رمان گرداب پارت 266 - رمان دونی

 

 

 

 

سرش بیشتر پایین اومد و پیشونیش روی پیشونیم نشست و اهسته لب زد:

-من قربون خودت و دوست داشتنت که دنیامو ویرون کرده…

 

نگاهم رو تند تند از این چشمش به اون یکی و برعکس حرکت دادم و سوالی گفتم:

-ویرون؟..

 

چنگش تو موهام محکم تر شد و مهربون گفت:

-از نوع خوبش..

 

خیلی اروم خندیدم و من هم مهربون نگاهش کردم:

-می دونم..

 

-می دونی؟!..

 

با ناز چشم هام رو باز و بسته کردم که فکش محکم شد و از بین دندون هاش غرید:

-نکن لامصب..

 

دست هام رو از روی سینه ش حرکت دادم و نرم دور گردنش حلقه کردم و ناز توی چشم ها و صدام بیشتر شد:

-میکنم..

 

-اونوقت منم یه لقمه ت می کنم..

 

اروم خندیدم و با خجالت نگاهم رو دزدیدم که بی قرار گفت:

-نکن..نگاهتو ازم نگیر..تو که نگام نمی کنی دنیا تیره و تار میشه..همیشه وقتی پیشمی نگام کن تا تو قلب و ذهنم ثبتش کنم، برای اون وقتایی که کنارم نیستی..که وقتی یادش میوفتم بتونم راحت تر نفس بکشم و انرژیم فول بشه……

 

#پارت1571

 

در مقابل این همه حس زیبا توی لحنش و حرف هاش، باز هم نتونستم چیزی بگم و فقط دوباره و اینبار پر از عشق صداش کردم:

-سورن..

 

کلافه نگاهش رو از صورتم گرفت و به دور و برش نگاهی کرد و نفسش رو محکم فوت کرد بیرون و گفت:

-می خوام یه چیزی بگم..

 

یک لحظه از لحن جدی شده ش نگران شدم و لبم رو گزیدم:

-چی شده؟..

 

نگاهش رو برگردوند توی صورتم و لبخند زد:

-نگران نباش..

 

دوباره نفس عمیقی کشید و با مکث و تردید گفت:

-سوگل زنگ زده بود..

 

-خب؟!..

 

نگاهش رو توی نگاهم قفل کرد و اروم گفت:

-تو ماه اینده مراسم جشن عقد عسل و سامان رو قراره بگیرن..احتمالا توی همون روزها بچه ی سوگل هم به دنیا میاد….

 

از حدسی که بابت حرف هاش زدم دلم لرزید و بیشتر نگران شدم…

 

خواستم خودم رو عقب بکشم که دست هاش رو دور صورتم محکم تر کرد و لب زد:

-بمون همینجا..

 

با ناراحتی نگاهش کردم و اهسته گفتم:

-می خواهی بری؟..

 

#پارت1572

 

سرش رو تکون داد و دماغش رو به دماغم مالید و پچ زد:

-دوست داری بریم؟..

 

چشم هام گرد شد و شوکه نگاهش کردم..

 

از منم می خواست باهاش برم؟..اخه چطوری؟..

 

فکر کردم اشتباه شنیدم و متعجب تکرار کردم:

-بریم؟!..

 

لبخند مهربونی زد:

-اره بریم..چند روز میریم و برمی گردیم..برای حال و هوات هم خوبه..یه تنوعی میشه برات…

 

-دوتایی؟..

 

-سه تایی..با مادرجون..

 

دلم پر شادی شد و از خدام بود چند روز از این شهر و خاطرات بدی که این مدت داشتم دور بشم…

 

دست هام رو روی مچ دست هاش که هنوز دور صورتم بود گذاشتم و با خوشحالی گفتم:

-فکر میکنی مامان راضی بشه بیاد؟..

 

-تو دوست داری بیایی؟..

 

سرم رو بین دست هاش تکون دادم:

-اره اره..خیلی دوست دارم..اما فکر نکنم مامان بیاد..

 

-من باهاش حرف میزنم..سعی می کنم راضیش کنم..

 

لبم رو گزیدم و با نگرانی نگاهش کردم..

 

خیلی سعی کردم جلوی زبونم رو بگیرم اما نتونستم طاقت بیارم و سوالی که داشت اذیتم می کرد رو پرسیدم:

-اگه مامان راضی نشه و نتونیم بیاییم، تو میری؟..

 

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.4 / 5. شمارش آرا 83

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان تموم شهر خوابیدن

    خلاصه رمان:       درمانگر بيست و چهارساله ای به نام پرتو حقيقی كه در مركز توانبخشی ذهنی كودكان كار می‌كند، پس از مراجعه ی پدری جوان همراه با پسرچهارساله اش كه به اوتيسم مبتلا است، درگير شخصيت عجيب و پرخاشگر او می‌شود. كسری بهراد از نظر پرتو كتابی است قطور كه به هيچ كدام از زبان

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عشق ممنوعه استاد پارت 19
دانلود رمان بوسه با طعم خون

    خلاصه رمان:     شمیم دختر تنهایی که صیغه ی شهریار میشه …. شهریارِ شیطانی که بعد مرگ، زنده ها رو راحت نمیذاره و آتش کینه ای به پا میکنه که دودش فقط چشمهای شمیم رو می سوزونه …. این وسط عشقی که جوونه می زنه و بوسه های طعمه خونی که اسمش شکنجه س ! تقاص پس

جهت دانلود کلیک کنید
رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ
دانلود رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ به صورت pdf کامل از گلناز فرخ نیا

  خلاصه رمان غمزه های کشنده‌ی رنگ ها دقایقی قبل از مرگ : من سفید بودم، یک سفیدِ محضِ خالص که چشمم مانده بود به دنباله‌ی رنگین کمان… و فکر می‌کردم چه هیجانی دارد تجربه‌ی ناب رنگ‌های تند و زنده… اما تو سیاه قلم وجودت را چنان عمیق بر صفحه‌ی جانم حک‌ کردی، که دیگر جادوی هیچ رنگی در من

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان هایکا به صورت pdf کامل از الناز بوذرجمهری

  خلاصه رمان:   -گفته بودم بهت حاجی! گفته بودم پسرت بیماری لاعلاج داره نکن دختررو عقدش نکن.. خوب شد؟ پسرت رفت سینه قبرستون و دختر مردم شد بیوه! حاجی که تا آن لحظه سکوت کرده با حرف سبحان از جایش بلند شد و رو به روی پسرکش ایستاد.. -خودم کم درد دارم که با این حرفات مرهم میزاری روش؟

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دختر بد پسر بدتر

    خلاصه رمان :       نیاز دختری خود ساخته و جوونیه که اگر چه سختی زیادی رو در گذشته مبهمش تجربه کرده.اما هیچ وقت خم‌نشده. در هم‌نشکسته! تنها بد شده و با بدی زندگی می کنه. کل زندگیش بر پایه دروغ ساخته شده و با گول زدن و گناه و هرچه که نادرسته احساس خوبی داره. اما

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حسرت با تو بودن
دانلود رمان حسرت با تو بودن به صورت pdf کامل از مرضیه نعمتی

      خلاصه رمان حسرت با تو بودن :   عاشق برادر زنداداشم بودم. پسر مودب و باشخصیتی که مدیریت یکی از هتل های مشهد رو به عهده داشت و نجابت و وقار از وجودش می ریخت اما مجید عشق ممنوعه ی من بود مادرش شکوه به ازدواج برادرم با دخترش راضی نبود چون ما رو هم شأن خانوادش

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
8 ماه قبل

عسل و سامان و کلا یادم رفته بود
کلی فکر کردم تا یادم اومد کی ن😐🙄
این پرندم لوسه ها
خب خواهرزاده هاش میخوان دنیا بیان نره؟؟
نمیخواد بره بمونه ک میاد دیگه دوباره
بچه ای مگه ک درک نداشته باشی؟؟

سارا
سارا
8 ماه قبل
پاسخ به  Mahsa

خخخ حق داری عزیزم ازبس نویسنده ثبات فکری نداره بین مطالبی که مینویسه همه کلی ذهنمون درگیربودتایادمون اومد عسل وسامان کیا بودن والبته الان ایکاش میگفت مثلا”دوسال بعد نه اینکه بعد این همه از اونطرف خبری نبوده تازه بچه ها میخوان دنیا بیان این رمان آبکی ترین رمانی بودک خوندم پشیمونم اولاش خوب بود وگول خوردیم خوندیم کم کم ابکی شد ،پرندم ک دیگه خیلی بی عقل داره رفتارمیکنه وابلهانه .

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x