی گفت:
-می شنوم..

پرند دست سالمش رو بالا اورد و بین خودشون گرفت و گفت:
-اول برو عقب تا حرفمو بزنم..

سورن دندون هاش رو روی هم فشرد و محکم گفت:
-نمیرم..

-پس حرفیم نمیمونه..برو بیرون می خوام بخوابم..

سورن با حرص و تحکم صداش کرد:
-پرند..

-پرند نداریم..اگه می خواهی حرفامو بشنوی اول برو عقب…

سورن چشم هاش رو بست و با حرص نفسش رو فوت کرد و بالاخره عقب کشید…

چرخید و دست های توی هم قفل شده ش رو سر زانوهاش گذاشت و به دیوار رو به روش خیره شد….

کمی خودش رو اروم کرد و بعد سرش رو چرخوند و به پرند نگاه کرد:
-می شنوم..

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [20/10/1401 10:32 ق.ظ]
#پارت1510

پرند سرش رو پایین انداخت و اب دهنش رو قورت داد…

با قبلی که به شدت می کوبید و درحالی که با دکمه ی لباسش بازی می کرد، اروم گفت:
-نمی دونم دلیل برگشتت به اینجا چی بود اما..

سورن پرید توی حرفش و با تعجب گفت:
-نمی دونی؟..نمی دونی دلیل برگشتم چی بود؟..واقعا این حرفو میزنی پرند؟…

پرند پوفی کرد و سرش رو چرخوند به سمت مخالف و بی توجه به حرف سورن و با صدایی که به شدت می لرزید گفت:
-فکر می کنم بهتره برگردی تهران پیش خانوادت..

سکوت سورن نشون از شوکه شدنش بود و با چشم های گرد شده به پرند خیره شده بود…

خشک شده نگاهش رو روی نیمرخ پرند چرخوند و بعد که از شوک در اومد، مبهوت و با صدایی ضعیف لب زد:
-چی؟!..

پرند از صدای ناباور و شوکه ی سورن بغض به گلوش چنگ زد و بی حال تکرار کرد:
-فکر نمی کنم دیگه اینجا کاری داشته باشی..ممنون که این مدت هوای من و مامان رو داشتی اما بهتره هرچه زودتر برگردی پیش خانوادت….

سورن دستش هاش رو از زانوهاش برداشت و کامل چرخید سمت پرند…

کمی نگاهش کرد تا بفهمه پرند داره شوخی میکنه اما هیچ اثری از شوخی توی صورت پرند نبود…

از شدت ناباوری زد زیر خنده و پرند پلک هاش رو محکم روی هم فشرد…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 94

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سمفونی مردگان

  خلاصه رمان :           سمفونی مردگان عنوان رمانی است از عباس معروفی.هفته نامه دی ولت سوئیس نوشت: «قبل از هر چیز باید گفت که سمفونی مردگان یک شاهکار است»به نوشته برخی منتقدان این اثر شباهت‌هایی با اثر ویلیام فاکنر یعنی خشم و هیاهو دارد.همچنین میلاد کاردان خالق کد ام کی در باره این کتاب گفت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به من نگو ببعی

  خلاصه رمان :           استاد شهرزاد فرهمند، که بعد از سالها تلاش و درس خوندن و جهشی زدن های پی در پی ؛ در سن ۲۵ سالگی موفق به کسب ارشد دامپزشکی شده. با ورود به دانشگاه جدیدی برای تدریس و آشنا شدنش با دانشجوی تخس و شیطونش به اسم رادمان ملکی اتفاقاتی براش میوفته

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ماه مه آلود جلد اول

  دانلود ماه مه آلود جلد اول خلاصه : “مها ” دختری مستقل و خودساخته که تو پرورشگاه بزرگ شده و برای گذروندن تعطیلات تابستونی به خونه جنگلی هم اتاقیش میره. خونه ای توی دل جنگلهای شمال. اتفاقاتی که توی این جنگل میوفته، زندگی مها رو برای همیشه زیر و رو می کنه؛ زندگی که شاید از اول برای مها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان فلش بک pdf از آنید 8080

  خلاصه رمان : فلش_بک »جلد_اول کام_بک »جلد_دوم       محراب نیک آئین سرگرد خشن و بی رحمی که سالها پیش دختری که اعتراف کرد دوسش داره رو برای نجاتش از زندگی خطرناکش ترک میکنه و حالا اون دختر رو توی ماموریتش میبنه به عنوان یک نفوذی.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان یلدای بی پایان pdf از زکیه اکبری

  خلاصه رمان :       یلدا درست در شب عروسی اش متوجه خیلی چیزها می شود و با حادثه ای رو به رو می شود که خنجر می شود در قلبش. در این میان شاید عشق معجزه کند و او باز شخصیت گمشده اش را بیابد … پایان غیرقابل تصور !..   به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریچه pdf از هانیه وطن خواه

خلاصه رمان :       داستان درباره زندگی محياست دختری كه در گذشته همراه با ماهور پسرداييش مرتكب خطايی جبران ناپذير ميشن كه در اين بين ماهور مجازات ميشه با از دست دادن عشقش. حالا بعد از سال ها اين دو ميخوان جدای از نگاه سنگينی كه هميشه گريبان گيرشون بوده زندگيشون رو بسازن..     به این رمان

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
10 ماه قبل

اخییی چقد دارن اذیت میشن
خدا لعنت کنه اون کاوه رو
پرندم باید بچه بازی و بزاره کنار همه چیو بگه
بالاخره چند نفر ادمن میتونن یه فکری بکنن براش

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x