رمان گرداب پارت 322 - رمان دونی

 

 

کمی تو بغل هم موندیم و بعد سورن سرش رو عقب کشید و صورتش رو جلوی صورتم نگه داشت…

 

با یک دستش موهام رو از بغل صورتم کنار زد و با چشم هایی خمار و پر از نیاز نگاهم کرد…

 

خم شد سمتم که سرم رو عقب کشیدم و با شیطونی گفتم:

-بریم دیگه..خیلی وقته اومدیم تو اتاق..

 

با لحن بی قراری پچ زد:

-یکم..

 

-زشته سورن..الان با خودشون چه فکری میکنن..

 

با دلخوری نگاهم کرد و گونه ش رو به سمتم گرفت:

-حداقل یه بوس کن..

 

خندیدم و اروم گونه ش رو بوسیدم و خواستم ازش جدا شم که اجازه نداد و با مهر شقیقه ام رو بوسید….

 

خنده ام تبدیل به لبخند پر از نازی شد که چشم و ابرویی اومد و گفت:

-بدو بیرون تا نخوردمت..کم دلبری کن..

 

دوباره خندیدم و تند رفتم سمت در اتاق و سریع بازش کردم…

 

شالم رو مرتب کردم و دوباره با ذوق نگاهی به حلقه ام کردم و از اتاق رفتم بیرون و سورن هم پشت سرم اومد….

 

پا که به سالن گذاشتیم، البرز شروع کرد به صلوات فرستادن…

 

با تعجب نگاهش کردم و صلواتش که تموم شد گفت:

-چه عجب دل کندین..

 

#پارت1869

 

چشم غره ای بهش رفتم و با خجالت به بقیه نگاه کردم که با خنده و لذت نگاهمون می کردن…

 

سوگل با لبخند گفت:

-همه چی همچنان اوکیه؟..سورن که انشالله گند نزد بله رو پس بگیری؟!…

 

طاقت نیاوردم و با ذوق دست چپم رو بالا اوردم و کنار صورتم نگه داشتم و حلقه ام رو بهشون نشون دادم….

 

سوگل و دنیز و عسل از جا پریدن و با “اوه اوه” گفتن، حمله کردن سمتم تا حلقه رو ببینن…

 

با تعجب بهشون نگاه می کردم که دستم رو بین خودشون گرفته بودن و نظر میدادن و ذوق می کردن…

 

به سوگل و عسل نگاه کردم و متعجب گفتم:

-مگه شما ندیده بودین؟!..

 

سوگل با خنده چشم غره ای به سورن رفت و گفت:

-نه والا..من گفتم نشون بگیریم ببریم ولی اقا سورن گفت شما کاریتون نباشه…

 

با خنده به سورن نگاه کردم که چشمکی بهم زد و رو کرد به مامان و گفت:

-البته باید ببخشید مادرجون که قبل اجازه گرفتن از شما دستش کردم..طاقت نیاوردم…

 

مامان با مهربونی خندید و گفت:

-اشکالی نداره پسرم..

 

سورن رفت سمت مامان و دستش رو گرفت و خم شد و بی توجه به اعتراض مامان، پشت دستش رو بوسید:

-چاکر مامان خانمم هستیم..

 

#پارت1870

 

مامان دستی به شونه ی سورن زد و اومد سمت من..

 

دستم رو گرفت و نگاهی به حلقه ام کرد و گفت:

-خیلی قشنگه..مبارکت باشه دخترم..

 

بغلش کردم و بعد از بوسیدنش تشکر کردم..

 

هنوز ایستاده وسط خونه، با دخترها داشتیم حلقه رو بررسی می کردیم که البرز سرکی کشید و گفت:

-بده منم ببینم..یه وقت سرت کلاه نذاشته باشه..ببینم ارزش داره یا نه…

 

چشم غره ای بهش رفتم که جدی جدی دستم رو گرفت و کمی اینور اونور کرد و قشنگ حلقه رو بازرسی کرد و بعد رو به سورن گفت:

-چند گرفتی سورن؟..حلقه ش برلیانه یا از این پلاستیک بی ارزشا؟!…

 

بالاخره عصبانیت بهم غلبه کرد و منفجر شدم و همراه با صدای خنده ی بقیه، با مشت افتادم به جونش…

 

خودش رو عقب کشید و با خنده گفت:

-نکن..زشته جلو خونواده شوهرت..الان میفهمن چه وحشی هستی…

 

با حرص و از لای دندون هام غریدم:

-فقط از جلوی چشمام گمشو..بیشعور نفهم..

 

دوباره همه خندیدن و مامان گفت:

-بسه بچه ها..

 

بعد رو به سوگل و عسل کرد و گفت:

-بفرمایید بشینین..من کم کم برم شام رو اماده کنم..

 

سوگل رفت سمت جایی که از قبل نشسته بود و درهمون حال گفت:

-ببخشید تورو خدا..راضی به زحمت نبودیم..حسابی به زحمت افتادین..من به سورن گفته بودم برای شام زحمت نکشین….

 

-نه عزیزم چه زحمتی..کاری نکردم..

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4.2 / 5. شمارش آرا 73

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان دلبر مجازی به صورت pdf کامل از سوزان _ م

    خلاصه رمان:   تمنا یه دخترِ پاک ولی شیطون و لجباز که روزهاش با سرکار گذاشتنِ بقیه مخصوصا پسرا توی فضای مجازی می‌گذره. نوجوونی که غرق فضای مجازی شده و از دنیای حال فارغ.. حالا نتیجه‌ی این روند زندگی چی میشه؟ داشتن این همه دوست مجازی با زندگیش چیکار میکنه؟! اعتماد هایی که کرده جوابش چیه؟! دو نفر

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سکوت تلخ pdf از الناز داد خواه

    خلاصه رمان :         نیکا دختری که تو یه شب سرد پاییزی دم در خونشون با بدترین صحنه عمرش مواجه میشه جسد خونین خواهرش رو مقابل خودش میبینه و زندگیش عوض میشه و تصمیم میگیره انتقام خواهرشو بگیره.این قصه قصه یه دختره دختری که وجودش پر از اتشه پر از اتش انتقام دختری که میخواد

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مانلی
دانلود رمان مانلی به صورت pdf کامل از فاطمه غمگین

    خلاصه رمان مانلی :   من مانلیم…..هجده سالمِ و از اونجایی که عاشق دنیای رنگ‌ها هستم، رشته هنر رو انتخاب کردم و در حال حاضر   سال آخر هنرستان رو پشت سَر می‌ذارم. به نظرم خیلی هیجان انگیزِ  که عاشق نقاشی و طراحی باشی و تو رشته مورد علاقه‌ات تحصیل کنی و از بازی با رنگ‌ها لذت ببری. در کنار

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بن بست 17 pdf از پگاه

  خلاصه رمان :     رمانی از جنس یک خونه در قدیمی‌ترین و سنتی‌ترین و تاریخی‌ترین محله‌های تهران، خونه‌ای با اعضای یک رنگ و با صفا که می‌تونستی لبخند را رو لب باغبون آن‌ها تا عروس‌شان ببینی، خونه‌ای که چندین کارگردان و تهیه‌کننده خواستار فیلم ساختن در اون هستن، خونه‌ای با چندین درخت گیلاس با تخت زیرش که همه

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان مخمصه باران

    خلاصه رمان:     داستان زندگی باران دختری 18 ساله ای را روایت میکند که به دلیل بارداری اش از فردین و برای پاک کردن این بی آبرویی، قصد خودکشی دارد که توسط آیهان نجات پیدا میکند….. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 5 /

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آتشم بزن ( جلد سوم ) به صورت pdf کامل از طاهره مافی

  خلاصه رمان:   « جلد اول :: خردم کن »   من یه ساعت شنیام. هفده سال از سالهای زندگیام فرو ریخته و من رو تمام و کمال زیر خودش دفن کرده. احساس میکنم پاهام پر از شن و میخ شده است، و همانطور که زمان پایان جسمم سر میرسه، ذهنم مملو از دونه های بالتکلیفی، انتخاب های انجام

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Mahsa
Mahsa
3 ماه قبل

ای بابا پارتا اب رفتن اتفاق خاصی نمیفته اصلا

دسته‌ها
1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x