صورتم رو بین دست هاش گرفت و با جفت شصت هاش اشک هام رو پاک کرد:

-باشه..باشه ببخشید..ببخش عشقم..

 

-دیگه نگو..هیچوقت نگو..

 

-چشم عزیزم..ببخشید..

 

دوباره اشک هام رو پاک کرد و لبخند زد:

-حالا بخند ببینم..

 

با بغض لبخند زدم و مهربون گفت:

-قربونش برم..

 

دست هاش رو از دور صورتم برداشت و خودم انگشت هام رو زیر چشم هام کشیدم و کامل خیسیش رو پاک کردم….

 

سورن اروم خندید و گفت:

-ببین حرفو به کجا کشوندیم..

 

-تقصیر تواِ..تو این روز به این مهمی این چه حرفیه میزنی…

 

-درسته..ببخشید..

 

سرم رو تکون دادم که سورن تو جاش کمی جابه جا شد و گفت:

-خب..بریم سر اصل مطلب..

 

با تعجب نگاهش کردم:

-اصل مطلب؟!..

 

اروم خندید و گفت:

-فکر کردی برای دیدن اشک هات اوردمت اینجا؟..

 

-اره..منم که اشکم دم مشکمه همش..

 

دوباره خندید و گفت:

-قربون خودت و اشک هات..

 

-خدانکنه..

 

سرش رو تکون داد و دوباره صورتش جدی شد و گفت:

-می دونم اون بیرون جلوی همه بله رو ازت گرفتم..اما یه بله اختصاصی هم به خودم بده…

 

#پارت۱۸۶۶

 

متعجب خندیدم و نمی دونستم منظورش چیه:

-یعنی چی؟!..

 

همینطور که هنوز روی یک زانوش جلوم نشسته بود، سرش رو تکون داد و دستش رو توی جیب داخلی کتش برد….

 

خیره خیره داشتم نگاهش می کردم که یک جعبه کوچیک مخمل زرشکی رنگ از داخل جیبش دراورد…

 

بهت زده جفت دستم هام رو روی لب هام گذاشتم و چشم هام گرد شد…

 

لبخندی به عکس العملم زد و با لحن شیرین و پر احساسی گفت:

-حاضری تا اخر عمرم تاج سرم باشی؟..خانم خونه ام باشی؟..همسر و همیار زندگیم باشی؟..مهمتر از همه، تا لحظه ای که زندگی می کنم عشقم باشی؟…..

 

جلوی چشم های بهت زده ام، در جعبه رو باز کرد و نگاهم به انگشتر داخلش افتاد…

 

یک حلقه ی تک نگین طلا سفید و بسیار ظریف و زیبا..

 

دلم ضعف رفت برای اون حلقه ی خوشگل..

 

خشکم زده بود که سورن جعبه رو به سمتم گرفت و با همون لحن گفت:

-خوب فکر کن..از لحظه ای که این حلقه رو دستت کنی دیگه از من خلاصی نداری…

 

چشم هام رو محکم بهم فشردم که سورن بی قرار ادامه داد:

-حاضری؟!..

 

چشم هام رو باز کردم و دست هام رو از روی لب هام برداشتم و هیجان زده و با بغض لب زدم:

-بله..بله..معلومه که بله..

 

چشم هاش برق زد و لبخند روی لبش نشست:

-ممنون قربونت برم..

 

#پارت۱۸۶۷

 

حلقه رو دراورد و بین انگشت هاش گرفت و جعبه رو بست و روی تخت انداخت…

 

اون یکی دستش رو منتظر به سمتم گرفت که با شوق دست چپم رو توی دستش گذاشتم…

 

حلقه رو اروم توی انگشتم انداخت و با ذوق کمی نگاهش کرد…

 

سرش رو خم کرد و اول پشت دستم و بعد روی حلقه رو بوسید…

 

سرش بلند کرد و با لبخند و چشم هایی پر عشق نگاهم کرد:

-دیگه داری مال خوده خودم میشی..عقد که کنیم تازه خیالم راحته راحت میشه…

 

دستم رو از تو دستش در اوردم و جلوی صورتم گرفتم و با ذوق به حلقه ام نگاه کردم…

 

چقدر به دستم میومد..می دونستم انگشتر گرون قیمتیه اما این یک ذره هم برام مهم نبود…

 

مهمتر از قیمت و زیباییش، این نشونه ای بود از اینکه من و سورن مال هم شده بودیم…

 

چقدر دوستش داشتم..از همین لحظه برام کلی با ارزش شده بود…

 

دستم رو پایین اوردم و با بغض به سورن نگاه کردم:

-خیلی خوشگله..خیلی دوسِش دارم..

 

همینطور که هنوز دوتامون نشسته بودیم کمی خم شدم و دست هام رو دور گردن سورن حلقه کردم…

 

سورن هم دست هاش رو محکم دورم پیچید و همزمان من و خودش رو بلند کرد…

 

تو اغوش هم ایستادیم و محکم همدیگه رو بغل کردیم…

 

صورتم رو به کنار گردنش چسبوندم و لب زدم:

-دوسِت دارم..

 

محکم به خودش فشردم و مثل خودم لب زد:

-دوسِت دارم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز ۴.۱ / ۵. شمارش آرا ۷۶

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان همقسم pdf از شهلا خودی زاده

    خلاصه رمان :       توی بمباران های تهران امیرعباس میشه حامی نیلوفری که تمام کس و کار خودش رو از دست داده دختری که همسایه شونه و امیر عباس سال هاست عاشقشه … سال ها بعد عطا عاشق پیونده اما با ورود دخترعموی بیمارش و اصرار عموش به ازدواج با اون همه چی رنگ عوض می

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان شوفر جذاب من
دانلود رمان شوفر جذاب من به صورت pdf کامل از الهه_ا

    خلاصه رمان شوفر جذاب من :   _ بابا من نیازی به بادیگارد ندارم! خواستم از خونه بیرون بزنم که بابا با صدای بلندی گفت: _ حق نداری تنها از این خونه بری بیرون… به عنوان راننده و بادیگارت توی این خونه اومده و قرار نیست که تو مخالفت کنی. هر جا که میری و میای باید با

جهت دانلود کلیک کنید
رمان بوسه گاه غم

  دانلود رمان بوسه گاه غم   خلاصه : حاج خسرو بعد از بیوه شدن عروس زیبا و جوونش، به فکر ازدواج مجددش میفته و با خواستگاریِ آقای مطهری، یکی از بزرگترین باغ دارهای دماوند به فکر عملی کردن تصمیمش میفته که ساواش، برادرشوهر شهرزاد، به شهرزاد یک پیشنهاد میده، پیشنهادی که تنها از یک عشق قدیمی و سوزان نشأت

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دلشوره

    خلاصه رمان:       هم اکنون داستان زندگی پناه را تهیه کرده ایم، دختری که بین بد و بدتر گیر کرده و زندگی اش دستخوش تغییراتی شده، انتخاب مردی که برای جان خودش او را قربانی میکند یا مردی که همه ی عمرش عاشقانه هایش را با او رقم زده، ماجرایی سراسر عشق و نفرت و حسرت،

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان رقصنده با تاریکی

    خلاصه رمان :     کیارش شمس مرد خوش چهره، محبوب و ثروتمندیه که مورد احترام همه ست… اما زندگی کیارش نیمه پنهان و سیاهی داره که هیچکس از اون خبر نداره… به جز شراره… دختری باهوش و بااستعداد که به صورت اتفاقی سر از زندگی تاریک کیارش درمی یاره و حالا نمی دونه که این نزدیکی کیارش

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان تبسم تلخ

    خلاصه رمان :       تبسم شش سال بعد از ازدواجش با حسام، متوجه خیانت حسام می شه. همسر جدید حسام بارداره و به زودی حسام قراره پدر بشه، در حالی که پزشکا آب پاکی رو رو دست تبسم ریختن و اون از بچه دار شدن کاملا نا امید شده. تبسم با فهمیدن این موضوع از حسام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
1 ماه قبل

منم دلم از این خواستگاریا ک زانو میزنن میخواد🥺

خواننده رمان
خواننده رمان
1 ماه قبل

مراسم خواستگاری به این زودی تموم نمیشه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x