رمان گریز از تو پارت 143 - رمان دونی

 

 

 

شایان داشت پرونده اش را بررسی میکرد و همزمان نگاهش بین چهره ی درهم او و چشمان نگران دخترک می‌چرخید.

 

_اگه حرفام و گوش بدی زود سرپا میشی ارسلان خان.

 

یاسمین با امید لبخند زد اما چهره ی ارسلان باز نشد.

 

_فقط زودتر مرخصم کن.

 

شایان نگاه معناداری بهشان انداخت:

 

_تو بیمارستان بهت بد گذشت؟

 

یاسمین لب گزید و ارسلان خونسرد سرش را تکان داد: اره.

 

شایان لبخند کمرنگی زد: دکترت گفت اوضاعت خوبه. تمرینات فیزیوتراپی و تو خونه باید انجام بدی و داروهاتم بخوری. فعالیت سنگین و جنب و جوشم فعلا نباید داشته باشی.

 

ارسلان بی حوصله سر تکان داد و شایان به دخترک اشاره زد…

 

_مرخص شی بلکه این دختر هم دو روز بتونه بخوابه.چشماش و ببین…

 

سر ارسلان سمت او چرخید. گرمای چشمانش داشت ذوبش میکرد… بند احساس میانشان شده بود طنابی قطور!

شایان که با لبخند بیرون رفت ، یاسمین خجالت زده دست به صورتش کشید و روی صندلی نشست.

 

_چرا اونجوری زل زدی بهم ارسلان خان؟

 

گوشه ی پلک های ارسلان چین افتاد. دست هایش را در هم گره کرد و با آرامش پلک زد…

 

_یاد گرفتی چطور تو خونه ازم پرستاری کنی؟

 

ابروهای یاسمین بالا رفت. خندید… بی تفاوت شانه ای بالا انداخت…

 

_نه. به قول خودت من راهمو بزور میرم.

 

ارسلان کم نیاورد: اون موقع هنوز عاشقم نبودی. الان باید مثل پروانه دورم بچرخی.

 

یاسمین با تعجب نگاهش کرد و خنده اش گرفت:

 

_نچایی ارسلان خان؟

 

_نه یکی هست که گرمم کنه.

 

دخترک خجالت زده از روی زیاد او تا بناگوش قرمز شد.

 

_یکم حیا کن ارسلان.

 

ارسلان لبخند کجی زد:

 

_چرا فکر کردی من بلدم حیا کنم؟

 

_چمیدونم، این روت و ندیده بودم. ماشالا همیشه یه گوله اخم رو صورتت بود یا داشتی بهم متلک مینداختی. الان چیشده؟ آسمون به زمین اومده؟

 

 

 

_من با دخترایی که جفتک میندازن مشکل دارم. اگه یکی خودش بیاد تو بغلم و ببوستم که…

 

یاسمین میان حرفش بلند شد و جلوی دهانش را گرفت…

 

_بخدا بخوای این قضیه رو همش به روم میاری

کلاهمون می‌ره توهم. میشم همون یاسمین لجباز.

 

ارسلان حق به جانب شد: خیلی بیخود می‌کنی.

 

یاسمین درمانده لب بهم فشرد که با جمله ی بعدی او آتش گرفت…

 

_تازه به ماهرخ گفتم همه ی وسایل هاتو ببرن اتاق خودم. باید کوچ کنی…

 

_یعنی چی؟

 

_یعنی همین. واضع نبود؟

 

یاسمین ناباور گفت: یعنی تو زنگ زدی گفتی که…

 

ارسلان میان حرفش پرید: اره. باید به کسی جواب پس بدم؟

 

یاسمین عصبی شد: ارسلان؟!

 

_چیه؟ انتظار داری بازم منتظر بمونم که شبا به بهونه سوسک بالدار و دزد و فلان و بسان بیای تو اتاقم؟

 

دخترک عصبی دست به پیشانی اش کشید و دوباره روی صندلی نشست. حرف زدن با ادم یکدنده ای مثل او فایده نداشت.

 

_یعنی جلوی ماهرخ برام آبرو حیثیت نذاشتی. دستت درد نکنه…

 

_ماهرخ درک می‌کنه که جای زن پیش شوهرشه. تو نگران نباش.

 

یاسمین خواست دهان باز کند که تقه ای به در خورد و محمد داخل آمد. ساکت شد و نگاه عصبی اش را از او گرفت.

 

_اجازه هست اقا؟

 

ارسلان بدون ملایمت بهش توپید:

 

_در و باز میکنی میای تو بعد اجازه میگیری؟ خسته نشی یوقت.

 

محمد جا خورد. میان چارچوب در خشک شد و خیره ماند به چشم های برزخی او…

 

_اقا من…

 

با بالا پریدن ابروهای ارسلان، سریع سرش را پایین انداخت:

 

_شرمندم. ببخشید!

 

_کارت و بگو.

 

_منصور خان اومدن عیادت!

 

یاسمین مثل برق گرفته ها از جا پرید: وای.

 

ارسلان با مکث اخم کرد: منصور خان؟

 

_بله اقا. زودتر اومدم که بهتون خبر بدم…

 

ارسلان تکانی خورد: باشه. مشکلی نیست!

 

“””””””””””””””

 

 

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 4 / 5. شمارش آرا 4

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان لالایی برای خواب های پریشان از فاطمه اصغری

    خلاصه رمان :         دریا دختر مهربون اما بی سرزبونی که بعد از فوت مادر و پدرش زندگی روی جهنمی خودش رو با دوتا داداشش بهش نشون میده جوری که از زندگی عرش به فرش میرسه …. به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان دو دلداده به صورت pdf کامل از پروانه محمدی

        خلاصه رمان:   نیمه شب بود، ماه میان ستاره گان خودنمایی میکرد در حالیکه چشمانش بسته بود، یاد شعر موالنا افتاد با خود زیر لب زمزمه کرد. به طبی بش چه حواله کنی ای آب حیات! از همان جا که رسد درد همانجاست دوا     به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بوی گندم
دانلود رمان بوی گندم جلد دوم pdf از لیلا مرادی

      رمان: بوی گندم جلد دوم   ژانر: عاشقانه_درام   نویسنده: لیلا مرادی   مقدمه حالا چند ماه از اون روزا میگذره، خوشبختی کوچیک گندم با یه اتفاقاتی تا مرز نابودی میره   تو این جلد هدف نویسنده اینه که به خواننده بفهمونه تو پستی بلندی‌های زندگی نباید شونه هم رو خالی کرد و خدای نکرده با رها

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آرامش بودنت
دانلود رمان آرامش بودنت به صورت pdf کامل از عسل کور _کور

    خلاصه رمان آرامش بودنت: در پی ماجراهای غیرمنتظره‌ای زندگی شش دختر به زندگی شش پسر گره می‌خورد! دخترانِ در بند کشیده شده مدتی زندگی خود را همراه با پسرهای عجیب داستان می‌گذرند تا این‌که روز آزادی فرا می‌رسد، حالا پس از اتمام آن اتفاقات، تقدیر همه چیز را دست‌خوش تغییر قرار داده و آینده‌شان را وابسته هم کرده

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان آغوش آتش جلد اول

    خلاصه رمان :     یه پسر مرموزه، کُرده و غیرتی در عین حال شَرو شیطون، آهنگره یه شغل قدیمی و خاص، معلوم نیست چی میخواد، قصدش چیه و میخواد چی کار کنه اما ادعای عاشقی داره، چی تو سرشه؟! یه دختر خبرنگار فضول اومده تا دستشو واسه یه محله رو کنه، اما مدام به بنبست میخوره، چون

جهت دانلود کلیک کنید
رمان ازدواج اجباری

  دانلود رمان ازدواج اجباری   خلاصه : بهار یه روز که از مدرسه میاد خونه متوجه ماشین ناشناسی میشه که درخونشون پارکه که مسیر زندگیش و تغییر میده… پایان خوش   به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Naz
Naz
1 سال قبل

پارت بعد کوووووووووووووووووو

Mobina Moradi
Mobina Moradi
1 سال قبل

فاطمه جان چند تا پارت دیگه مونده تا تموم بشه؟؟

Tamana
Tamana
1 سال قبل

قشنگ بود😍👌🏻

دسته‌ها
4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x