با کلی ترس و نگرانی بالاخره برگه ی رضایت نامه رو امضا کرده بود…

 

دوباره صدای قدم های تند و شتاب زده ای از ته راهرو شنیدم و سرم چرخید…

 

با دیدن عسل، سامان و فاطمه خانم بی اختیار نفس راحتی کشیدم…

 

از جا پریدم و بلند سلام کردم..

 

یکی یکی جوابم رو دادن و فاطمه خانم با نگرانی گفت:

-هنوز تموم نشده؟..

 

سرم رو به منفی تکون دادم و گفتم:

-نه..فقط اومدن از سامیار برای سزارین رضایت گرفتن..

 

عسل با بی صبری و ترسون گفت:

-سزارین چرا؟!..

 

دست فاطمه خانم که نگرانی از سر و روش میبارید و رنگش به شدت پریده بود رو گرفتم و نشوندمش روی نیمکت و گفتم:

-گفتن شرایط بچه طوری نیست بتونه طبیعی زایمان کنه..مجبور شدن عملش کنن…

 

فاطمه خانم زد زیر گریه و گفت:

-حالش چطور بود؟..

 

با نگرانی لبم رو گزیدم و اروم گفتم:

-خیلی درد داشت..

 

-الهی بمیرم برای بچه ام..همون تو باغ فهمیدم حالش خوب نیست..باید می بردیمش بیمارستان…

 

چونه ی عسل هم از بغض لرزید و سری به دو طرف تکون داد:

-خیلی خسته شد امشب..

 

من هم سر تکون دادم و اشاره کردم عسل هم روی نیمکت بشینه و خودم هم کنارش نشستم…

 

#پارت۱۷۰۸

 

سامان کنار سامیار و سورن رفته بود و اروم مشغول حرف زدن بودن…

 

عسل اشاره ای به سامیار کرد و گفت:

-چشه؟!..

 

سری به تاسف تکون دادم و برای اینکه فاطمه خانم نشنوه اروم گفتم:

-چند دقیقه قبل اومدن شما رفت و اینطوری برگشت..فکر کنم هنوز بخاطره مشروب حالش خوب نبود و می خواست مستی از سرش بپره….

 

دست هاش رو توی هم پیچید و اهسته گفت:

-وقتی میگیم بسه زیاده روی نکنین، صدتا حرف ریز و درشت بارمون میکنن..اخه کی وقتی زنش پا به ماهه اونقدر مشروب می خوره….

 

-سورن هم همینطور بود..موقع اومدن داشت به کشتنمون میداد…

 

چشم هاش گرد شد:

-چرا؟!..

 

نفس پرحرصی کشیدم و گفتم:

-من جلو نشسته بودم و چرخیده بودم سمت صندلی های عقب و با سوگل حرف میزدم تا اروم بشه..خواستم صاف بشم یهو دیدم پسر دیوونه پشت فرمون و با سرعت بالا، اونم چرخیده عقب و داره به سوگل نگاه میکنه…..

 

-یا خدا..

 

-اگه دو ثانیه دیرتر متوجه شده بودم و جیغ نمیزدم، صاف می رفتیم تو دیوار…

 

عسل دستی به پیشونیش کشید و دوباره با وحشت گفت:

-یا خدا..خدا رحم کرده بهتون..

 

-اره..باید صدقه بدیم..بلای بزرگی ازمون رد شد..

 

#پارت۱۷۰۹

 

سری به تایید تکون داد و با حرص گفت:

-فقط سوگل زایمان کنه و تموم بشه..اونوقت من می دونم و این سه تا کله شق…

 

خواستم چیزی بگم که صدای داد سامیار بلند شد:

-چرا اینقدر طول کشیده..چرا یکی یه خبر بهمون نمیده…

 

داشت میرفت سمت در اتاق عمل که سامان بازوش رو گرفت و نگهش داشت:

-کجا میری؟..

 

-ولم کن..کاری ندارم..

 

-بچه بازی درنیار سامیار..عمل تموم شه خودشون خبر میدن…

 

سامیار دستش رو محکم تکون داد تا سامان ولش کنه و دوباره با داد گفت:

-سه ساعته دارن چیکار میکنن..حداقل یکی بیاد بگه حالش چطوره…

 

فاطمه خانم بلند صداش کرد و سامیار بی توجه بهش، خودش رو از چنگ سامان خلاص کرد و با قدم های بلند به سمت اتاق عمل رفت….

 

انگشتش رو روی زنگ کنار در گذاشت و چند لحظه نگه داشت و برنداشت…

 

فاطمه خانم بی حال و با نگرانی گفت:

-نکن مادر..

 

سامیار دوباره چندبار و پشت سر هم زنگ رو فشرد و بالاخره در اتاق عمل باز شد…

 

یک پرستار درحالی که ماسک روی صورتش رو پایین اورده بود، با اخم های درهم و عصبی گفت:

-چه خبرته اقا؟..چیکار میکنی؟!..

 

سامیار دست هاش رو به کمرش زد و بلند و با خشم گفت:

-شما چیکار میکنین؟..بیشتر از سه ساعته زن منو بردین این تو و هیچ خبری بهمون نمیدین..زن من کجاست؟..حالش چطوره؟….

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۴ / ۵. شمارش آرا ۸۱

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان شهر زیبا pdf از دریا دلنواز

  خلاصه رمان:       به قسمت اعتقاد دارید؟ من نداشتم… هیچوقت نداشتم …ولی شاید قسمت بود که با بزرگترین ترس زندگیم رو به رو بشم…ترس دوباره دیدن کسی که فراموشش کرده بودم …آره من سخت ترین کار دنیا رو انجام داده بودم… کسی رو فراموش کرده بودم که اسمش قسم راستم بود… کسی که خودش اومده بود تو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بازی های روزگار به صورت pdf کامل از دینا عمر

          خلاصه رمان:   زندگی پستی و بلندی های زیادی دارد گاهی انسان ها چنان به عمق چاه پرتاب می شوند که فکر میکنن با تمام تاریکی و دلتنگی همانجا میمانند ولی نمیدانند که روزی خداوند نوری را به عمق این چاه میتاباند چنان نور زیبا که بر عالوه سیاه چال ،دلت را هم نورانی میکند.

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوهر آهو خانم

  خلاصه رمان :           شوهر آهو خانم نام رمانی اثر علی محمد افغانی است . مضمون اساسی این رمان توصیف وضع اندوه بار زنان ایرانی و نکوهش از آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است. این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عصیانگر

  دانلود رمان عصیانگر خلاصه : آفتاب دستیار یکی از بزرگترین تولید کنندگان لوازم بهداشتی، دختر شرّ و کله شقی که با چموشی و سرکشی هاش نظر چاوش خان یکی از غول های تجاری که روحیه ی رام نشدنیش زبانزد همه ست رو به خودش جلب میکنه و شروع جنگ پر از خشم چاوش خان عشق آتشینی و جنون آوری

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قلب سوخته pdf از مریم پیروند

    خلاصه رمان :     کاوه پسر سرد و مغروری که توی حادثه‌ی آتیش سوزی، دختر عموش رو که چهارده‌سال از خودش کوچیکتره نجات میده، اما پوست بدنش توی اون حادثه می‌سوزه و همه معتقدن قلبش هم توی آتیش سوخته و به عاشقانه‌های صدفی که اونو از بچگی بزرگ کرده اعتنایی نمی‌کنه… چون یه حس پدرانه به صدف

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان همیشگی pdf از ستایش راد

  خلاصه رمان :       در خیالم درد کشیدم و درد را تا جان و تنم چشیدم؛ درد خیانت، درد تنهایی، درد نبودنت. مرغ خیالم را به روزهای خوش فرستادم؛ آنجا که دختری جوان بودم؛ پر از ناز و پر از احساس. آنجایی که با هم عشق را تجربه کردیم و قول ماندن دادیم. من خیالم؛ دختری که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

زایمان سوگل چقدر دیگه طول می‌کشه 😐

Mahsa
Mahsa
3 ماه قبل

داشتن یکی مثل سامیار ک مراقبت باشه🥲

Mamanarya
Mamanarya
3 ماه قبل

هوووووووووووف کل زایمان سزارین بیس دقیقه طول میکشه بعد ما ی ماهه سر سزارین سوگول خانوم استپ زدیم😑 آقا درک میکنیم ک سامیار نگرانه و همه ناراحتن این ی چیز طبیعیه چرا انقد جزئیات رو میگه آخه😐 خب برو سر اصل مطلب

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x