رمان گرداب پارت 262 - رمان دونی

رمان گرداب پارت 262

 

با جمله ی اخرش، پرند پر از حرص شد و با چشم های گشاد شده به سورن نگاه کرد و با صدای بلند گفت:
-چرا به تو خبر ندادیم؟..چون جناب عالی مثل بچه ها قهر کرده بودی..چون شما قصد تنبیه کردن منو داشتین و حتی امروزم به زور جواب تماسمو دادین..چون شما من و مشکلاتم به هیچ جاتون نبوده و نیست…..

اخم های سورن توی هم فرو رفت و با حرص گفت:
-می خواستی بعد از اون حرف هایی که بارم کردی بیام قربون صدقه ت برم؟..تو منو چی فرض کردی پرند..هرموقع دلت خواست صدام کن، هرموقعم عشقت کشید دوتا حرف بارم کن بگو هری..نخیر خانوم..از این خبرا نیست…..

پرند عصبی از جاش بلند شد و وسط اتاق ایستاد و با تنی لرزون گفت:
-من بخاطره خودت گفتم..اینقدر احمقی که اینو نفهمی؟..قبول کن سورن از مشکلات من خسته شده بودی و فقط منتظر بودی من بهت بگم برو و تو هم از خدا خواسته بری و یه نفس راحت بکشی…..

سورن هم از جاش بلند شد و روبه روی پرند ایستاد..

هردو پر از خشم..ناراحت..پرخاشگر..و مثل دوتا شیر عصبی و درنده روبه روی هم گارد گرفته بودن…

سورن دست هاش رو به کمرش زد و غرید:
-چرت و پرت نگو پرند..منو دیوونه تر از اینی که هستم نکن..روی حرفایی که میزنی فکر کن..فکر کنم فراموش کردی اون روز چه حرفایی به من زدی..حالا هم که راه دادن اون اشغال به خونه..دست پیش گرفتی؟…..

دست های پرند دو طرف بدنش مشت شد و از اون حالت گارد گرفته خارج شد…

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [23/12/1401 11:40 ب.ظ]
#پارت1552

چونه ش لرزید و اروم گفت:
-من راه ندادم..اصلا نفهمیدم کِی اومدن..فقط وقتی مامان صدام کرد رفتم دیدم اینجان…

سرش رو بلند کرد و با چشم های پر اشک به صورت سورن خیره شد و با بغض ادامه داد:
-حرفامم بخاطره خودت بود..بعدش فهمیدم اشتباه کردم..اگه جواب تماسامو میدادی..یا اون روز توی بیمارستان میومدی حرف بزنیم..اگه مثل بچه ها قهر نمی کردی ازت عذرخواهی می کردم..فقط نخواستم پاسوز من بشی..نخواستم حالا که روی روال افتادی بخاطره من زندگیت بهم بریزه..اما تو……

بغض توی گلوش اجازه نداد جمله ش رو کامل کنه و به گریه افتاد…

با حرف ها و لحن ناراحت و پشیمون پرند تمام عصبانیت سورن پر کشید…

دست هاش از کمرش پایین افتاد و بی قرار و با دلتنگی نگاهش رو تو صورت پرند چرخوند…

نیم قدم جلو رفت و بدون حرص و عصبانیت و خیلی اروم گفت:
-تو نباید جای من تصمیم بگیری..من خودم می دونم باید چیکار کنم..اگه اینجا و توی این شهر موندم دلیلش مشخصه و قرار نیست بخاطره یه اتفاق که بیشتر از همه خودمو دیوونه کرد و دلمو اتیش زد ازش دست بکشم…..

ضربان قلب پرند اروم اروم بالا رفت اما انقدر ناراحت و دلگیر بود که نتونست به این اعتراف زیبای سورن واکنشی نشون بده….

یک قدم به عقب برداشت و با گریه گفت:
-اما اینطوری نشون ندادی..بیشتر از یک ماهه انگار نه انگار من مردم یا زنده ام..هیچ سراغی ازم نگرفتی..حتی نگران حالمم نبودی..منو با اون وضعیت ول کردی و رفتی..از خدات بود بری…..

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [24/12/1401 10:43 ب.ظ]
#پارت1553

سورن با محبت نگاهش کرد اما همه ی احساسش انگار توی صداش بود:
-مگه می تونم؟..

همین جمله ی کوتاه، انقدر با لحن متفاوت و زیبایی بود که انگار اب یخ ریخته شد روی اتش دل پرند…

قلبش به تکاپو افتاد اما نمی خواست به این راحتی کوتاه بیاد…

انقدر این مدت بدون سورن اذیت شده بود و دلتنگی کشیده بود که دلش می خواست بیشتر بشنوه..بیشتر ببینه و حس کنه….

می خواست مطمئن بشه که سورن هنوز همون سورن خودش بود و این فاصله گرفتنش بخاطره ناراحتی بوده نه چیز دیگه ای….

با لب و چونه ی لرزون نگاهش کرد و لب زد:
-اره می تونی..دیدی که تونستی..بخاطره چند تا حرف که از نگرانی برای خودت بود منو اینجا ول کردی و رفتی..تو بیمارستان حتی نگاهمم نکردی..نذاشتی برات توضیح بدم..نخواستی حرفامو بشنوی..فقط می خواستی بری از شرم خلاص شی……

سورن جوری نگاهش می کرد که انگار با نگاه داشت نوازشش می کرد و این کار پرند رو برای محکم موندن و وا ندادن سخت کرده بود….

دست هاش رو مشت کرد و با حرص جیغ زد:
-اینطوری به من نگاه نکن..نگاه نکن..

سورن با دو گام بلند فاصله بینشون رو پر کرد و محکم دست هاش رو دور پرند حلقه کرد و کشیدش توی اغوشش….

پرند به تقلا افتاد و با مشت های بی جونش، پی در پی به سینه ی سورن کوبید:
-ولم کن..ولم کن..برو عقب..نمی خوام..ولم کن..

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [25/12/1401 09:56 ب.ظ]
#پارت1554

سورن حلقه ی دست هاش رو محکمتر کرد و لب هاش رو سابید به موهای پرند و پچ زد:
-اروم باش..عزیزم..

پرند دست از مشت زدن برداشت اما با کف دستش به سینه ی سورن فشار اورد تا از خودش دورش کنه:
-من عزیز تو نیستم..اگه بودم با اون حالم ولم نمی کردی بری…

-ببخشید..از حرفایی که زدی ناراحت بودم..فکر کردم واقعا دیگه نمی خواهی منو ببینی..از ناراحتی و عصبانیت مغزم کار نکرد..ببخشید عزیزم….

پرند دوباره به هق هق افتاد بود و سورن نگران بود باز حالش بد بشه…

دست هاش رو از دور پرند برداشت و با وجود تقلایی که می کرد، صورتش رو بین دست هاش قاب گرفت….

پیشونیش رو به پیشونی پرند تکیه داد و بی قرار تو چشم های سرخ و اشک الودش خیره شد…

پرند با کمی مکث دست از تقلا برداشت و چشم هاش رو بست و نالید:
-ازت بدم میاد سورن..ازت بدم میاد..

اما جوری گفت که انگار بیشتر از اینکه بدش بیاد، داشت می گفت دوستت دارم و سورن هم متوجه ی این بود….

دو طرف صورت پرند رو محکم تر گرفت و همینطور که پیشونیش هنوز به پیشونیش چسبیده بود، پر احساس و با لحنی ملایم و زیبا پچ زد:
-منم دوسِت دارم..

چشم های پرند به آنی باز شد و دلش هری ریخت..

چشم های سورن حتی بیشتر از زبونش داشتن این جمله رو فریاد میزدن…

بی اختیار دست هاش رو نرم روی سینه ی سورن گذاشت و نگاهش بی تاب تو نگاهش چرخید…

گـــ🔞ـردابــــ🔥ــ, [27/12/1401 10:15 ب.ظ]
#پارت1555

تمام تلاشی که کرده بود تا جلوی سورن سرسخت بمونه با این جمله و نگاهش فرو ریخت…

قلب سورن با شدت زیر دستش می کوبید و بی قرارترش می کرد…

دیگه نتونست محکم جلوش وایسه و با وا دادگی کامل و با گریه نالید:
-دیگه این کارو نکن..دیگه باهام این کارو نکن..

سورن پیشونیش رو از پیشونی پرند فاصله داد و به جاش لب هاش رو مماس با لب های پرند قرار داد و پچ زد:
-دیگه غلط می کنم..خودم هزار بار مردم این چند روز..

وقتی حرف میزد نفس داغش به صورت پرند می خورد و لبش تماس کوچکی با لب هاش داشت که حرارت بدنش رو بالا میبرد….

نگاهش رو پر احساس تو نگاه سورن چرخوند و یهو لب زد:
-دوسِت دارم..

از این جمله یهوییش خودش بیشتر از سورن جاخورد و با خجالت خواست سرش رو پایین بندازه که سورن اجازه نداد….

با دست هاش که هنوز قاب صورتش بود، سرش رو نگه داشت و بی قرار و با دلتنگی، محکم لب هاش رو روی لب های پرند فشرد….

قلب پرند هری ریخت و دست هاش روی سینه ی سورن مشت شد…

چشم های جفتشون اروم بسته شد و لب هاشون بی حرکت و محکم روی هم فشرده میشد…

تن جفتشون داغ شده بود و انگار از طریق لب ها حرارتشون رو رد و بدل می کردن…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 101

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان خواب ختن به صورت pdf کامل از منیر کاظمی

  خلاصه رمان:   می‌خواستم قبل‌تر از اینها بگویم. خیلی قبل‌تر اما… همیشه زمان زودتر از من می‌رسید. و من؟ کهنه سواری که به غبار جاده پس از کوچ می‌رسیدم. قبلیه‌ام رفته و خاک هجرت در  چشمانم خانه کرده…   خوابِ خُتَن   این داستان، قصه ای به سبک کتاب «از قبیله‌ی مجنون» من هست. کسانی که اون داستان رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آوای جنون pdf از نیلوفر رستمی

  خلاصه رمان :       سرگرد اهورا پناهی، مأموری بسیار سرسخت و حرفه‌ای از رسته‌ی اطلاعات، به طور اتفاقی توسط پسرخاله‌اش درگیر پرونده‌ی قتلی می‌شود. او که در این راه اهداف شخصی و انتقام بیست ساله‌اش را هم دنبال می‌کند، به دنبال تحقیقات در رابطه با پرونده، شخص چهارم را پیدا می‌کند و در مسیر قصاص کردن او،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ریکاوری
دانلود رمان ریکاوری به صورت pdf کامل از سامان شکیبا

      خلاصه  رمان ریکاوری :   ‍ شاهو یه مرد کورد غیرتیه، که به جز یه نفر خاص، چشماشو رو بقیه دخترا بسته و فقط اونو میبینه. اما اون دختر قبل از رسمی شدن رابطشون میزنه زیر همه چیز و با برادر شاهو ازدواج میکنه و این اتفاق باعث میشه که اون از همه دخترا متنفر بشه تا

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان معشوقه پرست

    خلاصه رمان :         لیلا سحابی، نویسنده و شاعر مجله فرهنگی »بانوی ایرانی«، به جرم قتل دستگیر میشود. بازپرسِ پرونده او، در جستوجو و کشف حقیقت، و به کاوش رازهای زندگی این شاعر غمگین میپردازد و به دفتر خاطراتش میرسد. دفتری که پر است از رازهای ناگفته و از خط به خطِ هر صفحهاش، بوی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان پرنیان شب pdf از پرستو س

  خلاصه رمان :       پرنیان شب عاشقانه ای راز آلود به قلم پرستو.س…. پرنیان شب داستان دنیای اطراف ماست ، دنیایی از ناشناخته های خیال و … واقعیت .مینو ، دختریه که به طرز عجیبی با یه خالکوبی روی کتفش رو به رو میشه خالکوبی که دنیای عادیشو زیر و رو میکنه و حقایقی در رابطه با

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان راه سبز به صورت pdf کامل از مریم پیروند

        خلاصه رمان:   شیوا دختری که برای درس خوندن از جنوب به تهران اومده و چندوقتی رو مهمون خونه‌ی عمه‌اش شده… عمه‌ای که با سن کمش با مرد بزرگتر و پولدارتر از خودش ازدواج کرده که یه پسر بزرگ هم داره…. آرتا و شیوا دشمن های خونی همه‌ان تا جایی که شیوا به خاطر گندی که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Rmh
Rmh
9 ماه قبل

پارت ۲۶۱ کجاست پس؟ چقدر دیر و خارج از زمان میزارید💔

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  Rmh

گذاشتم

Rmh
Rmh
9 ماه قبل

تشکر

camellia 520
camellia 520
9 ماه قبل

پس ۲۶۱ کجاست?یه ۷_۸ روز دیگه پارت رو می گزاشتید,داره خیلی زود به زود میشه.over dose میکنیم,اونوقت پاتون گیره😡

𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
مدیر
پاسخ به  camellia 520

گذاشتم

دسته‌ها
5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x