رمان گرداب پارت 291 - رمان دونی

 

 

 

سوگل که دستش همچنان روی شکمش بود، سری به تاسف تکون داد…

 

سامان هم از خدا خواسته، سریع در ماشین رو برای عسل باز کرد و با عجله گفت:

-بریم بریم..

 

عسل با چشم های گرد شده گفت:

-بذار خدافظی کنم..

 

سامان دستی برای ما تکون داد و گفت:

-از طرف من و عسل خدانگهدار همگی..شبتون بخیر…

 

بعد عسل رو هول داد سمت در باز ماشین و گفت:

-من جای دوتامون خداحافظی کردم..بشین بریم..

 

عسل با فشار دست سامان به سختی تو ماشین نشست و گفت:

-وا سامان..چرا اینطوری میکنی؟!..

 

سامان در رو بست و سریع ماشین رو دور زد و درحالی که خودش هم می نشست گفت:

-سامیار مامانم برسون خونه..خداحافظ همگی..

 

با خنده سر تکون دادم و به دور شدن ماشین نگاه کردم…

 

جدی جدی، سریع و به زور دختره رو برد و حتی اجازه نداد ما حرف بزنیم…

 

سورن بلند خندید و سامیار هم یکی از اون خنده های نادرش رو نشون داد و گفت:

-خاک تو سر هولت مرد..

 

فاطمه خانم درحالی که میومد سمت ما، با خنده رو به سامیار گفت:

-اینقدر اذیتشون نکن..حتما خودتو یادت رفته..

 

#پارت1690

 

بعد جلوی ما ایستاد و دستی به بازوی سوگل کشید…

 

اخم هاش کمی توی هم رفت و با نگرانی گفت:

-خوبی مامان جان؟..رنگت بدجور پریده..

 

اخم های سامیار هم فوری توی هم رفت و اون یکی بازوی سوگل رو گرفت و چرخوندش سمت خودش و گفت:

-رنگش پریده؟!..

 

سورن هم با نگرانی نزدیک شد و سامیار با دقت نگاهش رو تو صورت سوگل چرخوند و گفت:

-خوبی سوگل؟..

 

سوگل دستش رو محکم تر به شکمش فشرد و با لبخند بی حالی گفت:

-خوبم..حتما از خستگیه..یکم بخوابم خوب میشم..

 

نگاه من همچنان به دستش بود که شکمش رو با حالتی نگران و محافظتی گرفته بود…

 

نیم قدم جلو رفتم و گفتم:

-درد داری؟..

 

نیم نگاهی بهم کرد و گفت:

-نه خوبم..خیلی سر پا بودم باید دراز بکشم..

 

سورن با نگرانی گفت:

-راستشو بگو سوگل..اگه درد داری بریم بیمارستان؟…

 

سوگل با همون رنگ و روی پریده لبخند رد:

-نه عزیزم نیاز نیست..خوبم..

 

سامیار به تکاپو افتاد و تند تند گفت:

-بریم دیگه..امروز خیلی سرپا وایسادی و رقصیدی..هی میگم مواظب خودت باش..چقدر بگم الان باید بیشتر حواست باشه..من میتونم به دیوار حرف حالی کنم اما به تو نه..وایسا برم ماشینو بیارم جلو…..

 

#پارت1691

 

همینطور که غر میزد، دوید سمت ماشینش که کمی دورتر بود…

 

سورن سری تکون داد و اون هم غر زد:

-راست میگه دیگه..چرا مواظب خودت نیستی..

 

سوگل لبخندش رو عمیق تر کرد و گفت:

-به خدا خوبم..فقط یکم خسته شدم..

 

فاطمه خانم با نگرانی گفت:

-مطمئن باشم؟..اگه خوب نیستی یه سر میریم بیمارستان خیالمون راحت میشه…

 

-نه به خدا نیاز نیست..

 

فاطمه خانم با همون اخم های درهم و نگرانی تو صورتش سر تکون داد…

 

سامیار با ترمز شدید و وحشتناکی، ماشین رو جلومون نگه داشت و پرید پایین و دوید سمت سوگل….

 

دستش رو دورش انداخت و بردش سمت ماشین و سورن هم طرف دیگه ش ایستاد و یک دستش رو روی کمر سوگل گذاشت و دوتایی با احتیاط بردنش سمت ماشین…..

 

سوگل با خنده نگاهشون کرد و گفت:

-چرا اینطوری میکنین..بابا حالم خوبه..

 

سامیار دندون هاش رو روی هم فشرد و غرید:

-ساکت..

 

سوگل سری تکون داد و وقتی تو ماشین نشست گفت:

-مامان بیا بریم..

 

سورن از ماشین فاصله گرفت و گفت:

-من میرسونمشون..شما زودتر برین خونه..

 

سامیار نشست پشت فرمون و گفت:

-اره اره..مامان تو با سورن برو..من زودتر این دختر کله شقو برسونم خونه یکم دراز بکشه…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 93

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سر گشته
دانلود رمان سر گشته به صورت pdf کامل از عاطفه محمودی فرد

    خلاصه رمان سر گشته :   شیدا، برای ساختن زندگی که تلخی های آن کمتر به دلش نیش بزند، هفت سال می جنگد و تلاش می کند و درست زمانی که ناامیدی در دلش ریشه می دواند، یک تصادف، در عین تاریکی، دریچه ای برای تابیدن نور به زندگی اش می‌شود     به این رمان امتیاز بدهید

جهت دانلود کلیک کنید
رمان قاصدک زمستان را خبر کرد

  دانلود رمان قاصدک زمستان را خبر کرد خلاصه : باران دختری سرخوش که بخاطر باج گیری و تصرف کلکسیون سکه پسرخاله اش برای مصاحبه از کار آفرین برترسال، مردی یخی و خودخواه به اسم شهاب الدین می ره و این تازه آغاز ماجراست. ازدواجشان با عشق و در نهایت با خیانت باران و نفرت شهاب به پایان می رسه،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه
دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه

  دانلود رمان گلوگاه به صورت pdf کامل از هانیه وطن خواه خلاصه رمان:   از گلوی من بغضی خفه بیرون می زند… از دست های تو ، روی گلوی من دردی کهنه… گلوگاه سد نفس های من است… و پناه تو چاره این درد… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس
دانلود رمان ماهی دو اقیانوس به صورت pdf کامل از مهسا زهیری

    خلاصه رمان ماهی دو اقیانوس :   یک ماه از وقایع جلد اول گذشته و عمران که با حقایق تلخ و کوبنده‌ای در مورد تولد و هویت و گذشته‌اش مواجه شده، با خشم غیرقابل کنترل، خودش رو گوشه‌ای پنهان کرده و «عشق» رو مقصر همه‌ی مصیبت‌های خودش و بقیه می‌بینه. با سر رسیدن مردی که مرکز همه‌ی اتفاقاته،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان به نام زن

    خلاصه رمان :       به نام زن داستان زندگی مادر جوانی به نام ماهور است که در پی درآمد بیشتر برای گذران زندگی خود و دختر بیست ساله‌اش در یک هتل در مشهد به عنوان نیروی خدمات استخدام می شود. شروع ماجرای احساسی ماهور همزمان با آن‌چه در هتل به عنوان خدمات به مسافران خارجی عرضه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دژ آشوب pdf از مریم ایلخانی

  خلاصه رمان:     داستان خاندانی معتبر در یک عمارت در محله دزاشیب عمارتی به نام دژآشوب که ابستن یک دنیا ماجراست… ماجرای یک قتل مادری جوانمرگ پدری گمشده   دختری تنها، گندم دختری مهربان و سرشار از محبت و عشقی وافر به جهاندار خان معین شهسواری پیرمردی چشم به راه فرزند سفر کرده… کامرانی که به جرم قتل

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
دختر
دختر
6 ماه قبل

سامیار عالیه

Mamanarya
Mamanarya
6 ماه قبل

وای کی امشب و عروسی این دوتا تموم میشه بابا ۱۰ پارت شد ک تو عروسی عسل هستیم😖😖😖😖😖

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x