رمان گلادیاتور پارت 217 - رمان دونی

 

 

 

ـ فکر کن مربیم زن بوده ، الان این چه کمکی به یادگیری تو می کنه ؟

 

 

 

گندم با دیدن نگاه چپ چپ یزدان ، آرام نگاهش را از او گرفت و سمت و سوی دیگری فرستاد .

 

 

 

شاید این سوالش از نظر یزدان مسخره و بی مورد به نظر می رسید ، اما قضیه برای او تماماً فرق می کرد …………… با توجه به تغییرات رفتاری که در یزدان در طول این چند ایجاد شده بود ، خوب می دانست آموزش دیدن یزدان آن هم توسط یک مربی زن ، امکان ندارد دوره شنایشان خیلی هم بی حاشیه و خشک و خالی سپری شده باشد .

 

 

 

ـ اول از همه این لباس بدبخت من و ول کن که انقدر کشیدیش ، نخ کش شد ………….. یه نفس عمیقم بکش و دوباره روی آب دراز بکش و خودت و رها کن .

 

 

 

قلب گندم دقیقاً جایی میان حلقش می کوبید ………… نمی دانست چرا یزدان دست از سر شنا یاد دادن او برنمی دارد .

 

 

 

اجباراً دستانش را از لباس او جدا کرد و باز هم به همان شیوه قبلی روی آب دراز کشید و این بار هم این یزدان بود که دستش راستش را جایی میان حد فاصل گردن و قفسه سینه او گذاشت و دست دیگرش را زیر پای او فرستاد .

 

 

 

ـ حالا خودت و کاملاً روی آب رها کن و تمرکز بگیر .

 

 

 

یزدان از او تمرکز می خواست ، اما مگر دستان بزرگ و گرم او اجازه ای برای تمرکز کردن می داد ؟؟؟

 

 

 

ـ می خوام دست راستم و عقب بکشم گندم ………… همین مدلی آروم روی آب بمون و نفست و خیلی آهسته از طریق دهنت بیرون بفرست . برای خالی کردن نفست هیچ عجله ای نکن . آهسته و آروم .

 

 

 

تمام جان گندم تنها برای برداشته شدن دستان یزدان دل دل می کرد …….. شاید نفس بیرون فرستادن و انجام دادن تک به تک دستوراتی که یزدان به او می داد آخرین چیزهایی بودند که برای او اهمیت داشت .

 

 

 

یزدان خیلی آرام دست راستش را عقب کشید و اجازه داد هیجان نشسته در عروق گندم اندکی فروکش کند .

 

 

 

 

ـ دیدی اونقدرها هم که فکرش و میکردی سخت نیست …….. آفرین حالا می تونی بلندشی که حرکت بعدی و یادت بدم .

 

 

 

برای بلند شدن از سطح آب دست و پایی زد که یزدان بازوی او را گرفت و او را معلق روی آب نگه داشت و گندم دستی به صورت خیسش کشید .

 

 

 

یزدان او را به قسمت کم عمق تر که لااقل پاهایش به کف استخر برسد برد و خودش مجدداً به سمت قسمت پر عمق برگشت .

 

 

 

ـ نگاهت و به حرکت دست و پاهای من بده …….. ببین من چطوری روی آب شنا می کنم و چطوری و با چه روشی دست و پاهام و رو سطح آب تکون میدم .

 

 

 

گندم که حس می کرد با ایجاد همین اندک فاصله ای که میان خودش و یزدان ایجاد شده بود ، نفسش راحت تر از ثانیه های قبل بالا می آمد ، نگاهش کرد و موهای پخش و پلا شده دور و اطراف صورتش را همه به عقب فرستاد . دیگر نه جان تحمل این چنین هیجان مزخرف را داشت و نه دلش می خواست چنین اضطراب مسخره ای که قلبش را به دهانش می آورد ، به دوش بکشد .

 

 

 

ـ امروز از صبح تو استخری ………. میگم اگه خسته شدی ، می خوای آموزش شنات و بذاریم برای یه زمان دیگه ………. یا اگه می خوای می تونی یه مربی شنا برام بگیری .

 

 

 

یزدان هم موهای نافرمان ریخته شده بر روی پیشانی اش را با دست به عقب راند و نگاهش را سمت او کشید :

 

 

 

ـ من خسته نیستم ، اما اگه تو خسته شدی ، می تونیم بریم تو .

 

 

 

گندم نفس عمیقی کشید ………….. خیلی مسخره بود اگر که بهانه خسته شدن می آورد ، آن هم دقیقاً زمانی که هنوز نیم ساعت از ورودشان به استخر نگذشته بود .

 

 

 

ـ نه من که امروز کار خاصی انجام ندادم ………… بیشتر به خاطر خودت گفتم .

 

 

 

ـ من خوبم ، پس می تونیم به کارمون ادامه بدیم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 3.7 / 5. شمارش آرا 3

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان

رمان های pdf کامل
دانلود رمان گلپر به صورت pdf کامل از نوشین سلما نوندی

    خلاصه رمان:   داستان از جایی شروع میشه که گلبرگ قصه آرزویی در سر داره. دختر قصه آرزوی  عطر ساز شدن داره … .. پدرش نجار و مادرش خانه دار. در محله ی ساده ای از فیروزکوه زندگی می‌کنند اما با اومدن زال دستغیب تاجر شهردار شهر فیروزکوه زندگی گلبرگ دستخوش تغییر میشه یک ازدواج ناخواسته و یک

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نجوای آرام جلد دوم به صورت pdf کامل از سلاله

    خلاصه رمان:   قصه از اونجایی شروع میشه که آرام و نیهاد توی یک سفر و اتفاق ناگهانی آشنا میشن   اما چطوری باهم برخورد میکنن؟ آرامی که زندگی سختی داشته و لج باز و مغروره پسری   که چیزی به جز آرامش خودش براش اهمیتی نداره…   اما اتفاقات تلخ و شیرینی که براشون پیش میاد سرنوشتشون

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان نقطه کور

    خلاصه رمان :         زلال داستان ما بعد ده سال با آتیش کینه برگشته که انتقام بگیره… زلالی که دیگه فقط کدره و انتقامی که باعث شده اون با اختلال روانی سر پا بمونه. هامون… پویان… مهتا… آتیش این کینه با خنکای عشقی غیر منتظره خاموش میشه؟ به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان بادیگارد pdf از شراره

  خلاصه رمان :     درمورد دختریه که بخاطر شغل باباش همیشه بادیگارد همراهشه. ولی دختر از سر لجبازی با پدرش بادیگاردها رو میپیچونه یا … به این رمان امتیاز بدهید روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید! ارسال رتبه میانگین امتیاز 0 / 5. شمارش آرا 0 تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که

جهت دانلود کلیک کنید
دانلود رمان سونات مهتاب

  خلاصه رمان :         من بامداد الوندم… سی و شش ساله و استاد ادبیات دانشگاه تهران. هفت سال پیش با دختری ازدواج کردم که براش مثل پدر بودم!!!! توی مراسم ازدواجمون اتفاقی میفته که باعث میشه آیدا رو ترک کنم. همه آیدا رو ترک میکنن. ولی من حواسم دورادور جوری که نفهمه، بهش هست. حالا بعد

جهت دانلود کلیک کنید
رمان تابو
رمان تابو

دانلود رمان تابو خلاصه : من نه اسم دارم نه خانواده، تنها کسی که دارم، پدرمه. یک پدر که برام همه کار کرده، مهربونه، دلرحمه، دوست داشتنیه، من این پدر رو دوست دارم، اون بهم اسم داد، بهم شخصیت داد، اون بهم حس انتقام داد. من این پدر رو می‌خوام بکشم، من پاییز عزیزنظامم که قصد قتل پدر کردم. این

جهت دانلود کلیک کنید
اشتراک در
اطلاع از
guest
15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
1 سال قبل

ای گندم ای گندم

رها
رها
1 سال قبل

نویسنده ی باهوش ممنونم که پیامهارو میبینین و جواب میدین😉🙏

رها
رها
1 سال قبل

ببخشید نویسنده اینترنت ما مجانی نیست پول باید بدیم…

رها
رها
1 سال قبل

🤢 🤮 🤫 🤔

رها
رها
1 سال قبل

؟؟؟

آخرین ویرایش 1 سال قبل توسط رها
رها
رها
1 سال قبل

به نظر من خود نویسنده به شر رمان خودش در مونده،🤣🤣🤣بهتر ماهم پول و وقتمون هدر ندیم🤪😜😛

رها
رها
1 سال قبل

ببخشید نویسنده اینترنت ما مجانی نیست پول باید بدیم😉

رها
رها
1 سال قبل

فکر کنم نویسنده شب قول میده صبح یادش میره،که قرار بود جمعه ۳پارت بزاره، منظور نویسنده از طولانی کردن شنای این دوتا چیه،؟؟؟؟

رها
رها
1 سال قبل

پس بهتر بود قبلش راهنمایی کنین🙃

بی نام
بی نام
1 سال قبل

الهی توهمین استخرخفه شن هم یزدان هم گندم هم نویسنده چهارماه قراره تواستخربمونن بسه بابا

ساجده
ساجده
1 سال قبل

اوف ول کنید این آموزش شنا رو
خیلی مسخره و حوصله سربره
بعدشم مگه قرار نبود هر جمعه سه پارت بزارید؟؟ پس چرا یه پارته همش?؟؟

🙃...یاس
🙃...یاس
1 سال قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
1 سال قبل
پاسخ به  🙃...یاس

حمایت حمایت ✊✊✊✊✊✊✊

دسته‌ها
15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x