رمان گرداب پارت 321 - رمان دونی

 

 

صورتم رو بین دست هاش گرفت و با جفت شصت هاش اشک هام رو پاک کرد:

-باشه..باشه ببخشید..ببخش عشقم..

 

-دیگه نگو..هیچوقت نگو..

 

-چشم عزیزم..ببخشید..

 

دوباره اشک هام رو پاک کرد و لبخند زد:

-حالا بخند ببینم..

 

با بغض لبخند زدم و مهربون گفت:

-قربونش برم..

 

دست هاش رو از دور صورتم برداشت و خودم انگشت هام رو زیر چشم هام کشیدم و کامل خیسیش رو پاک کردم….

 

سورن اروم خندید و گفت:

-ببین حرفو به کجا کشوندیم..

 

-تقصیر تواِ..تو این روز به این مهمی این چه حرفیه میزنی…

 

-درسته..ببخشید..

 

سرم رو تکون دادم که سورن تو جاش کمی جابه جا شد و گفت:

-خب..بریم سر اصل مطلب..

 

با تعجب نگاهش کردم:

-اصل مطلب؟!..

 

اروم خندید و گفت:

-فکر کردی برای دیدن اشک هات اوردمت اینجا؟..

 

-اره..منم که اشکم دم مشکمه همش..

 

دوباره خندید و گفت:

-قربون خودت و اشک هات..

 

-خدانکنه..

 

سرش رو تکون داد و دوباره صورتش جدی شد و گفت:

-می دونم اون بیرون جلوی همه بله رو ازت گرفتم..اما یه بله اختصاصی هم به خودم بده…

 

#پارت1866

 

متعجب خندیدم و نمی دونستم منظورش چیه:

-یعنی چی؟!..

 

همینطور که هنوز روی یک زانوش جلوم نشسته بود، سرش رو تکون داد و دستش رو توی جیب داخلی کتش برد….

 

خیره خیره داشتم نگاهش می کردم که یک جعبه کوچیک مخمل زرشکی رنگ از داخل جیبش دراورد…

 

بهت زده جفت دستم هام رو روی لب هام گذاشتم و چشم هام گرد شد…

 

لبخندی به عکس العملم زد و با لحن شیرین و پر احساسی گفت:

-حاضری تا اخر عمرم تاج سرم باشی؟..خانم خونه ام باشی؟..همسر و همیار زندگیم باشی؟..مهمتر از همه، تا لحظه ای که زندگی می کنم عشقم باشی؟…..

 

جلوی چشم های بهت زده ام، در جعبه رو باز کرد و نگاهم به انگشتر داخلش افتاد…

 

یک حلقه ی تک نگین طلا سفید و بسیار ظریف و زیبا..

 

دلم ضعف رفت برای اون حلقه ی خوشگل..

 

خشکم زده بود که سورن جعبه رو به سمتم گرفت و با همون لحن گفت:

-خوب فکر کن..از لحظه ای که این حلقه رو دستت کنی دیگه از من خلاصی نداری…

 

چشم هام رو محکم بهم فشردم که سورن بی قرار ادامه داد:

-حاضری؟!..

 

چشم هام رو باز کردم و دست هام رو از روی لب هام برداشتم و هیجان زده و با بغض لب زدم:

-بله..بله..معلومه که بله..

 

چشم هاش برق زد و لبخند روی لبش نشست:

-ممنون قربونت برم..

 

#پارت1867

 

حلقه رو دراورد و بین انگشت هاش گرفت و جعبه رو بست و روی تخت انداخت…

 

اون یکی دستش رو منتظر به سمتم گرفت که با شوق دست چپم رو توی دستش گذاشتم…

 

حلقه رو اروم توی انگشتم انداخت و با ذوق کمی نگاهش کرد…

 

سرش رو خم کرد و اول پشت دستم و بعد روی حلقه رو بوسید…

 

سرش بلند کرد و با لبخند و چشم هایی پر عشق نگاهم کرد:

-دیگه داری مال خوده خودم میشی..عقد که کنیم تازه خیالم راحته راحت میشه…

 

دستم رو از تو دستش در اوردم و جلوی صورتم گرفتم و با ذوق به حلقه ام نگاه کردم…

 

چقدر به دستم میومد..می دونستم انگشتر گرون قیمتیه اما این یک ذره هم برام مهم نبود…

 

مهمتر از قیمت و زیباییش، این نشونه ای بود از اینکه من و سورن مال هم شده بودیم…

 

چقدر دوستش داشتم..از همین لحظه برام کلی با ارزش شده بود…

 

دستم رو پایین اوردم و با بغض به سورن نگاه کردم:

-خیلی خوشگله..خیلی دوسِش دارم..

 

همینطور که هنوز دوتامون نشسته بودیم کمی خم شدم و دست هام رو دور گردن سورن حلقه کردم…

 

سورن هم دست هاش رو محکم دورم پیچید و همزمان من و خودش رو بلند کرد…

 

تو اغوش هم ایستادیم و محکم همدیگه رو بغل کردیم…

 

صورتم رو به کنار گردنش چسبوندم و لب زدم:

-دوسِت دارم..

 

محکم به خودش فشردم و مثل خودم لب زد:

-دوسِت دارم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.1 / 5. شمارش آرا 76

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
رمان هم قبیله
دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند

      دانلود رمان هم قبیله به صورت pdf کامل از زهرا ولی بهاروند خلاصه رمان: «آسمان» معلّم ادبیات یک دبیرستان دخترانه است که در یک روز پاییزی، اتفاقی به شیرینی‌فروشی مقابل مدرسه‌شان کشیده می‌شود و دلش می‌رود برای چشم‌های چمنی‌رنگ «میراث» پسرکِ شیرینی‌فروش! دست سرنوشت، زندگی آسمان و خانواده‌اش را به قتل‌های زنجیره‌ای زنانِ پایتخت گره می‌زند و

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان انتقام در برابر اشتباه عاشقانه به صورت pdf کامل از دلارام

      خلاصه‌ی رمان:   دخترا متفاوت اند‌. یه وقتایی تصمیمایی میگیرن که پشتش کلی اتفاق براشون میوفته. گاهی یه سریاشون برای اولین بار که عاشق میشن،صبر نمیکنن تا معشوقشون قدم اولو جلو بیاد. خودشون قدم اولو یعنی خاستگاری کردنو بر میدارن. بعضی وقتا این میشه اولین اشتباه اما میشه اسمشو گذاشت عشق عاشقی که برای عشقش هرکاری رو

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان طلایه pdf از نگاه عدل پرور

  خلاصه رمان :       طلایه دخترساده و پاک از یه خانواده مذهبی هست که یک شب به مهمونی دوستش دعوت میشه وتوراه برگشت در دام یک پسر میفته ومورد تجاوز قرار می گیره دراین بین چند روزبعد برایش خواستگار قراره بیاید و.. پایان خوش به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان برزخ اما pdf از گیسوی پاییز

  خلاصه رمان :     جلد_اول:آدم_و_حوا         این رمان ادامه ی رمان آدم و حواست درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه.. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان قاب سوخته به صورت pdf کامل از پروانه قدیمی

    خلاصه رمان:   نگاه پر از نگرانیم را به صورت افرا دوختم. بدون توجه به استرس من به خیارش گاز می زد. چشمان سیاهش با آن برق پر شیطنتش دلم را به آشوب کشید. چرا حرفی نمی زد تا آرام شوم؟ خدایا چرا این دختر امروز دردِ مردم آزاری گریبانش را گرفته بود؟ با حرص به صورت بیخیال

جهت دانلود کلیک کنید
رمان عاشقم باش

  دانلود رمان عاشقم باش خلاصه: داستان دختری به نام شقایق که پس از جدایی خواهرش با همسر سابق او احسان ازدواج می کند.برخلاف عشق فراوان شقایق نسبت به احسان .احسان هیچ علاقه ای به او ندارد کم کم طی اتفاقاتی احسان به شقایق علاقمند می شود و زندگی خوشی را با او از سر می گیرد…. پایان خوش…. به

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
3 ماه قبل

منم دلم از این خواستگاریا ک زانو میزنن میخواد🥺

خواننده رمان
خواننده رمان
3 ماه قبل

مراسم خواستگاری به این زودی تموم نمیشه

دسته‌ها
2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x