رمان گلادیاتور پارت 217

5
(2)

 

 

 

ـ فکر کن مربیم زن بوده ، الان این چه کمکی به یادگیری تو می کنه ؟

 

 

 

گندم با دیدن نگاه چپ چپ یزدان ، آرام نگاهش را از او گرفت و سمت و سوی دیگری فرستاد .

 

 

 

شاید این سوالش از نظر یزدان مسخره و بی مورد به نظر می رسید ، اما قضیه برای او تماماً فرق می کرد …………… با توجه به تغییرات رفتاری که در یزدان در طول این چند ایجاد شده بود ، خوب می دانست آموزش دیدن یزدان آن هم توسط یک مربی زن ، امکان ندارد دوره شنایشان خیلی هم بی حاشیه و خشک و خالی سپری شده باشد .

 

 

 

ـ اول از همه این لباس بدبخت من و ول کن که انقدر کشیدیش ، نخ کش شد ………….. یه نفس عمیقم بکش و دوباره روی آب دراز بکش و خودت و رها کن .

 

 

 

قلب گندم دقیقاً جایی میان حلقش می کوبید ………… نمی دانست چرا یزدان دست از سر شنا یاد دادن او برنمی دارد .

 

 

 

اجباراً دستانش را از لباس او جدا کرد و باز هم به همان شیوه قبلی روی آب دراز کشید و این بار هم این یزدان بود که دستش راستش را جایی میان حد فاصل گردن و قفسه سینه او گذاشت و دست دیگرش را زیر پای او فرستاد .

 

 

 

ـ حالا خودت و کاملاً روی آب رها کن و تمرکز بگیر .

 

 

 

یزدان از او تمرکز می خواست ، اما مگر دستان بزرگ و گرم او اجازه ای برای تمرکز کردن می داد ؟؟؟

 

 

 

ـ می خوام دست راستم و عقب بکشم گندم ………… همین مدلی آروم روی آب بمون و نفست و خیلی آهسته از طریق دهنت بیرون بفرست . برای خالی کردن نفست هیچ عجله ای نکن . آهسته و آروم .

 

 

 

تمام جان گندم تنها برای برداشته شدن دستان یزدان دل دل می کرد …….. شاید نفس بیرون فرستادن و انجام دادن تک به تک دستوراتی که یزدان به او می داد آخرین چیزهایی بودند که برای او اهمیت داشت .

 

 

 

یزدان خیلی آرام دست راستش را عقب کشید و اجازه داد هیجان نشسته در عروق گندم اندکی فروکش کند .

 

 

 

 

ـ دیدی اونقدرها هم که فکرش و میکردی سخت نیست …….. آفرین حالا می تونی بلندشی که حرکت بعدی و یادت بدم .

 

 

 

برای بلند شدن از سطح آب دست و پایی زد که یزدان بازوی او را گرفت و او را معلق روی آب نگه داشت و گندم دستی به صورت خیسش کشید .

 

 

 

یزدان او را به قسمت کم عمق تر که لااقل پاهایش به کف استخر برسد برد و خودش مجدداً به سمت قسمت پر عمق برگشت .

 

 

 

ـ نگاهت و به حرکت دست و پاهای من بده …….. ببین من چطوری روی آب شنا می کنم و چطوری و با چه روشی دست و پاهام و رو سطح آب تکون میدم .

 

 

 

گندم که حس می کرد با ایجاد همین اندک فاصله ای که میان خودش و یزدان ایجاد شده بود ، نفسش راحت تر از ثانیه های قبل بالا می آمد ، نگاهش کرد و موهای پخش و پلا شده دور و اطراف صورتش را همه به عقب فرستاد . دیگر نه جان تحمل این چنین هیجان مزخرف را داشت و نه دلش می خواست چنین اضطراب مسخره ای که قلبش را به دهانش می آورد ، به دوش بکشد .

 

 

 

ـ امروز از صبح تو استخری ………. میگم اگه خسته شدی ، می خوای آموزش شنات و بذاریم برای یه زمان دیگه ………. یا اگه می خوای می تونی یه مربی شنا برام بگیری .

 

 

 

یزدان هم موهای نافرمان ریخته شده بر روی پیشانی اش را با دست به عقب راند و نگاهش را سمت او کشید :

 

 

 

ـ من خسته نیستم ، اما اگه تو خسته شدی ، می تونیم بریم تو .

 

 

 

گندم نفس عمیقی کشید ………….. خیلی مسخره بود اگر که بهانه خسته شدن می آورد ، آن هم دقیقاً زمانی که هنوز نیم ساعت از ورودشان به استخر نگذشته بود .

 

 

 

ـ نه من که امروز کار خاصی انجام ندادم ………… بیشتر به خاطر خودت گفتم .

 

 

 

ـ من خوبم ، پس می تونیم به کارمون ادامه بدیم .

به این رمان امتیاز بدهید

روی یک ستاره کلیک کنید تا به آن امتیاز دهید!

میانگین امتیاز 5 / 5. شمارش آرا 2

تا الان رای نیامده! اولین نفری باشید که به این پست امتیاز می دهید.

سایر پارت های این رمان
رمان های pdf کامل
IMG 20240503 011134 326

دانلود رمان در رویای دژاوو به صورت pdf کامل از آزاده دریکوندی 1 (1)

بدون دیدگاه
      خلاصه رمان: دژاوو یعنی آشنا پنداری! یعنی وقتایی که احساس می کنید یک اتفاقی رو قبلا تجربه کردید. وقتی برای اولین بار وارد مکانی میشید و احساس می کنید قبلا اونجا رفتید، چیزی رو برای اولین بار می شنوید و فکر می کنید قبلا شنیدید… فکر کنم…
IMG 20240425 105138 060

دانلود رمان عیان به صورت pdf کامل از آذر اول 2.5 (4)

بدون دیدگاه
            خلاصه رمان: -جلوی شوهر قبلیت هم غذای شور گذاشتی که در رفت!؟ بغضم را به سختی قورت می دهم. -ب..ببخشید، مگه شوره؟ ها‌تف در جواب قاشق را محکم روی میز میکوبد. نیشخند ریزی میزند. – نه شیرینه..من مرض دارم می گم شوره    
IMG 20240425 105152 454 scaled

دانلود رمان تکتم 21 تهران به صورت pdf کامل از فاخته حسینی 5 (2)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان : _ تاب تاب عباسی… خدا منو نندازی… هولم میدهد. میروم بالا، پایین میآیم. میخندم، از ته دل. حرکت تاب که کند میشود، محکم تر هول میدهد. کیف میکنم. رعد و برق میزند، انگار قرار است باران ببارد. اما من نمیخواهم قید تاب بازی را بزنم،…
IMG 20240424 143258 649

دانلود رمان زخم روزمره به صورت pdf کامل از صبا معصومی 5 (2)

بدون دیدگاه
        خلاصه رمان : این رمان راجب زندگی دختری به نام ثناهست ک باازدست دادن خواهردوقلوش(صنم) واردبخشی برزخ گونه اززندگی میشه.صنم بااینکه ازلحاظ جسمی حضورنداره امادربخش بخش زندگی ثنادخیل هست.ثناشدیدا تحت تاثیر این اتفاق هست وتاحدودی منزوی وناراحت هست وتمام درهای زندگی روبسته میبینه امانقش پررنگ صنم…
IMG 20240424 143525 898

دانلود رمان هوادار حوا به صورت pdf کامل از فاطمه زارعی 4.3 (6)

بدون دیدگاه
    خلاصه رمان:   درباره دختری نا زپروده است ‌ک نقاش ماهری هم هست و کارگاه خودش رو داره و بعد مدتی تصمیم گرفته واسه اولین‌بار نمایشگاه برپا کنه و تابلوهاشو بفروشه ک تو نمایشگاه سر یک تابلو بین دو مرد گیر میکنه و ….      

آخرین دیدگاه‌ها

اشتراک در
اطلاع از
guest

15 دیدگاه ها
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
mehr58
mehr58
9 ماه قبل

ای گندم ای گندم

رها
رها
10 ماه قبل

نویسنده ی باهوش ممنونم که پیامهارو میبینین و جواب میدین😉🙏

رها
رها
10 ماه قبل

ببخشید نویسنده اینترنت ما مجانی نیست پول باید بدیم…

رها
رها
10 ماه قبل

🤢 🤮 🤫 🤔

رها
رها
10 ماه قبل

؟؟؟

آخرین ویرایش 10 ماه قبل توسط رها
رها
رها
10 ماه قبل

به نظر من خود نویسنده به شر رمان خودش در مونده،🤣🤣🤣بهتر ماهم پول و وقتمون هدر ندیم🤪😜😛

رها
رها
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

ببخشید نویسنده اینترنت ما مجانی نیست پول باید بدیم😉

رها
رها
10 ماه قبل

فکر کنم نویسنده شب قول میده صبح یادش میره،که قرار بود جمعه ۳پارت بزاره، منظور نویسنده از طولانی کردن شنای این دوتا چیه،؟؟؟؟

رها
رها
پاسخ به  𝑭𝒂𝒕𝒆𝒎𝒆𝒉
10 ماه قبل

پس بهتر بود قبلش راهنمایی کنین🙃

بی نام
بی نام
10 ماه قبل

الهی توهمین استخرخفه شن هم یزدان هم گندم هم نویسنده چهارماه قراره تواستخربمونن بسه بابا

ساجده
ساجده
10 ماه قبل

اوف ول کنید این آموزش شنا رو
خیلی مسخره و حوصله سربره
بعدشم مگه قرار نبود هر جمعه سه پارت بزارید؟؟ پس چرا یه پارته همش?؟؟

🙃...یاس
🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت از رمانهای خاله فاطی😎
#هشتک_حمایت_❤

علوی
علوی
پاسخ به  🙃...یاس
10 ماه قبل

حمایت حمایت ✊✊✊✊✊✊✊

دسته‌ها

15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x