===============================

 

همه ی مهمان ها جز ما رفته بودن و باغ خالی و ساکت شده بود…

 

صندلی هارو گرد هم چیده بودیم و نشسته بودیم و حرف میزدیم…

 

مامان سامیار و مامان عسل هنوز داشتن با مسئولین باغ حرف میزدن و تشکر می کردن…

 

اما پدر عسل کنار ما نشسته بود و گاهی تو بحثمون شرکت می کرد…

 

هممون حسابی خسته شده بودیم و قبل از رفتن نشسته بودیم تا کمی استراحت کرده باشیم…

 

پسرها لم داده بودن رو صندلی ها و پاهاشون رو دراز کرده بودن وسط و دوباره لیوان های مشروب دستشون بود….

 

این دفعه حتی سامان هم داشت همراهیشون می کرد…

 

حالا که خیالش از تموم شدن جشن راحت شده بود، داشت لبی تر می کرد…

 

من بین سوگل و سورن روی صندلی نشسته بودم و به شوخی ها و حرف هاشون می خندیدم…

 

بالاخره مادرها کارشون تموم شد و اومدن پیشمون..

 

با خستگی روی صندلی ها نشستن و مامان سامیار، فاطمه خانم، دستی به زانوش کشید و صورتش کمی توی هم رفت….

 

سوگل صاف نشست و با نگرانی گفت:

-چی شده مامان؟..درد داری؟..

 

همزمان عسل هم با همون لحن رو به مادرشوهرش گفت:

-خوبی مامان؟..

 

#پارت۱۶۸۴

 

صورت فاطمه خانم باز شد و لبخند پر محبتی روی لب هاش نشست و نگاهش رو بین دوتاشون چرخوند و گفت:

-خوبم دخترا..قربونتون برم خوبم نگران نباشین..

 

سوگل با اخم دستی به شکمش کشید و گفت:

-داروهاتو خوردی؟..

 

-خوردم مامان..

 

سامیار پوزخندی زد و قلوپی از محتوای لیوانش خورد و گفت:

-بدم میاد از رفتارتون..گند زدین به هرچی رابطه ی مادرشوهر و عروسه…

 

همه خندیدیم و عسل گفت:

-مامانمون مادرشوهر نیست..مادرزنه..طرف ماست..مگه نه مامان؟…

 

مادر سامیار لبخندی زد و گفت:

-من نه مادرشوهرم، نه مادرزن..من مامان همتونم..

 

سوگل لب هاش رو جمع کرد و با لحن لوسی گفت:

-نه قبول نیست..طرف ما باش دیگه..

 

مادر عسل خندید و گفت:

-خدا به دادتون برسه فاطمه خانم..داستان دارین با این پسرها و عروس ها…

 

فاطمه خانم با محبت به همه ی ما نگاه کرد و گفت:

-عزیزای منن همشون..رو سرم جا دارن..دیگه چهارتا هم نیستن..شش تا شدن…

 

متوجه شدم من و سورن رو میگه و لبخنده عمیقی روی لب هام نشست و با ذوق گفتم:

-قربونتون برم..

 

سامیار نچی کرد و گفت:

-جمعش کنین بابا..حالمونو بد کردین..

 

#پارت۱۶۸۵

 

سورن هم بیشتر روی صندلیش لم داد و پاهاش رو از هم باز کرد و لیوانش رو تو دستش چرخوند و گفت:

-نمونه ی نادر دنیایین..الان باید عروس خانم قهر کنه و از جشنش ایراد بگیره..بگه کم و کسری داشتین..مادرشوهر چشم بچرخونه و بگه همینم از سرت زیاده..جاری از حسودی حرصش بگیره و متلک بگه و سر شوهرش غر بزنه…..

 

نگاه خیره ای بهش انداختم و دست به سینه شدم و گفتم:

-خب دیگه؟!..

 

سرش رو تکون داد و خیلی جدی ادامه داد:

-جای اینکه الان دور هم بشینین و گل بگین و گل بشنوین، باید پاشین گیس و گیس کشی راه بندازین..دوست عروسم که تو باشی، باید اتیش بیار معرکه بشی و هیجان دعوارو بالا ببری…..

 

ما دخترها ترکیدیم از خنده و سورن جدی نگاهمون کرد و سامیار هم سر تکون داد و بدون خنده گفت:

-این چه وضعشه..تر زدین به هرچی رابطه اس..

 

صدای خنده ی مادرها و پدر عسل هم بلند شد و سوگل درحالی که غش غش می خندید، با ارنج زد به سامیار و گفت:

-بی تربیت..

 

سامیار شونه بالا انداخت و عسل با خنده چشم و ابرویی اومد و گفت:

-یه کاری نکنین دست به یکی کنیم و بیاییم گیسای خودتونو بکشیم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۳ / ۵. شمارش آرا ۱۰۰

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان یکاگیر

    خلاصه رمان:         ارمغان، تکنسین اتاق عمل که طی یه اتفاق مرموز از یک دختر خانواده دوست و برونگرا، تبدیل به دختر درونگرا که روابط باز با مردها داره، میشه. این بین بیمار تصادفی توی بیمارستان توجه‌اش رو جلب می‌کنه؛ طوری که وقتی اون‌و چند روز بعد کنار خیابون می‌بینه سوارش می‌کنه و استارت آشناییش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان حبس ابد pdf از دل آرا دشت بهشت و مهسا رمضانی

  خلاصه رمان:     یادگار دختر پونزده ساله و عزیزدردونه‌ی بابا ناخواسته پاش به عمارت عطاخان باز شد اما نه به عنوان عروس. به عنوان خون‌بس… اما سرنوشت جوری به دلش راه اومد که شد عزیز اون خونه. یادگار برای همه دوست شد و دوست بود به جز توحید… همسر شرعی و قانونیش که حالا بعد از ده سال

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهلین pdf از رؤیا احمدیان

    خلاصه رمان :   دختری معصوم و تنها در مقابل مردی عیاش… ماهلین(هاله‌ماه، خرمن‌ماه)…   ★فصل اول: ســـرنــوشــتـــ★   پلک‌های پف کرده و درد ناکش را به سختی گشود و اتاق بزرگ را از نظر گذراند‌. اتاق بزرگی که تنها یک میز آرایش قهوه‌ای روشن و یک تخت دو نفره سفید رنگ و ساده در آن به چشم

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گوش ماهی pdf از مدیا خجسته

    خلاصه رمان :       داستان یک عکاس کنجکاو و ماجراجو به نام دنیز می باشد که سعی در هویت یک ماهیگیر دارد ، شخصی که کشف هویتش برای هر کسی سخت است،ماهیگیری که مرموز و به گفته ی دیگران خطرناک ، البته بسیاز جذاب، میان این کشمکش های پرهیجان میفهمد که ماهیگیر خطرناک کسی نیست جز

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دریا پرست
دانلود رمان دریا پرست به صورت pdf کامل از فاطمه زایری

      خلاصه رمان دریا پرست :   ترمه، از خانواده‌‌ی خود و طایفه‌ای که برای بُریدن سرش متفق‌القول شده و بر سر ‌کشتن او تاس انداخته بودند، می‌گریزد؛ اما پس از سال‌ها، درحالی که همه او را مُرده و در خاک می‌پندارند، با هویتی جدید و چهره‌ای ناشناس به شهر آباءواجدادی‌اش بازمی‌گردد تا تهمت‌ها و افتراهای مردم را

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

چرا امروز پارت نیست

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x