رمان گرداب پارت 316 - رمان دونی

 

 

البرز با اخم گفت:

-همچین فکری درموردتون نمیکنه..مامانته پرند..تورو بزرگ کرده..سورن رو کامل میشناسه..بهتون اعتماد داره و می دونه کار اشتباهی نمیکنین…..

 

با احساس نفس تنگی دستم رو تو جیب مانتوم بردم و اسپری رو دراوردم…

 

همزمان با صدای اسپری زدنم، البرز نچی کرد و با حرص گفت:

-به خدا تو دوست داری خودتو ازار بدی پرند..

 

بعد رو به دنیز که با نگرانی از جاش بلند شده بود گفت:

-یه لیوان اب براش بیار..

 

دنیز به سرعت از اتاق بیرون رفت و البرز اومد کنارم و با لبخنده مهربونی گفت:

-نگران چیزی نباش..بهت قول میدم خاله هیچ فکر بدی درمورد شما نمیکنه..اگه حتی یک درصد نگرانیت درست از اب در اومد ما میاییم باهاش حرف میزنیم…..

 

درحالی که کنار صندلیم ایستاده بود، از روی مقنعه سرم رو نوازش کرد و گفت:

-مگه ما مُردیم که تو اینقدر ترسیدی؟..نگران هیچی نباش..ما هستیم…

 

همین دلداری کوچیکش که همراه با مهربونی و حمایت همیشگیش بود، تا حدود زیادی نگرانیم رو کم کرد….

 

مثل همیشه با حرف هاش یاداوری کرد من تنها نیستم و سه نفر هست که مثل کوه پشتم باشن…

 

لبخندی بهش زدم و لب زدم:

-ممنون..

 

#پارت1794

 

چشم هاش رو باز و بسته کرد و دنیز به سرعت همراه با لیوان ابی که دستش بود دوید تو اتاق…

 

خودش رو بهم رسوند و لیوان رو به دستم داد و گفت:

-خوبی؟!..

 

سرم رو تکون دادم و جرعه ای اب نوشیدم و لیوان رو روی میز گذاشتم…

 

حالا کمی اروم تر و بهتر بودم..

 

لبخندی بهشون زدم که دوتاشون با لبخند جواب دادن و البرز راه افتاد سمت در اتاق و گفت:

-من برم تا کیان نیومده کشون کشون ببرتم..کلی کار داشتیم و من جیم زدم..الاناست که پیداش بشه….

 

من و دنیز خندیدیم و البرز در اتاق رو باز کرد اما بیرون نرفت…

 

چرخید سمتون و با لحن جدی شده و پر تحکمی گفت:

-درضمن..به اون پسره الدنگ بگو ما به این راحتیا دختر بهش نمیدیم..باید حالا حالاها بیاد و بره تا شاید بتونه راضیمون کنه….

 

با اعتراض صداش کردم که چشم غره ای رفت و ادامه داد:

-ساکت..فکر کرده فقط مامانته که باید اجازه بده؟..بهش بگو دوتا برادر و یه خواهر هم داری که باید راضیشون کنه اما کار راحتی نیست….

 

با لبخند و بی حرف نگاهش می کردم که با تشر گفت:

-نیشتو ببند..من کاملا جدی ام..باید تو خواب ببینه خواهر دسته گلمون رو به این راحتیا بهش بدیم…

 

#پارت1795

 

انگشت اشاره ش رو به سمتم گرفت و با تحکم ادامه داد:

-باهاش اتمام حجت کن..جلب رضایت ما براش راحت نخواهد بود…

 

با لبخند نگاهش کردم:

-چشم..

 

سرش رو تکون داد و از اتاق بیرون رفت و در رو هم پشت سرش بست…

 

بعد از چند لحظه، صدای خنده من و دنیز بلند شد و دنیز گفت:

-به خدا این بچه دیوونه اس..

 

سرم رو به تایید تکون دادم:

-نه مسخره بازیش معلومه، نه محبت و حمایتش..

 

-می خواست با شوخی حواستو از ترس و نگرانی هات دور کنه…

 

-اره متوجه شدم..

 

دنیز راه افتاد سمت میز خودش و گفت:

-بهتری؟..

 

-اره خوبم..

 

-میخواهی امروز زودتر برو خونه..

 

از روی صندلی بلند شدم و دوباره خم شدم روی نقشه ای که همچنان جلوم روی میز پهن بود و گفتم:

-نه میمونم..باید اینو تموم کنم..با کار کردن یکم فکرم ازاد میشه..باید قبل رسیدن به خونه و حرف زدن با مامان خودمو جمع و جور کنم و اماده باشم….

 

سرش رو تکون داد و دوتایی بی حرف دوباره مشغول کارمون شدیم…

 

تمام تلاشم رو کردم که تمرکزم روی کارم باشه و فعلا به حرف زدن با مامان فکر نکنم…

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 58

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان سس خردل جلد دوم به صورت pdf کامل از فاطمه مهراد

        خلاصه رمان :   ناز دختر شر و شیطونی که با امیرحافط زند بزرگ ترین بوکسور جهان ازدواج میکنه اما با خیانتی که از امیرحافظ میبینه ، ازش جدا میشه . با نابود شدن زندگی ناز ، فکر انتقام توی وجود ناز شعله میکشه ، این دفعه نوبت ناز بود که اومده بود انتقام بگیره و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
رمان هتل ماهی
دانلود رمان هتل ماهی به صورت pdf کامل از بهاره حسنی

    خلاصه رمان هتل ماهی :   فارا و فاطیما که پدر و مادرش رو توی تصادف از دست دادن، تحت سرپرستی دو خاله و تک دایی خودشون بزرگ شدن..  حالا با فوت فاطیما، فارا به تهران میاد ولی مرگ فاطیما طبیعی نبوده و به قتل رسیده.. قاتل کسی نیست جز…………     به این رمان امتیاز بدهید روی

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آبان به صورت pdf کامل از هاله نژاد صاحبی

  خلاصه رمان:   دو فصل آبان         آبان زند… دختره هفده ساله‌ای که به طریقی خون بس یک مرد متاهل میشه! مردی جذاب که دلبسته همسرشه اما مجبور میشه آبان و عقد کنه!     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 4.4 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نهلان pdf از زهرا ارجمند نیا

  خلاصه رمان :           نهلان روایت زندگی زنی به نام تابان میباشد که بعد از پشت سر گذاشتن دوره ای تاریک از زندگی خود ، در کنار پسر کوچکش روزهای آرامی را می‌گذراند و برای ساختن آینده ای روشن تلاش می‌کند ، تا این که ورود مردی به نام حنیف زندگی دو نفر آن ها

جهت دانلود کلیک کنید
رمان گرگها
رمان گرگها

  خلاصه رمان گرگها دختری که در بازدیدی از تیمارستان، به یک بیمار روانی دل میبازد و تصمیم میگیرد در نقش پرستار، او را به زندگی بازگرداند… به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
3 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
زری
زری
4 ماه قبل

مزخرفترینی

خواننده رمان
خواننده رمان
4 ماه قبل

دستت درد نکنه فاطمه جان ولی امروز نوبت آبشار طلایی و بگذار برایت بمیرم بود

دسته‌ها
3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x